کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

               میر حسین مهدوی

    

 
هندوباروان افغانستان، آیینه‌ی تمام‌نمای هویت جمعی‌ما

 

 

چندی پیش فیلم سخنرانی دکتر انارکی هنریار در مورد تبعیض سیستماتیک علیه هندوباوران کشور موجی از تاثر و تاسف را در میان اهالی مطبوعات، فرهنگ و حتی ارباب سیاست بر انگیخت. من در آن روزها به خاطر مصروفیت های زیادی که داشتم مجال نقد و نظر در این خصوص را نیافتم و حالا که این مجال میسر شده می خواهم نگاهی به این مسئله بیاندازم.


نزدیک به دوهفته از این ماجرا گذشته است و من هنوز که هنوز است نمی توانم ذهن و روانم را از تاثیرات عمیق عاطفی روایت تلخ بانو هنریار خالی کنم. من فیلم را چند بار دیدم و هر بارهم که دیدم تا پایان فیلم گریستم. صادقانه می گویم، حتی هر وقت که خواسته ام به سخنان این بانوی سخنور و توانا فکر کنم نیز نتوانسته ام جلو اشکم را بگیرم. برای من صحبت های ایشان یکی از تاثیر گذارترین رویدادهای این چند ماه اخیر بوده است. در همان روزها می خواستم نامه ای به بانو هنریار بنویسم و بگویم که شرمنده ام، بگویم ببخشید که آدم های مثل من چقدر از عمق فاجعه بی خبربوده اند. من نمی دانستم بر شما چه گذشته است و این نادانی – به ویژه برای نویسنده و اهل فکر این کشور- خودش یک فاجعه است. میخواستم بگویم بانو هنریار عزیز شما را مثل خواهرم دوست دارم و شما را خواهر خود می دانم بعد دیدم که چه سخن مسخره ای زده ام. کدام برادری در تاریخ تاریک بشر برادری چون من بوده است. برادری که حتی نداند چه رنجی بر خواهرش رفته است. بعد که کمی فکر کردم دیدم من هم جزو همات جمعی هستم که اسباب رنج همیشگی هنریارها را فراهم کرده اند، بر خود لرزیدم و ادعای واهی برادری ام را پس گرفتم. من سالهای سال است که ایشرداس را می شناسم. ایشر داس مسئول نشریه ی دوست داشتنی کابل نات است. من داس عزیز را برادر خوانده ام. هیچوقت هم از برادر خواندن داس عزیز حسی غیر از برادری نداشته ام. با خودم فکر می کردم یکی از برادرانم در آلمان است. حالا که عمق فاجعه ی تبعیض را می بینم از داس عزیز نیز شرمنده ام. شاید برادر خواندن من داغ های عمیق این عزیز را نیز تازه کرده باشد. من چگونه می توانم برادر ایشر داس باشم در حالی که در رنج و مصیبت او سهم داشته ام؟


می خواهم هنریار عزیز و داس گرامی بدانند که من این نامه را در حالی می نویسم که اشکهایم بی وقفه می ریزد و هر از چندی راه دیدن را می بندد. من هم از ظلم عظیمی که بر شما رفته است و هم از جهل عظیمی که بر من و امثال من رفته است شدیدا متاثرم. می دانم که اشک راه چاره نیست. می دانم که با اشک نمی توان به جایی رسید و کاری انجام داد. می خواستم بگویم که شرمنده ام، شرمنده تاریخ و جعرافیایی هستم که به شما چیزی جز ظلم و ستم روا نداشته است.
سخنان بانوی با هنر، هنریار عزیز مرا واداشت تا کمی روی ابعاد این فاجعه ی بزرگ بیاندیشم. بانو هنریار آیینه ای شد تا بتوانم خودم و تاریخ و فرهنگ خود را در این آیینه ی قد نما به خوبی و رسایی بیینم.


تاریخ افغانستان تاریخ رنج است، تاریخ شکست و ناتوانی است. نام دیگر این سرزمین بلازده را باید رنج و ناتوانی گذاشت. در رقابت میان اقوام و قبایل، آنانی که حتی حاکم هم بوده اند، علی الرغم حکمرانی بر کشور، بزرگترین مشکل و مسئله ی شان "ناتوانی" و "ضعف" فراگیر بوده است. تمام تلاش قبایل حاکم و قبایل محکوم بر کتمان ناتوانی شان متمرکز بوده است. یکی از راههای کتمان ناتوانی این بوده که بر ناتوان تر از خود ظلم روا داریم تا نشان دهیم ما قدرت داریم، تا نشان بدهیم که برتریم، تا نشان بدهیم که ما می توانیم چیزی را که بخواهیم انجام دهیم. تبعیض سیستماتیک علیه اقوام ضعیف تر چیزی جز تمایل ذاتی جامعه ی ناتوان ما بر کتمان ناتوانی و تظاهر بر توانمندی و اقتدارنیست. به نظر می رسد که با همه ی تغییر و تحولی که در جهان رخ داده است ما هنوز از همین مسئله رنج می بریم و اساسی ترین مسئله ی ما اینست که "ناتوانیم". ما از ناتوانی خود رنج می بریم اما کمتر تلاش می کنیم که خود را توانمند بسازیم. از نظر روانی، قبول ناتوانی برای ما بسیار دشوار تر از تلاش برای توانمند سازی است. برای اینکه ما بخواهیم در راه توانمند شدن ملی گام برداریم، نخست باید بپذیریم که ما ناتوانیم. قبول این ناتوانی اساسا مسئله ی روانی جامعه ی ما بوده است. در جامعه ی ما همواره ضعیف تر هیزم خشم و ناتوانی جامعه شده است. ما نتوانسته ایم در حوزه ی علم و دانش پیشرفت کنیم، ما نتوانسته ایم در حوزه ی حکومت داری انسانی گامی برداریم، ما نتوانسته ایم در حوزه ی استقلال اقتصادی خود کاری بکنیم. این ناتوانایی ها برای ما بسیار شکنجه آور بوده است. ما با ظلم به افراد ضعیف تر از خود سعی کرده ایم بر احساس ضعف شکنجه آور خود سرپوش بگذاریم.
ظلمی که برهندوباوران و سیک های افغانسستان رفته است ناشی از رقابت های سیاسی و تلاش برای به دست آوردن قدرت سیاسی – اجتماعی بیشتر نیست. این ظلم برخاسته از تعلیمات دینی نیز نمی تواند باشد. اسلام چنین ظلم قومی و دینی را به هیچ روی روا نمی دارد. این تبعیض های سرسام آور و کشنده صرفا ناشی از ناتوانی شکننده و ویرانگر خود جمعی ماست. ما با ظلم بر دیگران خواسته ایم به احساس قدرت خواهی خود پاسخ بدهیم.


من متاسفانه تمام دوران تحصیلم را در خارج از کشور گذرانده ام. به همین دلیل بسیاری از این واقعیت های تلخ تاریخی و اجتماعی را به درستی نمی دانم. اما ندانستن عمق فاجعه باعث می شود که فاجعه خود را به عنوان یک رویداد عادی جلوه دهد. این ندانستن ها باعث می شود که فاجعه ی سیاه تبعیض همچنان از نظر ها پوشیده بماند و رنج و درد مردم ستم دیده ناشینده باقی بماند.


ایکاش می توانستم بگویم خواهر عزیزم بانو هنریار و برادر گرامی ام داس عزیز شرمنده ام. شرمنده ی ظلمی هستم که تاریخ و جعفرفیای این سرزمین بر شما روادشته است. اما می دانم برادری من هم ... بگذریم.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل     ۳۸۲          سال هــــــــــــــــفدهم      حمل/ ثور ۱۴۰۰      هجری  خورشیدی       شانزدهم اپریل ۲۰۲۱