روز
هشتم
مارچ
را
زنان
افغانستان
در
حالی
برگزار
میکنند
که مصیبت
های
فزاینده
ناشی از
فقر
و
بی
عدالتی
های
اجتماعی،
سیاسی
و
قضایی
همچنان
بر
زندگی
زنان
ما
حاکم
است
و
گویا
تحمل چنین
زندگی
مشقتباری جز
سرنوشت
محتوم
زنان
ماست.
تکرار
سرنوشت
ناگواری
از
این
دست
و
نیافتن
راه
حلی
برای
آنها
در
طول
هفت
سال
حکومت
آقای
کرزی،
خود
نشاندهنده
بی
توجهی،
بی
علاقگی،
بی
مسولیتی
و
بی
کفایتی
مقامات
دولتی
است
و
این
که
قوانین
مدنی
و
وعده
هایی
که
در
قانون
اساسی
برای
رهایی
زنان
از
تنگنا
های
سنتی
و
اجتماعی
و
دست
یابی
به
یک
زندگی
آبرومندانه
و
انسانی
داده
شده است،
تاکنون
در
جامعه
افغانستان
عملی
نیست
و
دولت
آقای
کرزی
متاسفانه
بیچاره
تر
از
آنست
که
بتواند
به
قول
های
داده
شده
اش
جامه
عمل
بپوشاند.
زنان
افغانستان
از
بیکاری
متدوام
رنج
میبرند
زنان
افغانستان
از
بیسوادی
و
جهل
حاکم و
رسم
و
رواجهای
خرافی
رنج
میبرند
رنان
افغانستان
ازفقر
و
گرسنگی
رنج
میبرند
زنان
افغانستان
از
بیماری
های
مزمن
و
ناعلاج
رنج
میبرند
زنان
افغانستان
از
زندگی
مشقت
بارو
ازدواج
های
تحمیلی
و
اجباری
رنج
میبرند
زنان
افغانستان
ازمردسالاری
و
زن
ستیزی
و
تهدید
حقوق انسانی
خویش
رنج
میبرند
زنان
افغانستان
از
نبود
حقظ
الصحه
محیطی،
آب
صحی
آشامیدنی،
کمبود
دوا
و
درمان
رنج
میبرند
زنان
افغانستان
از
تجاوز،
توبیخ،
توهین،
تحقیر، لت
و
کوب،
زورگویی
و
محیط
خفقان
آوری
که
هیچگونه
رشد
و
تحولی
را
در
راستای
آزاد
زیستی
و
دموکراسی
نمی
پذیرد،
رنج
میبرند
زنان
افغانستان
از
عقب
ماندگی
های
اجتماعی،
مشکلات
خانوادگی،
قضاوت
های
غیر
عادلانه
محاکم
و
خفه
شدن
صدای
شان
رنج
میبرند.
زنان
افغانستان
از
اینکه
مدافع
قانونی
ندارند
و
روز
تا
روز
حقوق
شان
در
برابر
زورگویی
ها
و
خود
رای
ها تلف
میشود،
رنج
میبرند.
افزون
بر
موارد
بالا،
خشونت
های
دوامدار
و
پایان
ناپذیر
زن
ستیزانه،
مورد
برجستهء
دیگریست
که
عرصه
زندگی
را
برای
زنان
ما
تنگ
کرده
است و
همین
است
که
عده
یی
از
زنان
بستوه آمده
ار
این
ناعلاجی
و
بی
پناهی،
دست
به
خودکشی
میزنند.
دست
به
خود
سوزی
میزنند
و
چه
بسا
که
از
خانه
فرار
میکنند
و
به
خود
فروشی
و
فحشا
کشانده می
شوند.
در
جامعه
ایکه
سهم
تاریخی
زنانش
(
بجز
موارد
خیلی
اندک و ناچیز
) این
همه
رنج
وفلاکت و
فقر
زدگی
و
یاس
و
سرخوردگی
باشد،
تصورش را
بکنید
که
آینده
چنین
جامعه
یی
چه
خواهد
بود
؟
چندی
قبل در گزارشی از سوی بی بی سی آمده بود
که
زنی
از
اثر
ظلم
و
ستم
شوهرش
برای گرفتن
طلاق
در
یکی
از
ولایات
دور
افتاده
افغانستان
به
محکمه
مراجعه
میکند،
قاضی
بدون
شنیدن
حرف
های
این
زن
مظلوم،
به
نفع
مرد
حکمش
را
صادر
مینماید.
نتیجتا” زن
خود
را
در
درون
محکمه
آتش
میزند
و
خود
سوزی
می
کند.
این
موارد
در
جامعه
افغانستان
اندک
نیستند
و
چه
بسا
که
خود
سوزی
ها
و
خودکشی
های
چنین
را،
کسی
خبر
نمیشود و
احتمالاً
که
حتا
همسایه
های
دور
و
بر نیز
بی
اطلاع
بمانند،
چه برسد
به
مقامات
امنیتی
و قضایی
! گیرم
که
آنها
اطلاعی هم
حاصل
کنند، مگر
کاری
می
توانند ؟
و
یا
ازانها
کاری
ساخته
است
؟ چرا که مقامات بالایی مخصوصا اعضای قضایی افغانستان خود
از قانون و مواد آن اگر هم اطلاع داشته باشند، طبق آن عمل نمیکنند بدلیل
آنکه خود افراد سنتی و تاریخ زده هستند. حکم شان به اساس سنت ها و رسم و
رواج های جامعه است نه بر اساس قانون و ارزش های انسانی !
یکی
از
دلایل
عمده
ایکه
بنیاد
خانواده
ها
را
درهم
میریزد و
اصل
همزیستی
خانواده
را مانع
ازان
می
شود
که ادامه
نیک
یابد
و
در امنیت
و
آرامش
زندگی
را بسر
برند و
در
پناه
حمایت
قانون تضمینی
داشته
باشند،
موجودیت
سیستم
عقبمانده
قضایی
افغانستان،
سنت
های
سنگواره شده
و
خرافی
و
بی
عدالتی
های
اجتماعی و
فرهنگ
قرون
وسطایی
است
که
مانع
دسترسی
زنان به
حق
و
حقوق
شان
شده
و
آنها
را از
لحاظ
مدنی
و
حقوقی،
چون
اسیری
دست
و
پا
بسته
نگهداشته
است.
هرچندیکه
در
جامعه
افغانستان
دیگر
آن
اختناق
طالبی
حاکم
نیست
و
زنان
دیگر
مجبور
نیستند
درپشت
دیوار
های
گلی خود
را
زندانی
کنند
و
محرومیت
بکشند،
اما چنانکه
پیداست
این
آزادیهای
انتزاعی
بدون
حمایت
قانون و
اجرای
قانون،
چیزی
جز
حرکت
نمایشی
بیش
نیست
و
دیده
میشود
که
ارمغان
حکومت
هفت
ساله
آقای
کرزی، جز
ادامه
همان
اختناق
سنتی و
عنعنوی
و
شرایط
بدوی
جامعه
خشــن
مردسالار
برای زنان
افغانستان،
چیز
دیگری
نبوده
است.
زیرا
در
جامعه
یی
که
قانونیت
جامه ی
عمل
نپوشد
و
قانون
در
گردونه
ی
اجرایی
به
حرکت
در
نیاید، پس
مسلم
است
که
درآن
جامعه سنت
ها
و
عنعنه
ها
همچنان استوار است و
ما
به
خوبی
ماهیت
ضد
انسانی
اینگونه
سنت
ها
و
رسم
و
رواج
های خشن
را
می
شناسیم و
می
دانیم
که
ازان
چه
آش
شوری
نصیب
زنان
محروم
این
سرزمین
می
شود.
موجودیت
تعداد محدودی
از
زنان در
پارلمان
که
خود
چندان
صلاحیت
کاری
و
عملکرد
قانونی
ندارند
نمیتواند به
معنای
اصل تساوی
حقوق
اجتماعی
و
سیاسی
و
اقتصادی
برای
اکثریت
زنان
افغانستان
باشد.
حضور زنان در پارلمان، حضور سایه وار و تصمیماتشان از سوی
پارلمانی که پاسدار قانون نه بلکه محافظ سنت ها و رسم و رواج هاست، محل
اجرا ندارد. زنان پارلمان خود معترف به این هستند که ممانعت های اجتماعی و
عقیدتی، مانع قانونی شدن طرح ها و پیشنهادات آنها برای نجات زنان
افغانستان از گستره مشکلاتی است که زنان را در حاشیه سوق میدهد و مانع
بروز استعداد ها و نبوغ آنها در حل قضایای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است.
گیریم که زنان پارلمان حق تصمیم گیری در اجرای قانون داشته
باشند اما موجودیت
چند
زن
در
پارلمان
که
خود
مشکل
اساسی
خود
را
حل
کرده
نمیتوانند
به
معنای
آن
نیست
که
مشکلات
عدیده
ملیون
ملیون
زن
افغان
که
در
شهر
ها،
روستاها،
قصبات، دهات و بالخصوص زنانیکه از نظر عقیدتی و دینی در
اقلیت قرار دارند و زندگی
پر
مشقتی
را
تحمل
میکنند،
حل
شده
باشد. بطور مثال به چه تعداد زنان هندو، سیک، یهودی حق کار
در دفاتر و دیوان ها و پارلمان را داشته اند ؟ به چه تعداد از آنها توانسته
است که از حقوق و مزایای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ایکه قانون اساسی
افغانستان وعده داده است، بهره مند شده باشند ؟ چه کسی از این زنان که
همیشه در جامعه مسلمان افغانستان در انزوا بوده اند و حکومت های مستبد و
زورگوی افغانستان دیوار ضخیم بیگانگی و تجرید را بین جامعه مسلمان
افغانستان و زنان هندو مذهب افغانستان کشیده است، تجلیل و قدر دانی نموده
است ؟ آیا این اقلیت ها مانند ملیون ها زن افغان از جنگ های تحمیلی و خانه
جنگی ها رنج نبرده و قربانی نداده اند ؟ به چه تعداد از زنان این اقلیت ها
را دولت افغانستان به مجلس سنا و یا پارلمان انتصاب کرده است ؟ تحقیق و
بررسی در مورد زنان هندو و اقلیت ها بحث مفصلی را در کار دارد که در این
نبشته مختصر نمی گنجد.
زندگی
چهارتا
زن
شهری
که
در
کابل
و
یا
مراکز
شهر
های
دیگر
در
دفاتر
و
ادارات
کار
میکنند،
موجودیت
وزارت
امور
زنان
که حتا
فعالیتش
در
چوکات
همان حدود
تعیین
شده
هم
پیش
نمی
رود و
یا
ریاست
مستقل
حقوق
بشر
افغانستان
که
حتا
محدوده
کاریش را
روز
تا روز
تنگتر
می
سازند
و
عملکرد
های
او
را
در
زمینه
حمایت
از
حقوق
زنان،
همان توجیهات
و
تبلیغات
دفاتر حقوق
بشر
سازمان
ملل
متحد رنگ
و
آب
می
دهد،
هرگز
نمیتوانند
تمثیل
کننده
زندگی
زنانی
و
کودکانی
باشد
که
در
اطراف
و
روستا
ها
از
فقر
و
سرما
و
زمستان
و
مرگ
و
میر
های
فراوان
رنج
میبرند
و
یک
قلم
از
نظر
ها
افتاده
اند.
اگر
کودکی
از
بی
غذایی
و
کمبود
دوا
و
درمان
میمرد،
روشن
است
که
رنج
آن
دامان
مادر
را
فرا
میگیرد.
اگر
دختری
خرد
سالی
به
اجبار
به
مرد
هفتاد
ساله
یی
به
شوهر
داده
میشود،
درد
و
الم
آن
را
جز
همان
موجود
قربانی
شده،
چه
کسی
می
تواند
درک
کند
؟.
طبق
آخرین
گزارش
بی
بی
سی
از
قول
یک
نهاد
بین
المللی
غیر
دولتی،
((
افغانستان
تا
هنوز
محل
خطرناکی
برای
زنان
افغانستان
است. )) این
سازمان
در
گزارش
خود
آورده
است
که
(( بسیاری
از
قوانینی
که
برای
حمایت
از
زنان
در
این
کشور
وضع
شده
به
درستی
اجرا
نشده
و
میزان
مشارکت
اجتماعی
و
سیاسی
زنان
در
سطح
پایینی
ونازلی
قرار
دارد. ))
این
گزارش
حاکی
از
آنست
که
زنان
افغانستان
ازکمترین
امنیت برخوردار
نیستند و
تا
هنوز
خطرات
ناشی
از
قتل
و
تجاوز
و
خشونت
زندگی
آنها
را
تهدید
میکند
و
اکثریت
دختران
جوان
اندکترین
صلاحیتی
در
مورد
انتخاب
آزادانه
همسر و
تشکیل
زندگی
ندارند
و
چون
گذشته
ها، به
جای
آنها
یا
پدر و یا برادر تصمیم
میگیرند
و
اینگونه
ازدواجها
همان
مراحل
سنت
های
پوسیده
و
خرافی
را
طی
کرده
و
بعد
از
چانه
زدن
در
مورد
پرداخت
پول
و
یا
معامله
جنس
به
جنس،
( کاو،
خر،
اسپ) به
صورت
بدوی،
شکل
عملی
به
خود
میگیرد.
کاترین
لاکت
کارمند حقوق
بشر
از
موسسه
بین
المللی
«
نوع
زن
»
در
تازه
ترین
گزارش
خود
آورده
است : “ما
شاهد
هستیم
که
هشتاد
درصد
زنان
از
خشونت
های
خانوادگی
رنج
می
برند،
۶0 درصد
ازدواجها
اجباری
است
و
نزدیک
به
۵5 درصد
دختران
مجبور
می
شوند
در
سنین
زیر
شانزده
سال
ازدواج
کنند.”
با
وجود
اینکه
این
کار
خلاف
قانون
است،
هنوز
قانون
بصورت
کامل
اجرا
نمی
شود.
کارهای زیادی
لازم
است
در
این
زمینه
انجام
شود. از
جمله
اصلاحات
در
دستگاه
قضایی
تا
زمینه
دسترسی
زنان
به
حقوق
شان
فراهم
شود.”
در
بخش
دیگری
از
این
گزارش
آمده
است
که
((
تنها
در
نیمه
دوم
سال
جاری
نزدیک
به
سه
هزار
مورد
خشونت
علیه
زنان
در
این
کشور
به
ثبت
رسیده
است.))
از
این
گزارش
که
فقط
موارد
محدود
خشونت
علیه
زنان
را
در
نقاط
محدود
شهر
ها
نشان
میدهد،
نتیجه
میگیریم
که
دولت
هیچگونه
دسترسی
به
مسایل
و
مشکلات
و
نابسامانی
زندگی
زنان
در
اکثریت
نقاط
افغانستان
را
ندارد.
به
همین
دلیل
هزاران
موارد خشونت
های
زناشوهری،
خانوادگی،
تهدید
و
ارعاب و
وحشت
بر
زنان
از
چشمها
پنهان
مینماند
و
این
بدان
معناست
که
ظلم
و
ستم
اجتماعی
همچنان
پشت
در
های
بسته
جریان
دارد
و
صدای
ناتوان
زن
افغان
را
نه
تنها
موسسات
بین
المللی
و
حقوق
بشر
بلکه
دولت
و
دولتمردان
افغانستان
نیز
نمی
شنوند.
در
خبر
دیگری
که
از
سوی
سازمان
ملل
متحد
پخش
گردید،
گزارش
شده
که : ((
با وجود
پیشرفتها،
خشونت
علیه
زنان
همچنان
یک
پدیده
فراگیر
است. تعداد
زیادی
زنان
افغان
بوسیله
بستگان
نزدیک
شان
به
قتل میرسند،
تعداد
بی شمار زنان روزانه
لت
و
کوب
می
شوند،
یا
طعمه
سوءاستفاده قرار میگیرند.
خشونتی
که علیه
زنان
صرف
نظر
از
اینکه
از
سوی
نزدیکان
شان
یا
بیگانگان
صورت
می
گیرد،
چه
در
شرایط
صلح
و
چه
در
شرایط
جنگ،
در
ملای
عام
یا
در
عقب
درهای
بسته،
پدیده
غیرقابل
قبول
است
))
چنانیکه در بالا ذکر شد، روشن
است
که قوانین
وضع
شده
در
افغانستان
تاکنون
کمتر
زمینه
های
عملی
داشته
وچه
بسا قانون
گزاران
خود
از
شمار
افرادی
اند
که
در
برابر
اینگونه
خلافکاری
ها
علیه
زنان
سکوت
اختیار
میکنند
و
یا
خود
به
چنین
عملی
دست
میزنند.
از
سوی
دیگر
خشونت
علیه
زنان
و
کودکان
فقط
جنبه
جسمی
و
تهدید
به
مرگ
را
ندارد.
این
خشونت
ها
شامل
موارد
گوناگون
از
قبیل
فشار
های
روحی
و
روانی،
جنسیتی،
به انزوا
کشیدن،
آزار
دادن،
در
خانه
زندانی
نمودن،
منع
رفت
و
آمد
به
بیرون
از
منزل
و
امثال
آن را
احتوا
می
کند.
گزارش
های
بی
بی
سی
حاکی
از
آنست
که
اخیرا” در
نتیجه
سرمای
سوزان
و
برفباری
های
سنگین،
عده
یی
از
زنان
و
کودکان
از
سرما
و
گرسنگی
تلف
شدند.
از
اثر
یخ
زدگی
انگشتان
دست
و
پای
عده
یی
از
کودکان
و
دختران
را
قطع
کرده
اند
این
میرساند
که
متاسفانه
در
افغانستان
زنان
از
مشکلی
نجات
نمی
یابند
که
دهها
مصیبت
و
دربدری
دیگری
آنها
را
درهم
می
پیچد.
در
نجات
زن
افغان
بی
آنکه
نقش
حکومت
و
قضا
و
دستگاههای
اجرایی
دولت
را
دور
از
نظر
بگیریم،
عامل
اصلی
فشار
بر
دولتها
و
دستگاههای
اجرایی
و
قضایی،
خود
زنان
هستند،
مبارزه
فعالانه
آنها،
مبارزه متشکل
و
مستدام
آنها
اثرات
سازنده
یی
را
در
عمل
همانگونه که
در
کشور
های
دیگر،
به
اثبات
رسانده
در
افغانستان
نیز به
اثبات
خواهد
رساند.
زنان باید
بازوی
متحدی
را
تشکیل
دهند !
پایان
|