از چهرهء تو باید آموخت
عشق را مهمان کردن
فواصل را بر ذهن شب سپردن؛
باید آموخت که انحنای یک درد را
تا مژهء اشک
چقدر راه هست.
وقتی چشمانت دشت میشوند
تا بادِ معصومیت را
روی دستانِ ایمان
فراز کنند،
تا یوسفِ عاشق را
از چاه بدر کنند
ما را نگاه، در حفر دیگری
از چهرهء تو پایین میغلطاند
انکسار نور حتا،
در آب کژ است.