کابل ناتهـ، Kabulnath






















Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
 

داکتر رووف روشان

 
 
قسم به سخی‌ جان
 
 

 قسم به سخی‌ جان
که بهار را همچو میهن دوست دارم

اگر بگذرم بر دشت لیلی‌، دشتهای شمال
اگر بشنوم رایحهٔ بهار امسال

اگر عطر بهار
بگذرد بر بنفشهٔ آزادهٔ خودرو

اگر لاله زار های شمال
در ورای سالنگ
آنطرف هندوکش
مرغزار ها را رنگ بزند

اگر شقایق وحشی‌
بر دامن تپه ها چنگ بزند

قسم به سخی‌ جان
که ترا در هر برگ سبزه

در هر ساقهٔ تر
در هر عطر گلشن

دوست دارم
همچو میهن
همچو بهار

و آنوقت که نارنج باغهای ننگرهار
عطر بپاشند بر باغ و انهار

و آنگاه که در ویساک سلطانپور
افغاندختران هندوی طلا پوش را
به عقد جوانان هندو بدهند

آنگاه که غروب تخت صفر هرات
و انار باغهای قندهار
لعبتان شغنانی‌ را بیاد آورند

و برف زمستان
با تیرهای طلایی‌ نور آفتاب
قطره قطره در پای
کوهستان های کنرها
هندوکوه و کوه بابا آب شود

قسم به سخی‌ جان
که ترا بیاد خواهم داشت
دوست خواهم داشت
همچو میهن
همچو بهار

و گاهی‌ که کاغذپران های رنگ رنگ
و ا سکتی‌ وعینکی‌ ونقشی‌ و پتنگ

از دامنهٔ سخی‌ ، مرنجان و جبه
آسمان کابل را گل بپاشند

و جمعه روز های حوت
تا اول فروردین- تا نوروز
بچه ها را به غرغرانک بازی
سواری اسپکهای چوبی‌
و چرخ فلک بخواند

قسم به سخی‌ جان
که ترا بیاد خواهم داشت
و دوست خواهم داشت
همچو میهن
همچو بهار

و آنگاه که مزار زمردی
کبوتران سفید بال سفید جامه را
به طواف بخواند
و مزاریان و زواران
جامه های رنگه بپوشند
و جندهٔ سخی‌ جان در اولین روز بهار
سر افرازد و معجزه آفریند

قسم به سخی‌ جان
که ترا بیاد خواهم داشت

آنگاه که دیگهای سمنک بجوشند
که دختران کفچه بدست سرود بخوانند

و آن شب بهار که چلو سفید
سبزی سبز و خروس سرخ تاج سفید
نوید آغاز سال نو باشند

و آن صبح بهار که
میوهٔ هفت رنگ تر کرده
یاد شراب سومای آریانای کهن را زنده کند

و آن زمان که مرد دهقان
نرگاو قوی شاخ خود را
با دستمال گل سیب بیاراید

و آنوقت که کودکان
شور کنند و مستی‌ کنند
وبزرگران بیل بازی کنند

ترا بیاد خواهم داشت
و دوست خواهم داشت
همچو بهار
همچو میهن

اگر در روز اول سال
بر شوم بر شاخه های هندوکش
اگر نسیم بهار در ارتفاعا ت
بمن جان تازه ببخشد

اگر همراه شوم با قچ پامیر
یا پلنگ پنجشیر

اگر بر پرم چون باشه و باز
و اگر با سنگ شکن نغمه کنم ساز
و اگر با عندلیب ترانه کنم وبخوانم آواز

اگر نظاره کنم بر یاسمن
اگر بشنوم عطر نسترن

اگر جلوهٔ ارغوان را
در کوهستان
و عطر رشقه را در کشتزار دریابم

اگر بجای برف سپید
شگوفهٔ بادام را بر شاخه ببینم

بدان که ترا بیاد خواهم داشت
و دوست خواهم داشت
همچو میهن
همچون بهار

وترا وعشق ترا
گرامی‌ خواهم داشت
ونوروزرا
مبادا که دیگر نوروزی نباشد
مبادا که
دیگر نو سالی‌ نباشد

حوت ۱۳۸۶
فریمانت، کلیفورنیا

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷٢              سال چهـــــــــارم                      ثور    ١٣٨۷                  می 2008