این باراجل گلیم
غم یکی دیگر از
فرزانه گان عرصهء تاریخ و ادب فارسی دری را گسترد . به روز یکشنبه
8 ثور
1387
مرگ
کمند انداخت و نیلاب رحیمی یکی از
تکاوران میدان سخن را در خود پیچید ، روزی که دولتی های افغان سرگرم جشن و
جوش و گشت و گریز بودند. شاید به همین سبب کسی افتادن یک برگ سبز را از
درخت فرهنگ خود ندید و اگر دید نادیده انگاشت .
ساعت شش و نیم صبح آن روز( مس
کال ) ی از استاد زریاب در مو بایل من افتاده بود. وقتی متوجه شدم ترسیدم
که مبادا باز حادثه یی برایش اتفاق افتاده باشد. زمانی که تماس گرفتم
دانستم حادثه ء بدی اتفاق افتاده است. گفت:
-
نیلاب هم رفت.
استاد زریاب گفت که گریسته است
ومن مات و خالی بهش گوش می دادم.
نیلاب:
غلام فاروق نیلاب رحیمی مورخ ،
ادیب و کتاب شناس ناموردر سال 1324
در رخهء پنجشیر به دنیا آمد. آموزش ابتدایی را در زادگاهش و متوسطه را در
ابن سینای کابل انجام داد. بعد از آن دورهء عالی را در دارالمعلمین کابل
آغاز کرد با فراغت از آن جا دو سالی آموزگار بود تا که رفت شامل دانشکدهء
ادبیات و علوم بشری شد و این سال 1347
بود. سرانجام در 1352از
شعبهء تاریخ و جغرافیای آن جا سند لیسانس گرفت و به حیث مهتمم مجلهء کتاب
در کتابخانه های عامه مقرر شد.
وظایف :
آمر آرشیف ملی ، عضو انجمن تاریخ
، مدیر مسؤول مجلهء لمر، رییس کتابخانه های عامه ، رییس انجمن نویسندگان .
(بعد از دو سال ماندن در زندان طالبان و مهاجرت به پیشاوراز شش سال به این
سو) رییس انتشارات بیهقی ، رییس کتابخانهء عامهء کابل و رییس آرشیف ملی .
آثار چاپ شده:
-
شرح حال و تحلیل
اشعار صوفی عشقری
-
سیر تاریخی
کتابخانه ها در افغانستان.
-
سنگردی های
پنجشیر.( سنگردی نوعی شعر جنگی محلی مردم پنجشیر است.)
-
کلیات اشعار
قهار عاصی.
-
چاپ دیوان سید
قاسم پنجشیری.
-
آثار چاپ نشده:
- انگیزه های برده داری در
خراسان بزرگ.
- افغانستان در
روند تاریخ و دولت های محلی در خراسان
- زن در شهنامهء فردوسی.
- حسام الدین از
نگاه مولانا جلال الدین بلخی.
- پنجشیر در
تاریخ.
دانش :
نیلاب رحیمی در زمینهء تاریخ و
خصوصأ تاریخ اسلام ، ادبیات ، فلسفه، عرفان و جغرافیای تاریخی قلم می زد.
نیلاب رحیمی در کتاب شناسی تبحر
زیادی داشت و می توان او را در ردیف کسانی مثل ایرج افشار آورد. بیش از
یکصدو پنجاه مقالهء تحقیقی او اگر جمع و جور و چاپ شوند می توان از آن ها
به حیث منبع و مأخذ استفاده کرد. کتاب « سیر تاریخی کتابخانه ها در
افغانستان » او ثانی ندارد.
شخصیت:
نیلاب رحیمی وابسته به یک محله و
یک جناح نبود.وی فرا تر از این مسایل فکر می کرد. نیلاب یک صوفی خاموش ،
بی ادعا وعاری از بخل بود. دور از هوچیگری های روزگار زندگی فقیرانه یی
داشت. شنیدم که اگر می خواست می توانست صاحب یک لب نان چرب تری شود اما وی
قانع و راحت زیست. چند باری برای تکمیل برنامه های رادیویی که من در آن کار
می کنم نزدش مراجعه کردم. خلاف دانشمندان به ظاهر محترم بدون این که وقت
بخواهد تا دانشش را جمع و جور کند با من مصاحبه کرد. صمیمی ، دقیق و زیبا.
هنوز صدای دهقانی ، جر و بلندش در گوش هایم طنین می اندازد.یکبار در دفترش
نشسته بودم دو تا مهمان از وی تمجید کردند و گفتند که دایرة المعارفی است
و علامه است. انتظار داشتم که وی لبخندی بزند اما خطوط چهره اش در هم رفت و
خیلی جدی گفت که داشتن القاب استادی و علامه گی ساده نیست و شما با این
تعریف ها مرا خوش نسازید. بعد ویژه گی های یک استاد و علامه را بر
شمرد.البته در افغانستان هر ادیبی که سنش از پنجاه بگذرد بهش استاد می
گویند اما نیلاب سنش به شصت و سه رسیده بود و هنوز خود را شاگرد می
پنداشت.
آن روز نیلاب رحیمی به من نگفت که از مریضی جگر در رنج است و می رود که در
پشاور عمل کند. چندی بعد زنگ زدم پسرش گوشی را برداشت. پس از آن نیلاب
رحیمی گوشی را گرفت و با صدای ضعیف و شکسته یی گفت که از پشاورآمده و حالا
در راه لته بند است و هر گاه به کابل رسید با من گپ خواهد زد. اما دیگرازش
گپی نبود. مرگ بود و خاموشی بود و بی وداعی .
|