بـاز آمدم بـاز آ مدم تـا بشکنم زنجیرها
ازسینه ها بیرون کنم داغ سنان وتیرها
باز آمدم تا بشنویـد آواز دل از شعرمن
لبخنده ریزم از غزل درساغردلگیر ها
ایدوستان مهربان برروی چشمم جای تان
خوابم نمودید خواب خوش از آنهمه تعبیرها
باز آمدم تا پَرشوم بربال های بی پَرت
با خود برم امشب تورا برقلهء پامیرها
شادم که چشمم روشنست تاخوب وبددانم زهم
از دام صیـادان رهـم چون آهـو و نخجیـرها
جاه ومقام و منزلت ما راست از تدبیرما
کی وعدهء دشمن کند برعزم ما تاثیر ها
درعشق سربازی کنم پروازِ شهبازی کنم
یاران خود راضی کنم از فکر واز تدبیرها
حب وطن دین من است آزادمیخواهم ترا
با نوجوانان همرهـم، دارم دعای پیـر ها
ایدوستان ایعاشقان آخربجانان میرسیـم
شکوه نه باشد کار ما از وقفه و تاخیر ها
ای ملت آزاده کیش دشمن زتو ترسد همیش
برروی همدیگرمکش آن تیغ وآن شمشیرها
پیچیده است فریاد من درکوچه های زندگی
"رهبر" بوَد نام ِ وطن مارا درین شبگیرها
———-«اقبال رهبرتوخی»———- |