۱- در همین اول خط بگویم که هدف من از نوشتن این چند سطر دفاع از علیپور
نیست. سقوط دادن هلی کوپتر نیروهای هوایی و کشتار نیروهای دفاعی کشور با
هیچ منطقی قابل دفاع نیست. هدف از این نوشتار کند و کاو این حادثه و تحلیل
برخورد دولت با آن می باشد.
۲- به همان پیمانه که کشتار نیروهای دفاعی جنایتکارانه و مذموم است برخورد
سلیقه ای و قومی با جنایت و جنایتکاران نیز جنایتکارانه و غیر قابل دفاع
است. در این چند دهه ی اخیر طالبان دست به جنایت هایی زده است که قلم از
نوشتنش شرم دارد و کاغذ از ثبت کردنش. کشتار گروهی افسران اردوی ملی، کشتار
وحشیانه و بی رحمانه طفل و زن و پیر و جوان و... اما برخورد دولت و نیروهای
دفاعی کشور با جنایتکاران طالب همواره با ترحم و تواضع بوده است. طالبان
هیچوقت و در هیچ حادثه ای مورد خشم جدی نیروهای دفاعی و دولت قرار نگرفته و
هیچوقت سخن از انتقام گرفتن از جنایت کاران طالب به میان نیامده است. چگونه
است که طالبان با بیست سال جنایت پیوسته و هر روزه حتی یکبار هم تهدید به
انتقام گیری نشده اند اما علیپور با یک عمل مقابله جویانه به شدیدترین
برخورد و انتقام جویی مواجه می شود؟ آیا این به این معنی نیست که اگر
پشتونی جنایت کرد باید مورد عفو و بخشش قرار بگیرد و اگر هزاره ای دست به
این کار زد به شدید ترین وجه ممکن سرکوب شود؟
۳- دو پرسش مهم در رابطه با توانایی تیم علیپور در ساقط کردن هلی کوپتر
وزارت دفاع به ذهن آدم می رسد. پرسش اول اینکه علیپور چگونه توانسته است به
سلاح های پیش رفته دسترسی پیدا کند، از کجا و از چه کسی خریداری کرده است و
چگونه توانسته است آنرا وارد منطقه ی محاصره شده بهسود نماید؟ به نظر نمی
رسد همانگونه که بخشی از نیروهای دفاعی کشور همواره سلاح و مهمات به طالبان
رسانده اند، این بار دل شان به علیپور سوخته و به او نیز چند استنگر ناقابل
وتعدادی سلاح های پیشرفته و مهمات داده باشند؟ نه، چنین فرضیه ای اساسا غیر
ممکن است. پس چگونه می شود این سلاح ها را وارد منطقه ی کاملا محاصره شده ی
بهسود کرد؟ سئوال دوم هم اینکه چرا علیپور به این سادگی چنین اتهام بزرگی
را به گردن گرفت؟ حتی بسیار داطبانه و به صورت کوک شده ای اعتراف کرد که
کار سقوط دادن هلی کوپتر از او بوده است. به راستی چرا؟ چرا او باید خودش
را با دستان خودش به هلاکت بیاندازد؟ به نظر می رسد که دست هایی پشت پرده
است و طرح هایی در پستوی تحولات سیاسی کشور در حال شکل گیری است. با چنین
رویکردی است که می توان حادثه ی سقوط هلی کوپتر را بخشی از یک پروژه ی از
پیش طراحی شده دانست. حادثه ی سقوط هلی کوپتر و اعتراف علیپور نمی تواند
بدون همکاری و هماهنگی طالب-دولت به درستی تحلیل شود.
۴- سران هزاره نیز سعی کرده اند تا در حادثه ی علیپور نقش تماشاگران بی نقش
را به خوبی بازی کنند. رهبران هزاره به ارائه ی چند توصیه ی اخلاقی به دولت
و طرح چند تقاضاهای کودکانه از نیروهای امنیتی بسنده کرده اند. چگونه حادثه
ای به این بزرگی نتوانسته است توجه جدی این رهبران را بر انگیزند و با آن
به عنوان یک حادثه ی کوچک و غیر مهم برخورد کنند؟
۵- کار هزاره های ارگ نیز مثل همیشه توجیه برخورد سلیقه ای و قومی رئیس
جمهور با این قضیه بوده است. هزاره های ارگ نشین کوشش کرده اند که این
حادثه را کوچک نمایی کرده و بگویند که دولت به جنگ یک جنایتکار رفته و این
مسئله ربطی به مسایل قومی ندارد. هزاره های ارگ هیچوقت تلاش هم نکرده اند
تا بفهمند که جنایتکاران اقوام دیگر هنوز در سریر اقتدارند و همچنان جنایت
می کنند و همواره نیز مورد مهر و نوازش رئیس جمهور قرار دارند.
۶- آخرین نکته اینکه دولت هیچوقت نخواسته است که مشکلات جدی هزاره ها را با
کوچی ها به صورت ریشه ای حل کند. هر ساله کوچی های مسلح به مناطق هزاره
نشین هجوم می آورند با غارت مال و اموال مردم محل به ویران کردن کشتزار
مردم پرداخته و هر ساله هم چندین هزاره ی بیگناه در حملات کوچی ها کشته می
شوند. پاسخ دولت در برابر تمامی شکایت های هزاره ها فقط سکوت و حتی حمایت
از کوچی ها بوده است. در چنین شرایطی مردم ناگزیر از دفاع از جان و مال خود
بوده اند. شکل گیری گروههای مسلحی مثل تیم علیپور در همین راستا قابل بررسی
است. اگر دولت به وظایف خود عمل کرده و از حقوق شهروندان کشور بیطرفانه
حمایت می کرد قطعا دلیل و بهانه ای برای شکل گیری چنین گروههایی اصلا وجود
نمی داشت. وقتی چنین گروههایی شکل گرفت، دولت به جای پرداختن به اصل ماجرا
و حل اساسی مشکل مردم و کوچی ها، به قلع و قمح کردن گروههای مقاومت منطقه
ای پرداخته است. معنی دیگر این کار اینست که دولت مردم منطقه را در برابر
تجاوز کوچی ها تنها گذاشته و تلاش آنان را برای دفاع از خودشان با شدید
ترین وجه ممکن پاسخ گفته است. |