چه می شود اگر
دوباره جویبار دست های تو
کویر خسته ی تن مرا بهارِ تازگی دهد
چه می شود اگر که جانِ تشنه ی مرا
به گلشنِ تنِ پر از طراوت ات صلا زنی
به بوستانِ بوسه های پر حلاوت ات رها کنی.
چه می شود ، چه می شود اگر ؛
به هستی ام بتابی وُ
مرا ز سنگواره ها جدا
به پویه و شکفتن آشنا کنی
چه می شود دوباره شاخسار واژه از تو گل دهد
سفینه ی برهنه ی مرا
الهه ی غزل شوی
پر از ترانه و نوا کنی
چه می شود بسان روز های شادِ آشتی...
غزل شوی، عسل شوی
عسل شوی ، غزل شوی
ستیزه را رها کنی
"شما" نگویی ام دگر
مرا بنام کوچکم صدا کنی...
چه می شود ؟
آرش آذیش
|