از بس که پهنهگاهِ زمین، تنگ میشود
آیینهٔ تو در کف من، سنگ میشود
ای مِهروارِ برترِ هفت آسمانهام
شب از چه رو به گونهات آونگ میشود؟
ملکی به دامِ خیرهٔ تزویر میفتد
خاکی اسیرِ پنجهٔ نیرنگ میشود
شهری که بود گوهرِ شادابی و شکوه
کانونِ چرکزایی فرهنگ میشود
جهلِ کهن، نقارهٔ بیداد میزند
خلقی ازین نقارهزنی، منگ میشود
زن، چهرهٔ گداختهٔ بیستارهگان
سر تا قدم، به کورهٔ شب، رنگ میشود
تاریخ را تکاورِ تریاک میبرد
مرد و تمامِ حافظهاش، بنگ میشود...
۲۰ دسمبر ۲۰۱۳ |