ايران در دهه چهل شمسي به
يك قدرت اقتصادي و نظامي تبديل شده بود
تسخير جزاير تومب كبير و تومب كوچك در خليج دست يابي به پترو دالر ايران را
به ژاندارم منطقه تبديل نمود.
در همين اوان ايران به خاطرعرض اندام در صحنه سياست جهاني و تحت الشُعَاع
قرار دادن كشور هاي منطقه جشن هاي تجليل از دو هزار و پنجصد سال امپراتوري
كوروش كبير را روي دست گرفتً و كشور شاهنشاهي ايران را ميراث دار ان سلسله
معرفي نمود كه مَي تواند در زندگي مردم اين منطقه بار ديگر اثر كذار باشد
با مصرف مليوني و دبدبه وشوكت وشان اين جشن تجليل شد.
در اين مراسم از اعليحضرت پادشاه و ملكه افغانستان هم رسما دعوت به عمل
امد.
جناب دوكتور روان فرهادي كه در ان زمان مدير عمومي سياسي وزارت خارجه بودند
مَي گفتند:
روزي در دفتر كارم بودم كه سفير كبير ايران با تيليفون تماس گرفتً.
عزيزم جناب اقاي فرهادي نوكرت ام چاكرت هم هستم خبري خوشي برت دارم مژدكاني
مَي دهي؟
بعد اين تعارفات گفت اعليحضرت مولايم (پادشاه ايران) در تجليل از جشن هاي
هزاره كوروش كبير اعليحضرتين پادشاه و ملكه متين شما را كه در حقيقت روح
مشترك برادري و خواهري با مولاي من حضرت شاهنشاه دارند دعوت به اشتراك كرده
اند.
عزيزم
هر چه زود تَر برايم وقت باريابي حضور پادشاه با فرهنگ افغان بگير تاخير
نكني عزيزم.
جناب فرهادي مَي گفتند به فوريت با جناب اعتمادي صدر اعظم تماس گرفته وبا
اجازه شان با رياست تشريفات سلطنتي تماس گرفته وجناب شير علومي با گشاده
رويي و محبت دو روز بعد وعده گذاشتند.
روز موعود همراه با سفير ايران براي باريابي به حضور اعليحضرت پادشاه
افغانستان شتافتم.
بعد از چند لحظه انتظار ياور نظامي كه از چهره اش شكوه يك عسكر افغان
نمايان بود ما را به دفتر اعليحضرت رهنمايي نمود
روان فرهادي:
هنگام بار يابي اعليحضرت با متانت و استواري از جا برخاستند در حالي كه
سفير ايران براي احترام قد را خم كرده بود با محبت دستش را گرفتند و در
كنار خود جا دادند.
سپس سفير ايران اجازه خواست تا بعد از مقدمه اي دعوتنامه را تقديم حضور
نمايد. اعليحضرت اين دعوت نامه را كه شكل يك دوسيه چرمي مرغوب را داشت
گرفتند وبا محبت در مورد روابط حسن همجواري برادري و روابط نزديك دو كشور
كه بيش از نيم ساعت رادر بر گرفتً و بعد محبت زايد الوصف رخصت شديم.
جناب روان ياد اوري مَي كردند هنگاميكه ارگ را تَرك مَي كرديم سفير ايران
رو به من كرده گفت:
اي واي اين بزرگمرد پادشاه والا گهر شما تاريخ كشور ما را و جهان را از بر
دارند باريك الله با چه متانت و صلابت صحبت كردند.
سفير ايران به من( فرهادي) گفت كاش مَي توانستيم در خدمت زياد تَر مَي
مانديم و بيشتر مستفيد مَي شديم واز ان چاي سبز مرغوب زياد مَي نوشيديم.
من به سفير ايران گفتم تا جايي كه من مَي دانم جناب شان صرف چهار ساعت در
شباروز استراحت دارند بقيه هم به مطالعه و كار مَي گذرد.
چنانكه جناب فرهادي مَي گفتند يك هفته از اين باريابي كذشت ولي از دفتر
اعليحضرت خبري نيامد كه مرا هراسان ساخت در حالي كه سفير ايران هر روز با
من در تماس بود نا چار شدم با جناب اعتمادي صدر اعظم در تماس شده جريان را
با حساسيت ان باز گو كردم.
دو روز بعد جناب اعتمادي امر كردند
تا شخصا به حضور اعليحضرت بارياب شوم.
موقع باريابي جناب شان با محبت مرا پذيرفتند از اوضاع جهان و منطقه صحبت
كردند و بي محابا از من در مورد ايران سوالاتي كردند و در ضمن گفتند از
اقدامات ساواك در برابر محصلين إيراني وزجر و شكنجه انها در زندان هاي
ايران خبر دارم ؟از نا ارامي هاي مدني در ان كشور واقف هستم با اشاره سر
احترامانه تأييد كردم.
اعليحضرت فرمودند اوضاع نا أرام منطقه به همه هويدا است.
اعليحضرت با يك ژست همدردانه وبا دريا دلي افزوديد:
ما دموكراسي را در وطن براي ان أورده ايم تا جوانان ما با استفاده از ان
راه درست امروز و فرداي خود را
به هوشياري مطابق به ارزش هاي افغاني در يابند.
فرق دو جامعه إيراني و افغاني همين است.
اعليحضرت دفعتا با يك چهره مصمم خطاب بر من گفتند من حاضر به رفتن به ايران
نمي باشم چنان گرد همايي ها به ذوق من برابر نيست و همين
من (فرهادي) گفتم صاحب مصلحتي در كار است.
اعليحضرت فرمودند مصلحتي در كار نيست.
در همين هنگام ديدم اعليحضرت شان دو دست شانرا به هم نزديك كردند كه قرار
عادت شان معني رخصت مَي داد.
جناب روان ياد اوري مَي كردند با پريشان حالي به جناب اعتمادي صدر اعظم
تماس گرفتم و أسباب نا راحتي او شان را نيز فراهم كردم.
چهارروز بعد از صدارت خبر رسيد كه در اين دعوت شاهدخت بلقيس و جنرال سردار
عبدالولي شركت مَي كنند در قسمت اجراي پاسپورت انها اقدام نماييد.
خداوند روح اعليحضرت پادشاه شهيد نور احمد اعتمادي صدراعظم ان كسانيكه خيال
اباداني رفاه و حرمت كشور را در ذهن و ضمير داشتند شاد داشته باشد
|