تحقيق گونه هايى زياد در
مورد قتل داكتر نجيب، رئيس جمهور پيشين، خوانده ام. يكى از جالبترين ها در
نشريهی «فرياد عاشورا، چاپ مشهد» بود كه متاسفانه مشخصات آن شماره را در
اختيار ندارم.
بسيارى ها كوشيده اند -حتا با استفاده از تخيل در مستند سازى- دريابند كه
چه كسى به دنبال او به دفتر اسگاپ آمد، چگونه او را بردند، كى او را كشت و
به همين گونه.
به نظر من، اين ها مسايلى فرعى اند و مهمتر طرز به دام انداختن اوست كه رد
پاى برنامه ريزان قتل را نيز مى شود از آن سراغ گرفت.
داكتر نجيب الله را ظاهراً پيام رسان هايى كه از پاكستان به دفتر اسگاپ، مي
آمدند، از مصئونيتش در صورت حضور يافتن طالبان در كابل، اطمينان داده
بودند؛ واضحاً كه خود هم از عمق توطئه بيخبر بودند. او دليلى غیر از این
اطمینان ها نداشت كه در آن دفتر باقى بماند.
بخشى از قضيه را نامهى داكتر نجيب الله عنوانى خواهرش كوكى جان كه در مجله
ى ليكوال پشاور -به مديريت نورالبشر نويد- به چاپ رسيده، روشن مي سازد. در
آن نامه داكتر نجيب الله به خواهرش و از طريق او به همسرش -خانم فتانه
نجيب- اطمينان مى دهد كه گليم اين ها جمع است، ما تاريخ را كمايى كرديم،
ترين "قطار" همان گونه روان بوده و دير يا زود رسيدنيست. او نوشته:
«در تصوير بخوانيد»
اين اطمينان را چه كسى به او داده بود كه تاريخ را كمايى كرده و ترين روان
است و رسيدنيست. با توجه به ويژه گى زمانى نامه و اشاراتى ديگر در متن،
منظور از ترين، چيزي غير از نيرو هاى طالبان بوده نمى تواند.
قطعى نيست، اما شايد كسانى از طريق نامه رسان ها و به ويژه هاشم پكتيانى،
پسر عمه و شوهر خواهرش، كه خود هم قربانى اين دسيسه شد، داكتر نجيب الله را
اغوا كردند.
پاكستانى ها در جريان اشغال ولايات افغانستان توسط طالبان، از سردار
عبدالولى، داماد مرحوم محمد ظاهر شاه پادشاه پيشين افغانستان دعوت كردند تا
از اسلام آباد ديدن كند. زمينهى ملاقات او با بينظير بهتو و سردار آصف
احمد على وزير خارجه فراهم شد. در برخى محلات افغان هاى مهاجر در پاكستان
را در كنار جاده صف بستند تا از او استقبال كنند.
پاكستان مى خواست نشان بدهد كه طالبان براى حكومت كردن نه بلكه براى راندن
مجاهدين از قدرت آمده اند و پس از سقوط مجاهدين، حكومت به تكنوكرات ها
سپرده مى شود. نصيرالله بابر، وزير داخله، در همان زمان گفت كه حتا اگر
پادشاه بميرد و جسدش به افغانستان آورده شود، افغان ها در محور مزار او جمع
مى شوند.
آنان تلقين مى كردند كه پاكستان با عدم دسترسى به بازار هاى آسياى ميانه از
نظر اقتصادى صدماتى بزرگ ديده و هر طورى شده، حكومتى با ثبات و كارشناس را
در افغانستان مى خواهند. بابر، نخستين كاروان تجارتى پاكستان به آسياى
ميانه را از مسير كندهار و هرات همراهى كرد تا فرط علاقمندى پاكستان به
تجارت را نشان بدهد.
آوازهى آمد آمد شاه سابق، همه گير شد. حتا طالبان را بلدوزر هاى پادشاه
نام گذاشتند. يكى از سخنگويان دفتر روم در مصاحبه با بى بى سى فارسى گفت كه
افغانستان وطن پادشاه سابق است و او هر گاه و به هر جاى كشور كه خواسته
باشد، بر مى گردد. مردم خوشبين شده بودند و يكى از دلايل خوشبينى هاى
ابتدايى به طالبان در همين امر نهفته بود.
بعد ها شايعه شد كه نجيب صدراعظم خواهد بود. داكتر نجيب واقعاً أغوا شده
بود. ورنه كدام عقل سليم به دشمن بى چون و چراى پاكستان اجازه داده بود كه
غير از همسر و دختران، تمام اعضاى خانواده و خويشاوندان به شمول مادر،
خواهر، برادر، شوهر خواهر، خشو و خواهرزاده های خود را در پاكستان بگذارد؟
هاشم پكتيانى، از خويشاوندان داكتر نجيب الله، بيشتر بين پشاور و كابل در
رفت و آمد بود كه بعد ها از سوى افرادى ناشناس در حيات آباد پشاور ترور شد.
پكتيانى، در عصر حاكميت طالبان، زماني كشته شد كه كوتاه مدتى پس از آن
روانه ى اروپا-سويس بود. او كشته شد تا فرصتى براى افشاى اسرار نداشته
باشد.
در دوران حكومت مجاهدين، مادر داكتر نجيب الله، خواهرش، هاشم پكتيانى، مادر
همسرش و چندين عضو ديگر خانواده اجازه داشتند كه هرگاه خواسته باشند با او
در اقامتگاهش در دفتر اسگاپ ملل متحد در كابل ديدار كنند. از انتقال نامه
ها هم ممانعت نمى شد. تعدادى ديگر از اين نامه ها را نيز در همان مجله مى
توان يافت كه از آن جمله است نامه يى عنوانى نورالبشر نويد، مدير مجله و به
پاسخ يكى از يادداشت هاى او زير عنوان «ما ته غوږ شه!» يا از من بشنو!
به هر حال، دريافت مورد پذيرش من اينست كه داكتر نجيب الله در يك خوشباورى
محض، قربانى يك توطئهى بزرگ استخباراتى شد. توطئه در پاكستان طرح شده بود.
دام توطئه به صورت ناآگاهانه به وسيله ى نزديكان خودش گسترانده شد و طالبان
توطئه را عملى كردند.
اين كه چه كسى او را تا ارگ برد، كى گلوله شليك كرد، اصلاً مهم نيست.
قضيهی قتل او را بايد در زمينهی بزرگتر مطالعه كرد. چه همان گونه كه سلاح
وسيلهى قتل بوده، قاتلان او هم ارزشى بيشتر از وسيله نداشتند.
*در تصاوير:
-نامه ى دستنويس داكتر نجيب، تصاويرى با برادرش، مادرش، هاشم پكتيانى و
ساير اعضاى خانواده در دفتر اسگاپ
- داكتر نجيب، كودكى در دفتر پدرش اختر محمد وكيل تجار در پشاور، مبارزات
حزبى، با ستاره هاى هندى در كابل و بالاخره تصويرى از خواهر و برادر بر
مزارش
|