کابل ناتهـ، Kabulnath




























Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
 
چشم در چشم یک زن
 
 

محمدصادق دهقان

 
 

وطنم با شب­بوهای قشنگش

قد کشیده است

خشت­های دیوار

با نغمه­های سرگردان

آشتی کرده­اند

دیگر پیاده­روها

از رهگذران «نام شب» نمی­خواهند

«دل بهار آیسکریم»

رمز مشترک همه­ی خوبی­هاست.

صنوبرهای خیابان

سر تکان می­دهند

گنجشک­ها اتن می­کنند

گرد مولانای چرخان

و جاری است

روح باران در شهر.

در چشمانم

زن­هایی می­رقصند

که هر شب

در شلال گیسوشان

تن به آب می­زنم.

و من

در کوچه­ی بالایی

به زنی دل سپرده­ام

که مشتش هر لحظه باز می­شود

و در زنگ صدایش

«جهان»

با آهنگ «نان»

می­رقصد.

صبح­ها

دلم را به او قرض می­دهم

و شب­ها

دستم را

شاید روزی چشمانش

مهربان­تر شود

با خورشید.

کابل ـ دارالامان

6 ثور 1387

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷٤             سال چهـــــــــارم                    جوزای    ١٣٨۷                  جون 2008