در « هست وبود» چه سلسله هارا گذاشتند
بسته حدیث ها ، به دل ما گذاشتند
دادند وعده ها ونگفتند رازها
حور و بهشت را چو معما گذاشتند
درعالمی که نیست دگر وهمی از خیال
ما را چرا به وعدهٔ فردا گذاشتند ؟
هرگز مگو که وهم وخیال است زندگی
اینها حکایتیست که برما گذاشتند
دنیا حقیقت است ، نشد بست چشم خلق
عقل وخرد به مردم دانا گذاشتند
ما را اگرچه نیست سروکار با قضا
تقدیرتو « حمیدی» به تو وا گذاشتند |