دادخواهی در افغانستان همیشه محکوم شده است. به همین دلیل هم است، آنانیکه
بیشتر کشتند، دزدیدند و ویران کردند، امروز همه قهرمان ملی، ناجی کشور،
رهبر زحمتکشان، مجاهد راستین و یا مبارز نستوه لقب یافته و مورد تمجید
اقوامشان قرار می گیرند. حالا داد خواهی هزاره ها نیز بر اساس همین فرهنگ
محکوم و یا به کژ بحثی ها کشانیده می شود. برای همه ی ما معلوم است که نسل
کشی هزاره ها در زمان امیر عبدالرحمن خان آغاز گردید و به اشکال مختلف تا
به امروز ادامه دارد.
بنابر برنامه های عبدالرحمن خان و بعداً فاشیست های دربار نادرخان، کشتار
حفیظ الله امین و یا کشتار های سال های اخیر باید امروز هیچ هزاره یی در
افغانستان وجود نمی داشت. با وجود این همه تلاش ها برای نابودی هزاره ها،
آنها هنوز هم تسلیم نشده و برای حقوق خود و حتی صرف برای بقا و زنده ماندن
مبارزه می کنند، اما متأسفانه حتی تلاش برای بقای شان برای بسیاری های ما
غیر قابل قبول است. ظلم و تبعیض زمانی در یک جامعه نهادینه می گردد که
اعمال خشونت آمیز در مقابل یک گروه قومی، مذهبی و یا سیاسی توسط دیگر گروه
یا گروه های ساکن در یک جامعه به شکل مستقیم و یا غیر مستقیم مورد قبول
قرار می گیرد و رفته رفته جز فرهنگ عام در کشور می گردد.
رد این واقعیت که نسل کشی هزاره ها در افغاستان همه روزه جریان دارد،
برخاسته از همین فرهنگ بی تفاوتی به درد و رنج گروه های دیگر در جامعه می
باشد. برای بی تفاوتی ما در مقابل دادخواهی اقوام مختلف در اففانستان مثال
های فروان وجود دارد: اگر پشتون ها در قندهار، هلمند و دیگر مناطق کشته
شوند، می گوییم: پشتون ها نوکر پاکستان هستند، از طالبان پشتیبانی می کنند
از این رو خود کرده را نه درد است و نه درمان. ویا هرگاه در فاریاب، جوزجان
و شمال حملات خونینی صورت می گیرد و مردم آن آواره و دربه در می شوند،
سکوت کرده و با برچسپ زدن وابستگی رهبران و باشندگان آن به کشوری از مظالم
آنها چشم می پوشی می کنیم ویا هرگاه اوزبیک زبانی بگوید در مناطقی که
اکثریت باشندگان آن به اوزبیکی صحبت می کنند تدریس در مکاتب و دانشگاه هایش
به زبان اوزبیکی باشد، می گوییم: با این زبان که نمی شود درس خواند.
به همین شکل اگر فارسی زبانی بگوید که زبان مادری اش فارسی دری است و در
دانشگاه درس خوانده است، به او می گوییم که نوکر ایران است و حق ندارد که
زبان مادری خود را طوری که می خواهد مورد استفاده قرار بدهد. فاشیست های
درباری به او نهیب می زنند که او اجازه ندارد تا زبان مادری خود را فارسی
بنامد و از تاریخ واقعی خود آگاه شود. همین گونه نمونه های فروان از عملکرد
و از کم بها دادن حقوق دیگر باشندگان را در جامعه خود داریم. بنابراین ما
هرگز به حیث انسان به یک دیگر نگاه نکرده ایم، بلکه برخورد و موضعگیری ما
همیشه به حیث یک هزاره، تاجیک، اوزبیک، پشتون، مسلمان، هندوباور و غیره
بوده است. ما تنها خود و قوم خود را انسان و دارای حقوق بشری حساب می کنیم
و بس. فرهنگی که این همه ظلم و تبعیض، این همه بی تفاوتی به درد ها و رنج
های دیگران را در خود نهادینه ساخته است، به سادگی می تواند از نسل کشی
هزاره ها چشم پوشی کند.
و صرف بخاطر این که فراموش نکرده باشیم تعریف حقوقی اصطلاح نسل کشی را از
انترنت کاپی کرده این جا می گذارم:
"نسل کشی هرگونه اقدام و مبادرت به نابودی و حذف فیزیکی بخش یا کلیت گروهی
نژاد، قومی، ملی، مذهبی یا ایدئولوژیکی است. هرگونه اقدام به نابودی کل یک
گروه نژادی، ملی، مذهبی مانند کشتار دسته جمعی یک گروه خاص، ایجاد لطمات
روانی و جسمانی بر یک گروه ویژه، ضربه زدن تعمدی به افراد یک گروه خاص،
تحمیل معیارهایی برای جلوگیری از تولد فرزندان آنها، جا به جایی اجباری
فرزندان گروه ها به یکدیگر، طرح ریزی برای آسیب رساندن به گروهی خاص و غیره
همه از مصداق های بارز نسل کشی می باشند." |