تا از جاودانه شدن
خداوندگار صدا و موسیقی "لتامنگیشکر" خبر شدم ، خواستم پیام غم خویش را
بنویسم ، اما ناگهان در برابر عظمت او، خود را خیلی ناتوان یافتم.
من در دامن صدای او، وقتی چشم روانم به عشق، زیبایی، و دوست داشتن های
زیبایی آشنا شد، بزرگ شدم، آوازش در من شعر می آفرید، لحظه های که میخواستم
شاد باشم لبخند برلبانم نقش میزد در هوای صدای او نفس می کشیدم و حتی گاهی
که اندوه هایم را می خواستم گریه کنم و با اشک هایم دور بریزم با آواز او
بود که خالی از بغض غم و اندوه می شدم. در جوانی خیلی عاشق پیشه بودم، نامه
های عاشقانۀ من غوغا می کرد باک ندارم که از عاشقانه بازی های خود انکار
کنم، من عاشق زیبایی بودم ، هستم و خواهم بود. چون معتقدم خدایی که من با
آن ایمان دارم زیبایی ها را به ویژه خلاصۀ زیبایی ها "زن" را برای دوست
داشتن آفریده است. عشق و دوست داشتن این چنین را صدای " لتا" بود که در من
نضج و نسج بخشید و با شنیدن هرآهنگ او دروازه های بهشت خیال و زیبایی برایم
گشوده می شد و من با حریر واژه هایم خیمه های شعر و نثر برپا می کردم.
نمی توانم انکار نمایم که "لتامنگیشکر" خدای بود که روح عشق و زیبایی را با
صدای خود در من خلق کرد، پرورانید و با زندگی آشنایم کرد. غم را اشک از
چشمانم دور میریخت و شادی را لبخند بر لبانم می آفرید. روانت شاد خداوندگار
صدا و موسیقی
تو جاوانه زنده یی به عمر زمین و آسمان.
"راوش" |