صفای خاطر و آرامش حضورم کو ؟
برای این همه دردم، دلی صبورم کو؟
چگونه شعر بگویم برای وسوسهٔ دل
نماند حوصله دیگر، شرار و شورم کو؟
برای من که همه فرصتم به مویه گذشت
دگر کمالِ شدن نیست دیر و دورم کو؟
نشستهام به مزار خیالهای کسی
پناهگاهِ به جز خاطرات دورم کو؟
غروب، شامگهان عشق مطلعی سر داد
از آن غروب دگر جرات عبورم کو؟
جولای ٢٠٢١ |