کابل ناتهـ، Kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutschهـــنـــدو  گذرآرشيف صفحات اولهمدلان کابل ناتهـدريچهء تماسدروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

              صدیق رهپو طرزی

    

 
سخن هفته
‌ما و طالبان

 

 
 

 

پیشینه

به باور من و مبتنی بر سند های روشن، بحران کنونی افغانستان با کودتای داوود که در سال ۱۹۷۳، صورت گرفت، آغاز گردید. این امر با وجود فراز و نشیب های زیاد تا همین اکنون که من این سطر ها را می نویسم، ادامه دارد.
داوود در خط انفجار عقده یی که به اثر قانون اساسی ۱۹۶۴ ـ می توان آن را دموکراتیک ترین قانون اساسی در جهان اسلام خواند و گوهراش در قانون های اساسی بعدی، تا آخرین اش در ۱۹۹۴، نگهداشته شده است ـ از دستیابی دوباره به قدرت ٫٫ محروم،، گردیده بود، با یاری گروه های چپ وابسته به مسکو که در وجود حدخا، دست به کودتای ٫٫ سپید،، ـ اما، سرخ از نگاه محتوی و نیروی های یاری دهنده ـ زد.

این امر به ساختار نظام شاهی که راه در دل تاریخ کشور و حتا اسطوره ها، داشت، و در جریان یک دهه ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۳، به یکی از آزاد ترین و مردمسالارانه ترین کشور ها، در منطقه شمرده می شد، نقطه پایان گذاشت و بحران ژرفی را قمچین زد.

داوود که روز های آخر سن اش را پُشت سر می گذاشت و حس بدگمانی و ظن تمام وجودش را در چنگالش می فشرد، به زودی از یاری با نیرو های چپ، دست کشید.
اما، به باورم دیگر دیر شده بود.
این نیرو ها با یاری مشاوران نظامی شوروی که خود او زمینه ورود شان را پس از ۱۹۵۲، فراهم ساخته بود، در این زمان، روی به کار در اردو، آوردند.
او در زمانی که زیر نفوذ این نیرو ها بود، در خط سیاست شوروی به تصفیه چهره های ملی مانند میوندوال ـ زیر بهانه کودتا ـ دست زد و بعد در همین حال و هوا، بر نیروهای اخوانی که در دهه دموکراسی در کنار نیرو های چپ مسکوی و پینکنگی، در زمین سیاست کشور، قد بلند کرده بودند، فشار وارد نمود. رهبران این ساختار مانند: ربانی و گلبدین به پاکستان فرار نمودند.
مایده آسمانی

در این فضای چپگرایی داوود در کابل، پاکستان از خدا این امر را می خواست و زمینه را برای جوانان این گروه فراهم ساخت تا با جنگ ایله جاری آشنا گردند. در نتیجه، احمد شاه مسعود، مربوط ربانی ـ بخوان جمیعت اسلامی ـ و گلبدین که از حزب ربانی انشعاب نموده و حزب اسلامی را به وجود آورده بود، به حیث جوانان اخوان اولین آتش نا آرامی را در دل آرامش کشور، روشن نمودند.

این امر داوود را تکان داد، و بر روان بیمارش که زهر سو ذهن همه تن و جانش را فرا گرفته بود، به کسانی روی آورد که تنها و تنها کارشان ٫٫ بلی،، گویی بود و بس.
در این میان نیرو های حدخا، که به شاخه مریدان تره کی و کارمل تقسیم شده بودند، هر کدام ساختار مخفی جنگیی داشتند که کار آن ها نفوذ در اردوی کشور بود. رهبری این بخش در میان مریدان تره کی به حفیظ الله امین سپرده شده بود. داوود که در ذروه بدگمانی به سر می برد، پس از قتل میر اکبر خیبر که به گمانم به وسیله شوروی و رضایت کارمل برای ایجاد یک انگیزه نیرومند و تکاندهنده، صورت گرفت، رهبران این ساختار را که روسان مدت ها قبل با فشار زیاد دو پارچه را ٫٫ سرش،، زده بودند، به حبس انداخت.
از آن جایی که نظام از تهداب ویران شده بود، امین که توانمندی بالای سازماندهی داشت، از غفلت داوود، بهره برده، بدون این که رهبری گروه خودش و یا مریدان کارمل، را در جریان قرار بدهد، به یارانش با سرجنبانی مشاوران روسی، دستور کودتا را داد.
به این گونه، داوود، خود، خانواده و کشور را به دست تباهی سپرد.
کودتای امین
در نتیجه، کودتای امین که به ثور معروف شد، صورت گرفت و امین به گفته تره کی بر ٫٫ اسپ قدرت،، سوار شد!
 مریدان کارمل که بازنده این بازی بودند، با آن که در تخت خونی قدرت ـ در وجود کارمل و دیگران ـ نشستند، اما، داغ این امر را که خود نتوانستند به اهرم قدرت دست بیابند، چندی بعد سر مخالفت بلند کردند.
امین با یک اقدام دیگر، آنان را از قدرت بیرون راند. مسکو که از مدت ها پیش در مورد امین ـ‌ به دلیل درس در امریکا ـ به او شک برده بودند، کارمل و مریدانش را در یخچال های کشور های اروپای شرقی منجمد ساخت، تا به گفته بی بی سی در آشپزی دیگری از آنان بهره بگیرد.


یورش ارتش سرخ

امین در خط ماجراجویی و بلند پروازی بالاتر از توان بال هایش، به تصفیه استالینی نی تنها در مورد مریدان کارمل، بل هر آن کسی که سر مخالفت بلند می نمودند، دست زد. با حرکت مخالفت خود جوش، امین با تیغ به گفته گذشتگان دو دَم، به پراندن سر ها لحظه یی را از دست نداد.
این امر، پایگاه اجتماعی این شاخه را که پیش تر هم چندان نیرو نداشت، روز به روز نازک تر و لرزان تر می ساخت.
مسکو که شاهد فروریزی رژیم وابسته چپ بود، بر خط دکتورین برژنف، بر آن شد که زیر بهانه نگهداری مرز جنوبی، ارتش سرخ را به کشور گسیل داشت.
این امر تمام جهان آزاد و مردمسالار، در راس امریکا که هنوز از زخم خونی اش در ویتنام، خون و ریم می چکید، و از سوی دیگر موج خودجوش مخالفت در خط روسان کافر و حتا بی کتاب، همراه با حس کهن افغانان در خط آزادی، را برآن داشت تا به واکنش تندی دست بزند.
ارتش سرخ بر خط تیوری ٫٫ زمین سوخته،، نی تنها شهر ها، بل ده ها و قصبه های کشور را به خاک و خون کشید. در نتیجه موج سنگین پناهنده گان به سوی پاکستان و ایران روان شدند.


برکه هایی برای رشد بنیادگرایی اسلامی

رهبران اخوان و حتا ساختار های اسلام سنتی، که برای شان مایده آسمانی در وجود یورش ارتش سرخ، فرود آمده بود، در پاکستان و ایران به ساختار هایی ایدیولوجیی روی آوردند.
آن گونه که روشن هست، پناهنده گان افغان، با سرعت اسیر رهبران ساختار های بنیادگرا و میانه در پاکستان و ایران گردیدند.
پاکستان که شاهراه کمک رسانی تمام جهان آزاد و کشورهای عربی گزافه گر، شده بود، در این میان در کنار انتقام برخورد داوود در خط پشتونستان که هوای ٫٫ سر زمین های از دست رفته،، از آن به بینی می رسید، به گسترش اندیشه های گزافه گر اسلامی روی آورد.
آنانی که در پناه گاه پناهنده گان یا همان خیمه های پناهنده گان، زیست می نمودند به ساده گی به سه بخش تقسیم می شدند: مردان به نبرد با نیروهای ارتش سرخ بسیج می شدند، زنان از کودکان مراقبت می نمودند و بچگان که هیچ زمینه درس و مکتب در این خیمه گاه ها برای شان میسر نمی شد، در دام گروه های اسلامی که در این زمان در پاکستان سمارقوار رویده بودند، افتاده و به مدرسه ها جذب می شدند. این شاگردان که به زبان عربی طلبه talabe در پارسی دانشآموز، محصل علوم دینی یا قرآنی و دین پژوه و جمع آن می شود طالب، نام گرفتند. اینان در کنار این که درس دینی آن هم به شکل ملانقطی یاد می گرفتند، درس جنگ های ایله جاری را ـ مانند مسعود و گلبدین در زمان فرمانروایی داوود ـ می آموختند. اینان که ریشه در ده ها داشتند، دیدگاه و اندیشه شان از همان مناسبت های عقب مانده، یک ملی متر هم بالاتر نرفته و از همه بدتر که درس تعصب را نیز فرا می گرفتند.


ظهور تحریک طالبان

آن گاهی که در ۱۹۹۲، برخی از رهبران حدخا ـ وطن، بعد عصیان ـ به باورم با اشاره روسان و در خط قوم ـ زبان که بیش تر پارسگویان بودند ـ بر نجیب، قدرت را به دشمنان سوگند خورده شان یعنی اخوانیان که در وجود احمدشاه مسعود تبلور یافته بود، سپردند. تنظیم های اسلامی که خود نیز در خط قوم ـ‌ زبان، بنیادگرا و میانه رو، تقسیم شده بودند به زودی نشان دادند که توان پیش برد اداره سیاسی را ندارند.

امریکا و جهان همراه، پس از آن که نیرو های ارتش سرخ کشور را ترک نمودند، دیگر مساله یی به نام افغانستان مطرح نبود. برژنسکی، نظریه پرداز یاری به مجاهدان، در یک گفت و گو با هفته نامه گاردین، ۱۹۹۲، در پاسخ این پرسش: آیا شما نمی دانستید که تنظیم های جهادی توان اداره کشور را ندارد، پس چرا کاری در زمینه انجام ندادید؟ او به ساده گی گفت: هدف ما وارد کردن ضربه کاری به شوروی بود. از این رو ما به گروه هایی که به این کار دست زندند، یاری رسانیدیم. پس از آن دیگر برای ما مهم بنود که در این کشور سبزه می روید و یا خار مغیلان!


جنگ داخلی

هنوز عرق پای مجاهدان که به کابل دست یافتند، خشک نشده بود که پایتخت کشور به توته های جداگانه تقسیم شد. جالب این هست که هرگاه از یک توته به توته دیگری می رفتند، باید اجازه نامه همان گروه را می داشتید. گروه های پشاور و تهران، این پایتخت را در جریان به راه اندازی کشتار، مانند بز در بازی معروف و کهن بزکشی، بین خویش تقسیم نمودند.
به این گونه سراسر کشور در آتش خانمانسوز جنگ داخلی می سوخت و برای وصف وضع آن زمان جز واژه گان ٫٫هرج و مرج،، هیج کلمه دیگری را نمی توان به کار برد.
این بحران چنان اوج گرفت که تک قطره یی می توانست، کاسه صبر مردم را لبریز نماید. در این میان تجاوز جنسی یکی از فرماندهان در کندهار، نقش همان قطره را بازی نمود.
از این رو فرماندهان پیشین تنظیم ها و هواداران شان به حرکتی به نام ٬٬ تحریک طالبان،، دست زدند. در این میان ملاعمر که فرمانده پیشین گروه ربانی بود، در راس این جنبش قرار گرفت.
پاکستان که از وجود گروه های تنظیمی دلسرد شده بود، به جانبداری از آین تحریک دست زد و به این گونه اینان قد بلند نموند. دنیای دیگر جز یک نوع ثبات در افغانستان به کار دیگری نمی اندیشیدند.
به این گونه تحریک یادشده در فضای بیزاری مردم و یاری پاکستان، سعودی و امارات متحده با سرعت باد و برق تنظیم ها را روفتند. اینان پس از دو سال بر کابل دست یافتند و گروه مسعود، به سوی شمال کشور، پسنشینی نمودند.
طالبان با دستیابی به کابل ۱۹۹۶، دست به قتل دادکتر نجیب زده و با سرعت، بر آن مسلط شدند.


جال عنکبوتی القاعده

جالب هست که اسامه پسر لادن که هنگام جنگ با نیرو های شوروی، به پاکستان لنگر انداخت، با شکست روسان، تیغ بر کافران دیگر، در راس ا.م. ا راند. در این زمان ربانی قدرت را به دست داشت، آن گاه که اسامه زیر فشار سعودی از همه جا رانده شد، ربانی برای او و یارانش گذرنامه های افغان فرستاده و با طیاره ویژه یی به افغانستان در جلال آباد جای داد. آنان به زود شبکه عنکبوتی شان را در کشور دواندند. طالبان نیر در این شبکه چون عنکبوت های کوچک به شکار دست زدند.
فراموش نباید کرد که هنگامی که طالبان در کندهار ظهور نمودند، ربانی که به فکر این که آنان تنها بر تن گلبدین تیغ می رانند، آنان را فرشتگان نجات خواند. اما، همین که آنان گلبدین را از چار آسیاب راند، ربانی آنان را دشمنان اسلام خواند.
حاصل کار همین شبکه عنکبوتی القاعده که طالبان نیز در آن به شکار می پرداختند، یورش معروف به برج های دوگانه نیویارک و ساختمان پنج گوشه یا پنتاگون، وزارت دفاع امریکا، که به یازده سپنتامبر معروف شده است، صورت گرفت.


روزگار پس از این روز

در نتیجه امریکا برای گرفت انتقام، به یورش دست زد و طالبان را به وسیله طیاره های جنگی بی ـ ۵۲، از اریکه قدرت به زیر آورد. از آن پس چنین دیدی جاری شد که این گروه پایان یافته اند. اما، این را فراموش نباید کرد که پاکستان در خط همراهی با یورش امریکا، توانست با چند تا پرواز شبانه، مقام های رهبری طالبان را همراه با یاران شان به آن جا انتقال بدهد.


غفلت

امریکا به این نتجه رسید که با این یورش، طالبان دیگر از صحنه روزگار حذف شده اند. از آن جایی که بوش به عراق هم یورش برد و از سوی دیگر چنین اندیشه واهی شکل گرفته بود که دیگر مشکلی از این ناحیه وجود ندارد و به همین سبب، طالبان را در کنفرانس بن که ساختار بعدی سیاسی کشور را شکل داد، راه ندادند.
از آن جایی که این کنفراس با حضور پررنگ گروه ربانی، شکل داده شده و مثلت قدرت فهیم قسیم، عبدالله و قانونی، بر سینه سیاسی مردم سوار ساخته شد، ساختار سنتی و دیر پایی که پس از ۱۷۴۷، در این کشور شکل گرفته شده و در آن پشتونان در اهرم قدرت قرار داشتند، برهم خورد.
این امر، و توجه امریکا به عراق، تبدیل سازی فرماندهان ساده به جنگسالاران، دست به دست به هم داده و زمینه را برای حضور دوباره طالبان در درون جامعه حیرت زده، فراهم ساخت.

دو دهه اخیر

در این دو دهه، در کنار برخی دگرگونی های چشمگیر که حاصل یاری جامعه جهانی در راس امریکاست، در درون جامعه سنتی ما، طالبان توانستند، جای پای برای خویش کمایی نموده به جنگ ایله جاری، کاری که مجاهدان ـ اکنون بر تخت قدرت ـ در گذشته نموده بودند، دست زندند.

این امر در جریان دو دهه، آنان را به یک قدرت برابر با دولت، بالا برد.
جانتان استیل، خبرنگار خبره گاردین که همیشه حاضر در کشور در خط خبرنگاری بود ـ من هم باری او را دیده بودم ـ در نوشته یی زیر نام ٫٫ ده اسطوره در افغانستان،، این باور را که طالبان در میان مردم نفود ندارند، اسطوره و دور از واقعیت ملموس خوانده است.

در پله دیگر ترازو
آرام آرام زمینه به گونه یی مساعد شد که در کنار جنگ ایله جاری طالبان، فضای جهانی به ویژه دوران ترامپ در امریکا، زمینه را برای آن فراهم ساخت تا طالبان مساوی با قدرت ٫٫ جمهوری،، در پشت میز مذاکره بنشینند.
اگر ترامپ در انتخاب های اخیر نمی باخت، چنین گمان بود که طالبان بر تمام قدرت دست بیابند.
بایدن و دید نو
اما، با رسیدن زمام کار به دست بایدن، که هشت سال تمام در کنار اوباما، در بالاترین اهرم قدرت قرار داشت، این اندیشه رنگ گرفت که نیرو های یاری دهنده ناتو در راس امریکا، باید به صورت مسولانه کشور را ترک بگویند، نی مانند سال ۱۹۹۲، که کشور را ترک ترک نمودند. در این خلا شبکه القاعده بر کشور مسلط شد وطالبان نزدیک به آن بود که بر سراسر کشور مسلط شوند.


روز های تعیینگر

به باورم روز های آینده در شکلدهی ساختار بعدی کشور از اهمیت فراوان برخوردار می باشند.
از این رو همه چشم ها به سوی استانبول که آن را بن دیگر، با این تفاوت که در آن طالبان نی تنها حضور خواهند داشت، بل از جایگاه قابل توجه برخوردار خواهند بود، دوخته شده اند.
چانه زنی در این مدت روی نگهداری قانون اساسی کشور که در نگهداری اش، کشور وارد مرحله هرج و مرج نگردد. راه برای یک ساختار انتقالی فراهم گرد و بعد چنان صلحی شکل بگیرد که زمینه را برای شکل دهی ساختار سیاسی آینده فراهم نماید.
به باورم و آن گونه که از نامه وزیر خارجه امریکا بر می آید دوسوی مساله: طالبان و حکومت باید به گذشت هایی اگر هم دردناک باشد، دست بزنند.

به این امید



روز یکشنبه، چارم ماه مارچ ۲۰۲۱ع.

شهر گت تینگن، جرمنیی

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل     ۳۸۱          سال هــــــــــــــــفدهم      حمل ۱۴۰۰      هجری  خورشیدی       اول اپریل ۲۰۲۱