کابل ناتهـ، Kabulnath
افسر رهبین
خواب بودم بوی تو وزید برجستم خوشبختی آب شد بر دامنم چکید امید بالی زد از چشمم پرید رنگ در نگاهم گره خورد آنگاه در باغ تنهایی پیچک وسوسه گل کرد خار انتظار رسید برخاستم بایدش چید بایدش چید.
بالا
دروازهً کابل
شمارهء مسلسل ۷١ سال چهـــــــــارم ثور ١٣٨۷ اپریل/می 2008