کشتار فجیع مسجد
فاطمیه قندهار, ادامه ی کشتار مسجد سیدآباد قندوز و درتکمیل کشتار مزار و
یکاولنگ و دهمزنگ است. پیداست که این کشتارها با هرعنوان و از جانب هر گروه
و تحت هر نامی که صورت بگیرد، امریست معطوف به یک حرکت دیرینه، هدفمند،
سیستماتیک و با هدف نفی وطرد و تباهی یک گروه قومی ـ مذهبی.
این نکته، سرِ دراز و ریشه های عمیقی دارد که نباید بسترهای تکوین آن را
نادیده بگیریم و یا منطق تداومش را ممعکوس جلوه بدهیم:
۱- ضعف سیاسی، ضربه پذیری اجتماعی، فقدان پشتوانه ی بیرونی و ناتوانی در
انتقامجویی، از جمله مهمرتین عوامل و دلایلی می باشند که جامعه هزاره ـشیعه
را درمعرض نخستین و در دسترس ترین هدف کشتار سیستماتیک، اخطار و خطر نسل
کشی، کوچ اجباری و حذف سیاسی قرار داده است.
تجربه و سیرِحوادث سه دهه ی اخیر بخوبی نشان داده که تا/لبان نخستین و
بزرگترین مجری قتل و کشتار و حذف سیاسی و جنوساید بشری در برابر جامعه ی
هزاره ـ شیعه بوده اند. کشتار دهه ۹۰ قرن بیستم در مزار و یکاولنگ، پس از
نسل کشی هزاره ها دردهه ۹۰ قرن نزدهم، دومین تصفیه ی قومی سیستماتیک
درسرنوشت این جامعه بود که توسط گروه طالبان انجام شد.
۲- تمام کشتارها و سربریدن های مسافران و دانشجویان و بسیاری از حملات
انتحاری که درطول بیست سال اخیر درمساجد، تکیه خانه ها، مراکز آموزشی،
تجمعات مظاهره کنندگان، مدارس و کلپ های ورزشی، اماکن مقدس مذهبی،
زیارتگاهها و حتا زایشگاهها و مراکز درمانی صورت گرفته، مظنون اصلی و درجه
اول آن، گروه تا/لبان بوده اند.
۳. با تسلط سیاسی و غلبه ی نظامی گروه تا/لبان برکل افغانستان و درپی آن،
استقرار امارت خودخوانده توسط این گروه، بازهم سبک و تاکتیک کشتار هزاره
هاـ شیعیان، درست براساس همان سبک و شیوه ی شناخته شده ی تا/لبان انجام می
گیرد که بطور پیوسته درطول دو دهه گذشته توسط این گروه اجرا می شد. اگر
ادعا شود که این کشتارها کارِِ داعش است، اولن داعش نسخه ی دیگری از همان
طالبِ دیروز می باشد که از دامن این گروه تکثیر شده است؛ دومن فرض را براین
بگیریم که داعش، موجودی فرازمینی و فراتا/لبی است، قطعن سهل انگاری، بی
تفاوتی و بی مسولیتی عمدی این گروه، نسبت به اینگونه کشتارهای هدفمند و
پیوسته، که حالا ادعای امارت برکل افغانستان را هم دارند، امریست افتابی تر
از خورشید. این بی مسولیتی و بی تفاوتی، اگر نگوییم ظن همدستی و فاعلیت این
گروه را نشانی میدهد، دستکم، نشانه ی رضایت و گشاده رویی این گروه در برابر
داعش نسبت به این کشتارها می باشد.
۴. سکوت معنادار جمهوری اسلامی ایران در برابر کشتار هدفمند هزاره ها/
شیعیان از یکسو و حمایت آشکار تهران از تا/لبان و تلاش مجدانه ی مقامات
اثرگذار امنیتی، سیاسی و سرداران نظامی و ایدئولوگ های فرهنگی و رسانه ای
این نظام درجهت اثبات چهره ی خوش تراش و معصومانه از تا/لبان از سوی دیگر،
نشانه ی آشکاری از ناپیوستگی منافع و ارزشهای فرهنگی و سیاسی و ملی هزاره
هاـ شیعیان افغانستان با منافع و ارزشها و سیاست ها و سرنوشت جمهوری اسلامی
ایران می باشد؛ امری که درمیدان عمل سیاسی و در بستر تحولات تاریخی چهار
دهه اخیر، بارها به اثبات رسیده اما در افغانستان، چوب شیعه گری و وابستگی
هزاره هاـ شیعیان به ایران، همواره برفرق این قوم ـ جامعه فرود آمده است و
تاوان سیاسی و هزینه های اجتماعی ـ انسانی فراوانی بابت این اتهام و جرم
اثبات نشده، پرداخته اند.
این، درحالیست که جمهوری اسلامی درسیاست های استراتژیک و عملی خود همواره
برهمسویی و حمایت از احزاب و گروههایی مانند جمعیت اسلامی، حرکت انقلاب
مولوی منصور و حتا حزب اسلامی حکمتیار و اکنون امارت تا/لبان اولویت
راهبردی قایل بوده است. |