کابل ناتهـ، Kabulnath
























































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 
 

دستگیر نایل

 
 
 بهار،سبزه و شعر
 
 
 

 به تصویر کشیدن زیبایی های طبیعت،وزنده گی در شعر،یکی از خوبیها وظرافت های هر زبان است.البته تصویر سازی و وصف طبیعت ،منحصر به یک فصل وزمان نیست.زمستان، در نیمرخی،تابستان وخزان در سیمایی وبهار،در جلوه دیگری قابل وصف اند ودر شعر، ظاهر میشوند.روشن است که جلوه های رنگین بهار،شعر وکلام را دلنشین تر ورنگین تر میسازد وآنرا به اوج زیبایی وکمال می رساند.یکی از مظاهر زیبایی بهار،روییدن سبزه ها در دشتها، کوهها، مرغزار ها و دمن ها است.واز انجا که بهار،فصل روییدن ها ،زنده گی دوبارهء زنده جا نها و زیبایی و شکوه طبیعت است، سبزه نیز که گیاهی است روشن، لطیف ومظهر پاکی ودرخشنده گی،به طبیعت رنگ وجلوهء دیگری میبیخشد.صایب تبریزی گوید:

_« سبزه ها چون پر طوطی،از زمین برخاسته است

    از شگوفه شاخه ها، دست شکر بار،آمده است »

      حافظ، رسیدن بهار وروییدن سبزه ها را مژده میدهد که در این روز ها،از روی ساقی مهوش، گل ارزو ها را باید چید:

« رسید مژده که: آمد بهار و سبزه دمید        وظیفه گر برسد، مصرفش گل است ونبید

   زروی ساقی مهوش،گلی بچین امروز        که گرد  عا رض  بستان، گل بنفشه د مید »

خداوند گار بلخ، مولا نا نیز بیت زیبایی در این معنی دارد:

«  مهء دی رفت و بهمن هم،بیا که  نو بهار امد

    زمین سر سبز و خرم شد، زمان لا له زار آمد»

« سرسبز شدن» کنایه از اینکه طبیعت از روییدن سبزه ها زنده گی دوباره یافته زیبا و خرم شده ولا له ها در سبزه زار ها روییده اند.چون لا له ها هم در سبزه زار ها می رویند علامه اقبال لاهوری به تایید این سخن میگوید:

« رخت به کا شمر کشا، کوه و تل و د من نگر

   سبزه،جهان جهان ببین، لاله چمن،چمن نگر»

    درقصیده ایکه فرخی سیستانی در وصف داغگاه امیر ابوالمظفر چغانی سروده است،سبزه هارابه« پرنیان هفت رنگ، » پرن نیلگون» و « سپهر اندر سپهر» تشبیه کرده است:

« چون پرند نیلگون، بر روی پو شد  مرغزار

   پرنیان هفت  رنگ، اندر سر  آرد  کوهسار

   سبزه اندر سبزه بینی،چون سپهر اندر سپهر

  خیمه اندر خیمه بینی،چون حصار اندر حصار»

در بیت زیر،بیدل سبزه را به پر طاووس تشبیه کرده که بهار،از ان دامن بر کمر دارد.چنانکه طاووس پر وبال خود را مانند دامن بر کمر می زند:

« سیر گلزار کی یارب در نظر دارد بهار

  از پر طاووس، دامن بر کمر دارد بهار

  لا له داغ وگل گریبان چاک وبلبل،نوحه گر

  غیر عبرت زین چنین دیگرچه بر،دارد بهار؟ »

در بیت دیگر از بیدل،سبزه به مژگان تشبیه شده که گل را گوهر بار ساخته است:

« شوخی نشو و نما ها، بسکه شبنم پرور است

   سبزه چون مژگان بیدل،کرده گوهر بار، گل »

    چون میان سبزه ومژگان وجهه مشترکی وجود دارد،(روییدن سبزه از زمین وبلند شدن مژه بالای چشم) سبزه به مژگان تشبیه شده است. بیت دیگر از بیدل در این معنی:

_ « اگر سبزه  رستم، اگر گل  دمیدم

     به مژگان نازت، که خوابیده بودم»

مردم، در روز های نیمه گرم وآفتابی بهاری،برای سبزه کوبی ،به دشت ودمن میروند.وبه سیر وگلگشت میپردازند، رقص و پایکوبی میکنند وروز را به عشرت میکذرانند.بیتی از شیخ اجل سعدی در این معنی:

_« بساط سبزه لگد کوب شد به پای نشا ط

    زبسکه عارف و عامی،به رقص برجستند»

   حکیم عمر خیام،از آمد وشد فصل ها وزمانه ها سخن میگوید. از سبز شدن وروییدن ها وباز بسوی ابدیت رفتن ونیست شدن ها وتداوم مرگ و زنده گی:

_ ابر آمد وباز بر سر سبزه گریست        بی بادهء ارغوان، نمی باید زیست

  این سبزه که امروز،تماشاگه ماست      تا سبزه خاک ما، تما شاگهء کیست؟»

بیرنگ کهدامنی نیز، بیت هایی در این معنی دارد:

_« آمد  بهار  و مستی  ایام را ببین            درباغ شو،شگوفه وبا دام،را ببین

   این سبزه وشگوفه وگل،خاک میشوند      آغاز  را نظاره  کن، انجام را ببین »

   همانگونه که نمک،به غذا ها لذت می بخشد،سبزه هم به زمین وطبیعت،تازه گی، لطف وزیبایی میدهد.:

_ « یک سبزه بی نمک نبود در زمین هند          گویا که هند را، زنمک آفریده اند » ( ؟ )

یعنی ماهرویان ودختران هندی، با نمک ودوست داشتنی اند.که سراسر هند را گرفته اند. شاعران، موی پشت لب نوجوانان را هم به سبزه تشبیه کرده اند.چند بیت زیبا در این معنی از بیدل، ندیم کابلی و صا یب تبریزی:

_« بعد ازاینت،سبزهء خط، در سیاهی میرود         ای زخود غافل، زمان خوش نگاهی میرود »

« سبزهء خط در سیاهی رفتن» یعنی زمان جوانی ات میگذرد ریش در می آوری وپیر میشوی.

_« ریحان خط، به دور لبت، سر کشیده است         این سبزه، پا بدامن کوثر، کشیده است »

یعنی موی پشت لبت مانند سبزه ایست که درکنار حوض کوثر روییده باشد(دهان معشوق به حوض کوثراستعاره شده است)

_« هنوز مست غرور است،چشم او صا یب         نکرده سبزهء خط، زهر،در شکر خوابش »

     نظامی گنجوی،در منظومهءهفت پیکر،بیت های دلنشینی از افسانه گفتن دختر پاد شاه اقلیم اول(هند) به« بهرام» دارد:

_« بادی آمد ز ره، فشانده غبار          بادی آسوده تر، ز باد بها ر

    ابری  آمد،  چو  ابر  نیسانی          کرد بر سبزه ها، در افشانی

    راه چون رفته گشت ونم زده شد     همه راه بتان، چو بتکده شد

   سر بر آوردم از عماری خواب         بنشستم چو سبزه بر لب آب

   آمد ان ابر وباد،چون شب دوش       این درافشان،وان عبیر فروش 

باد می رفت و ابر ،می افشا ند           این سمن کاشت وآن،بنفشه فشاند»

  در وصف نشستن بهرام در گنبد سبز روز دوشنبه نیز بیت های دلنشینی را میخوانیم:

_« چونکه روز دوشنبه، آمد شاه           چتر سر سبز، بر کشیده به ماه

    رخت را، سوی سبز گنبد، برد            دل، به شا دی و خرمی بسپرد

    چون بر این سبزهء زمرد وار            باغ   انجم  فشاند،   ابر    بهار

    زان خرد مند سرو سبز آهنگ           خواست، تا از شکر کشاید تنگ »

( خواست تا از شکر کشاید تنگ)،یعنی شاه خواست که دختر پاد شاه قصه بگوید و با ان دهان تنگ خود به سخن گفتن در آید.هلا لی چغتایی در وصف دریا وسبزه های کنار او بیت زیبا ودلنشینی دارد:

_ « لب در یاست، چون لب دلبر          از بیرون سبزه، از درون، گوهر »

______( مارچ 2008 _لندن )

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۷٠               سال چهـــــــــارم                      حمل    ١٣٨۷                  اپریل 2008