ای عظمت من
ای صخره بزرگ لبخند
ای کوه بلند پامیر
بخند!
میخندی وقتی،
ماهی رنگ آبی می گیرد
و دریا سرخسرخ روی رگهایم شناور می شود
بخند
میخندی وقتی،
لاله زار مزار
روی روزگار زنگ زده ام می شکفد
وبهار
بی تردید از پشت پنجره ام سر می رسد
جیر جیر پرنده گان ریتم آزادی می زنند
تیتر روز نامه های شهر
از آرامش کودکان "برچی" سخن می گویند
کابل توده ی
از بهشت و رنگی از قشنگی نگاه ترا می گیرد
و لبخندت گل می کند
روی تمام بم ها و تفنگ ها
من دامنی گلبن های دمشقی می پوشم و چادری به سرخی گل سیب،
ومشتم را برای تو باز می کنم
تا طالع ام را ببینی
و خطی بزنی
برای سرنوشت کابلم
این خوشبختی
پیش گویی ست
برای سر خط خبرها... |