کابل ناتهـ، Kabulnath






















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
 

اشـــاره ی بر اعتراض نامهء اوســتا کابلی

 علیه دکتر سیاه سنگ

 

نگــارش: دکتر لطـیف طـبیبی

 
 
 

از مدتی است که محترم دکتر صبورالله سیاه سنگ یک روشنفکرخوب و وطنپرست افغان، پژوهش علــمی را به شکل گفتگو با برخـی از رهــبران «حــزب دمـوکراتیک خلق» تحت عنوان "و آن گلوله باران بامـــداد بهـــار" در سایت "کابل ناتهـ" ازشماره 73 جوزا1387 خورشیدی بدین سو آغاز نموده است. پژوهش دکتر سیاه سنگ در باره چگونگی صدورحکم تیرباران داوود خان رئیس جمهور پیشین افغانستان و اعضای فامیل و دوستان او است. کسی که اندکی به مسائل تاریخ وعلوم اجتماعی وارد باشد، این واقعیت را می پذیرد که پژوهش دکترسیاه سنگ به نوع بسیار درستی مطرح شده است. برای اینکه هیچگونه دخالت و سهمگیری از جانب وی درباره عناصری که در گفتگو شرکت نموده اند، صورت نگرفته است. مجموعی ازگفتار رهبران و باقی دست اندرکاران حزب دموکراتیک خلق، با امانتداری کامل آورده شده است.

 

درشــماره 77 اسد 1378 خورشــیدی درعین ســـایت "اعتراض رسمی برعلیه دکتر صبورالله سیاه سنگ" از جانب اوستا کابلی از کانادا به نشر رسیده است. اگرچه دکتر سیاه سنگ به وضع خوبی جواب خانم کابلی را ارائه نموده است، ولی ازآنجائی که پژوهش دکتر سیاه سنگ روی مسائل تاریخ افغانستان است، لهذا سهم گرفتن درچنین مباحثات و دفاع از روشن شدن قتل های دستجمعی سیاسی که درعصر زمامداری حزب دموکراتیک خلق صورت گرفته، وظیفه هر فردافغان است. لذا با اتکا به گفتار پیش اینجانب نیز در رد اعتراضیهء خانم اوستا اشاره می نمایم. نکاتی که درمکتوب خانم اوستا باعث این اشاره شده، از این قراراند.

 

اولـــی :

"آقای سیاهسنگ بزرگترین اعضای ح. د. خ.ا را بزعم خویش به استنطاق می کشاند بدون آنکه کسی از خود شان بپرسند که چرا و بکدام حق وصلاحیت شما خو د را مستحق در این مقام می بینید و کدام مر جع و یا دفتر و دیوان رسمی شما را تو ظیف نموده است ؟"

 

دومـــی :

"از آقای سیاهسنگ احترامانه خواهش می شود که لطفاً هر چه زود تر به این سلسله دریژوری اختتام بخشد تا باشد که بیش از این آتش ماجراجوئی را دامن نزده و در این مقطع حساس و دوران ساز تاریخی باعث بد نامی شخصیت های محترم صحنه سیاسی کشور عزیز ما نشوند."

 

 اینجانب از مدتی است که بعد ازمطالعه برخی مضامین افغان های برونمرزی درجراید و وبسایت ها بدین نتیجه رسیدم که به عوض پژوهش جامعه شناسی در باره افغان شناختی که در علوم اجتماعی به آن اصطلاح انتروپولوژی (Anthropology) اطلاق می شود، باید برخی از وطنیاران ما را ازنگاه علم مرض شناسی (Pathology) به ویژه مریضی های روانی، مورد بررسی قرارداد. برای اینکه برخی از ما افغان ها داری چنان خاصیت غیرطبیعی و غیراجتماعی می باشیم که در انسان های دیگر دیده نمی شود. علت آن در تربیه طولانی استبدادی و اجتماعی ما نهفته است. مثلآ ما افغان ها نه از گذشتگان خود می آموزیم و نه هم ازتجارب انسان های پیش چشم خود، یعنی بزرگان کشورهای میزبان آموخته هایی بدست می آوریم.

 

کسی که اندکی معلومات راجع به تاریخ 90 سال اخیرافغانستان داشته باشد، به خوبی می داند که چقدر قتل های مرموز سیاسی عناصر روشنگر در افغانستان رخ داده است. امروز شرایط برای پژوهش و کشف جنایات بکلی آماده شده است. هر روشنفکری که از آرمان انسانی، اجتماعی و وجدان پاک مانند دکترسیاه سنگ برخوردار باشد به عنوان وظیفه انسانی و وجدانی برای روشن شدن قضایا به پژوهش واقعیت گرائی برای خوانندگان می پردازد.

 

تا جایی که من نبشتاربرخی از روشنفکران افغان درباره قتل داوود خان را خوانده ام، هیچکدام شان به دفاع سیاسی ازداوود خان برنخاسته اند. پرسشی که مطرح است این است که او اگر به قضاوت شما "مشهوربه داود دیوانه!" است، بازهم یک انسان بود با تمام جنایاتی که مرتکب شده بود. لذا او مستحق به یک محاکمه علنی و ملی بود، پدیده ای که باید هرافغان کانادائی به آن متوجه باشد.

 

نامه خانم کابلی از نگاه قوانین حقوقی کانادا و یا امریکا می تواند برای شان مشکلات حقوقی بوجود بیاورد. برای اینکه دفاع از قتل های دستجمعی اطفال و زن ها بدون محاکمه در کشورهای میزبان صنعتی جرم صریح و توجیه ناپذیر شناخته می شود. همانطوری که در قالب قوانین مدنی این کشورها به هر فرد افغان از نگاه پروسه شهروندی احترام گذاشته می شود، باید افغان ها هم بیاموزند که به حقوق انسان های دیگرچه زنده و چه مرده، از نگاه قوانین مدنی احترام بگذارند.

 

همهء ما می دانیم که یک روز بعد ازکودتای خونین ثور رهبران خود فروخته حزب دموکراتیک خلق یا به قضاوت خانم اوستا کابلی "شخصیت های محترم صحنه سیاسی کشور" حکم قتل هژده نفر که چندین طفل زیر سن هژده سال و چند زن را که در جامعه مرد سالار افغانستان هرگز نقش سیاسی نداشتند، بدون محاکمه تیرباران می شوند. اکنون که یک روشنفکرافغان برای روشن شدن این جنایت بشری به پژوهش پرداخته، متاسفانه چنین عملی به "فال نیک" خانم اوستا خوشایند نیست.

 

گفتار خانم کابلی علیه دکترسیاه سنگ بیانگراین است که این خانم افغان هنوزبه بلوغ فکری نرسیده است. اینگونه صحبت ها در واقع ریشخند و طنز زمانهء برخی ازما افغان های مهاجر است. مثلا ببینیم که چقدرخانم اوستا کابلی درتضاد فکری گرفتاراست. خود این خانم از حقوق مدنی کشورهای پیشرفته به هویت شهروندی رسیده است. ولی همین خانم به روشنفکری که می خواهد با مصارف شخصی با این قدر زحمت برای کشف یک جنایت تاریخی فعالیت فرهنگی نماید، امر می فرماید که سلسله پژوهش تاریخی خود را "هر چه زودتر خاتمه بخشد".

 

اینجا است که عقل این خانم بسیارکوتاه آمده است. برای اینکه از نگاه قوانین مدنی کشورهای سرمایه نامه خانم کابلی خلاف قانون مطبوعات کانادا و امریکا و باقی کشورهای صنعتی است. همچنان برای اینکه به شما ارتباط ندارد. دکتر سیاه سنگ در چهارچوپ قوانین مدنی این کشورحق دارد و به کلی آزاد است پژوهش تاریخی خود را تا آنجا که اسناد و مدارک دارد، ادامه دهد. اگربرای شما خوشایند نیست، لطفآ مطالعه نکنید و یا در رد آن نقد و دلایل علمی تحریر نمایید تا خوانندگان از نقد شما مستفید شوند.

 

ما اطرافی ها اصطلاحی دارم که می گویند: «شتردرخواب بیند، پنبه دانه» معلوم می شود که هنوزاین خانم درکابوس رویای استبدادی دوران زمامداری حزب خود فروخته خلق و پرچم گرفتاراست و همیشه پنبه دانه خواب می بیند.

 

 چیزیکه درنامه خانم کابلی برایم بسیار تعجب آوراست ، احساسات سنگدلی آن است. من 36 سال پیش در برلین غربی پارچه تیاتری را اثر برتولت برشت بنام "مـــادر" که رول اصلی آن را زن او اجرا می کرد و بصورت فلم مستندی ساخته بودند، دیدم. دراین فلم نکته اصلی که توجه هر انسان عاقل را بخود جلب می کرد، نقش انسانگرائی زن ها در زمان حمله نازی ها دریک حوزه ی وارسا پایتخت پولند بود که، بعدآ بنام "وارشوگتو" که یاد گار جنایات نازی ها را در وارسا نشان میداد، یاد می شد. درآن صحنه های خونبار، صبر وحوصله زن ها را نشان می داد که چگونه با هم همدردی می نمودند. به ویژه خانم مسنی که در نقش مادرهنرنمائی می کرد، یک روحیه انسانگرایی را بوجود آورده بود، مهم نبود که کی بود و چه ریشه ونژادی داشت. اما لحظه ای که هرطفل و یا زنی پیش مادر می رسیدند، به نوعی خود را محفوظ می پنداشتند.

 

داستان تیرباران فامیل داوود خان با اطفال و زن ها مانند عمل نازی ها در وارسا است که بی گناهان تیرباران می شوند. اکنون خانم کابلی به عنوان یک زن در جامعه مرد سالار افغانستان که زن ها از نگاه تاریخی نقش سیاسی برازنده ی در دولتمداری ندارند و در طول تاریخ افغانستان زن ها قربانی هوس و خوشگذرانی قدرت طلبی مرد سالاران شده است، اقلاً به عنوان یک زن می بایست از دخترها و زن های بیگناه خاندان داوود خان دفاع می نمود که نکرده است.

 

علت سنگدلی خانم کابلی، فقط در تربیه اوست که در بستر استبداد حزب دموکراتیک خلق بزرگ و تربیه شده است و باورمندی که این خانم به ایدئولوژی استبدادی داشته و دارد، فاقد حس تفاهم و انسانگرائی او گشته است.

 

نامه خانم کابلی بیانی ازعناصر یک جامعه استبداد زده است که سه دهه پیش توسط کودتای خونین ثورحزبی به قدرت رسید که شیرازه اجتماعی و اقتصادی افغانستان را ازهم پاشید. در نتیجه آن، اکنون نسل دومی بعد از کوتای خونین ثور، هنوزهم با داشتن مریضی های روانی که علت آن از هم گسیختگی فامیل ها و روابط اجتماعی بیرون از افغانستان است، گرفتار اند، و مشکلات زیادی در زمینه ادغام فرهنگی با کشورهای میزبان را با خود حمل می کنند.

 

با عرض حرمت

تورنتو/ 29 جولای 2008

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷۷           سال چهـــــــــارم                  اســــــــــــد    ١٣٨۷                  جولای/ اگست 2008