برای سالار عزیز پور
وقت نکردم
که از سقوط مدهش قوشی
وقت نکردم
از انهدام یک پلنگ بگویم
وقت نکردم
که از خرام آهوکی شوخ
وقت نشد
از صدای قناری بنویسم
وای دریغا دریغ که
از کهکشانسرای "جلال الدین"
دستْ توانی و دیده فروغی نداشت
تا ستاره بچینم
وقت ندیدم نشد که ببینم
تا بباغ جادوی بیدل
شعر ببویم و گوهر معنا
وقت نشد
تا به فالی از حافظ
یا زيارت حضورِ
حضرت "واصف"
وقت نشد تا به
سیر سرزمین کار های صمیمیِ
عتیق جانِ رحیمی
وقت نشد
تا به چامه ای از احمدِ شاملو
وقتِ نشد تابه غرقه شدن
در "فروغ" روشن عصیان
یا سیاحتی به بهبهانِ
غزل های بانوی "سیمین"
این همه ی وقت و من تنیده به دیروز
یا سویِ نیامده ای دور
وقت ندیدم
نشد به لحظه ببینم
وقت نکردم
که از هميشه از امروز
وقت نکردم
که از هنوز بگویم
وقت نکردم
و وقت ندیدم
فرصتى نشد
که از تو بخوانم !
آرش آذیش
|