هندوی زیبای من!
وقتی رامرام میگفتی
رام میشدم
شبیهِ چشمهای میشیِ قشنگت
آرام میشدم
و به گنگای دوری چشم میدوختم
که تو آنجا آب میشدی
و در اندام بلورینِ برهنه میچکیدی
و من رو به بتِ آبی تنت رامرام میگفتم
و تو آرام میشدی و دیده میبستی
انگار که خواب میشدی
مثلِ الاهۀ معبدِ مفقودِ آسهمایی
در تابلوی تبعیدی پاریس،
هندوی زیبای من! |