در تاریخ همه کشورهای جهان، توجهی کم ویا بیش، خردمندانه ویا آمیخته با
تحجر وعقب مانده گی به زنده گی زنان، حضور داشته است. کشورهایی که پله های
تحول وتکامل اجتماعی- فرهنگی... را پیشتر پیموده اند، به بسا از حقوق زنان
پاسخ شایسته گفته و در مسیر تحقق آرزوهایی که از آن حقوق مساوی با مردان
یاد میشود، گام برمیدارند. این کشورها به دلیل تجریه آفرینی و آزمون های
بیشتر وبهتر، وضاحت داده اند که زنان مانند مردان در همه سطوح، شایسته گی و
توان انجام وظایف متعدد یک جامعه را دارند.
اما در سوی دیگر، پس مانی و فاصله داشتن از کاروان تحول وتکامل، نشان میدهد
که اگر اکثریت مردم همچو جوامع با دشواری ها مواجه استند، زنان بار دشواری
های بیشتری را بر دوش دارند. هرگاه عامل جنگ در این جوامع نقش ونشان بر جای
می نهد، پیامد های طاقت سوز آن در زنده گی و رفتار زنان مشهود است. در این
راستا، وقتی افغانستان را در نظر می آوریم که افزون بر پس مانده گی ازتحول
در زمینه های مختلف، عامل جنگهای چندین دهه غم انگیزترین وضعیت را دامنگیر
مردم و از جمله بیشتر بر زنان تحمیل کرده است.
عامل جنگ، در افغانستان مانند جوامع مشابه، اگر بیشترین مردان را به کام
خود فروبرده است، زن یتیم دار وبیوه شده به معنی واقعی واژه در آتش تنور
بدبختی سوخته است. این پیامد و ابعاد دردآمیز زنده گی آنها، متأسفانه حتی
طی سالیانی که ملیارد ها دالر به سوی افغانستان سرازیر شد، آنگونه که
شایسته وبایسته بود، معرفی نشد. با وجود سعی و کوشش شخصیت ها ونهاد های
علاقمند موضوع، موضوع زن در افغانستان، نه به عنوان یک مسأله مهم وبسیار
مهم، بلکه در سطح کلیشه یی و سطحی مطرح شد. جنبه های نمایشی که در حوزۀ هنر
موسیقی به چاق سازی ظواهر فریبنده می انجامید و یا سخن گفتن از مراجعۀ
تعداد وسیعی از دختران وزنان به سوی درس و فعالیت، بسنده گی می یافت، این
عیب را نیز حمل میکرد که بر روی موانع سیاسی، موانع فرهنگی – دینی و رگه
های قوی دست نخورده وتحول ندیده در جامعه پرده می کشید. در حالیکه همه
عوامل متحرک و تعیین کنندۀ وضعیت آینده، وضعیتی که اکنون بار دیگر شاهد آن
استیم، از به صدا در آمدن زنگ خطر خبر میداد.
وقتی آمار وارقام نسبی در دست داشته از وضعیت زنان افغانستان و کار
گرداننده گان چرخ حکومت فاسد را درنظر می آوریم، این به کلیشه سازی وبی
اعتنایی به موضوع بسیار مهم، جدی تر مطرح میشود.
سالها پیش وزارت امور اجتماعی طی گزارشی که میتوان آنرا نسبی و نامکمل
خواند، خبر داد که ششصدهزار بیوه در افغانستان زنده گی میکنند. بدون گمان
زنی میتوان پذیرفت که برای جمع آوری این گزارش، هزینۀ اندکی به کار نیفتاده
بود. اما مشکل کار در دستگاه مافیا خویان این بود که برای تغییر وضع، برای
کمک به بیوه ها برنامۀ شفاف و انسانی را روی دست نمی گرفتند.
طی همان سالیان پیشین بود که زنان در افغانستان از میان ۱۶۵ کشور جهان،
مقام ۱۶۴ و یا از طرف پائین مقام دوم را در مواجه بودن با دشواری ها متحمل
شده بودند.*
یشتر از عوامل فرهنگی و دینی نیز یادکردیم. در اینجا به
عامل دینی ویا در سطح تسامح و انصراف از حکم کلی به آن قرائتی اشاره می
کنیم که پیشینه دارد وهمین اکنون در چهرۀ طالبان صورت اجرایی یافته است.
هرباری که موضوع زنان وحقوق آنها ویا تحول در رفتار وبینش سنتی و در واقع
مانع شونده مطرح شده است، مولوی ها، ملاها و ملاها ورهبران سیاسی- ملایی،
پای شریعت را در میان آورده اند. نبود بحث لازم و انتقادی، یا خود سانسوری
و هراسیدن، نیز سبب ساز تداوم این ذهنیت و در واقع حمل زنجیر در دست وپای
زنان شده است.
ادامه دارد
*- آرزومند استم در ادامۀ کار منابع را دقیق انتشار دهم.
|