کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

یعقوب یسنا

    

 
زن چرا«سیاه سر»؟

 

 

در نخستین برخورد به واژه‌ی «سیاه‌سر» شاید بگویید که یک اتفاق زبانی است و معنا و پیامدهای خاص فرهنگی مردسالارانه و زن‌ستیزانه را درپی ندارد؛ درصورتی‌که به‌خود زحمت بدهیم و به تعبیرهای «سیاه‌سر» در مناسبات زبانی-فرهنگی جامعه‌ی خود توجه کنیم، می‌دانیم که یک اتفاق زبانی ساده نیست، بلکه دارای بارهای معنایی-فرهنگی مردسالارنه و زن‌ستیزانه است.

از خود بپرسیم «سیاه‌سر» مصداق و نشان‌دهنده چیست؟ نشان‌دهنده و مصداق جنس نیست. پس سیاه‌سر در زن به چه اشاره می‌کند؟ اگر قرار باشد که بگوییم به موی زن اشاره می‌کند؛ درست نیست. زیرا از زنان کرده سر و روی مردان موی بیشتر دارد و سیاه است. غیر از بینی و دور چشم مردان دیگرهمه روی و سرش موی دارد؛ بنابراین از این نگاه، سیاه‌سر بیشتر مصداق مردان است تا زنان.

سیاه‌سر خوانده‌شدن زنان یک اشاره‌ی مصداقی نیست، بلکه برخورد فرهنگی به مفهوم زن است. یک مثال ساده ارایه می‌کنم که می‌تواند قابل تامل و اندیشه باشد: به ریش، بروت و موی صورت مردان «محاسن» گفته‌می‌شود. محاسن جمع حسن است؛ یعنی خوبی‌ها و نیکویی‌ها. درحالی‌که هنوز ریش مردان سفید نشده یا حتا ریش خود را می‌تراشند اما به مردان به‌عنوان بزرگان «محاسن سفیدان» گفته‌می‌شود.

اصطلاح محاسن سفیدان و سیاه‌سر را کنار هم بگذاریم، به معنای فرهنگی این دو اصطلاح پی می‌بریم. چرا سیاه سر؟ چرا محاسن؟ سر زن سیاه خوانده می‌شود؛ سر و موی صورت مرد محاسن گفته‌می‌شود. متوجه می‌شویم که محاسن و سیاه، جنبه‌ی تقابلی سعد و نحس دارد. «سر» نماینده‌گی از کلیت وجود انسان می‌کند. می‌گوییم «سرش را از دست داد.» یعنی از بین رفت. «سر» در واژه‌ی سیاه‌سر به‌صورت مجازی معادل زن است. سیاه را مقابل سفید بگذارید. از نظر مفهومی هرچه سیاه است به بدی و زشتی تعلق دارد و هرچه سفید است به نیکی و خوبی تعلق دارد. در این ساختار دوتایی سیاه و سفید، مرد جانب سفیدی و زن جانب سیاهی قرار می‌گیرد. در مناسبات فرهنگی جامعه‌های مردسالار و سنتی، حضور زن در بسیاری از مناسبات اجتماعی ممنوع است. چرا ممنوع است؟ برای این‌که زن، سیاه‌سر است. سیاه‌سر در فرهنگ مردسالار نحس معنا می‌دهد.

به یاد دارم، موقعی‌که پدرم رمه‌اش را به آغیل پایین می‌کرد. نباید سیاه‌سر نخستین کسی‌ می‌بود که وارد رمه می‌شد. باید مردان خانواده وارد رمه می‌شدند. بعد بنابه ضرورت اگر لازم می‌شد سیاه‌سران وارد رمه شده‌می‌توانستند. این‌که چرا زن باید برای نخستین‌بار وارد رمه نشود؛ واضح و معلوم بود که سیاه‌سر است؛ سیاه‌سر نحس بود؛ به تعبیر و باور فرهنگی مردسالارانه، حضور سیاه‌سر در بین رمه، موجب می‌شد که رمه دچار آفت شود.

اگر دقت کنیم سیاه‌سر گفتن زن بار معنایی حقارت و کم‌بینی دارد: سیاه‌سرهای بیچاره؛ سیاه‌سران را یکجا بنشانید؛ خوبه که سیاه‌سر همراهت نیست؛ سیاه‌سر بار شیشه است؛ سیاه‌سر را چه به کار مردان؛ سیاه‌سر باید خانه باشد؛ گناهش نیست، سیاه‌سر است؛ و… .

از نظر فرهنگ‌شناسی ساختارگرایی مناسبات فرهنگی دوتایی و تقابلی است. جامعه‌های بدوی و مردسالار، ساختار فکری تقابلی دارند. در ساختار فکری تقابلی، مناسبات فرهنگی به سیاه و سفید تقسیم شده‌است. یک چیز یا خوب است یا بد. درحالی‌که هیچ چیز نه خوب مطلق و نه بد مطلق است؛ یعنی می‌توانند چیزها در موقعیت‌ها و مناسباتی نسبتا خوب و نسبتا بد باشند. اما چرا در فرهنگ‌های بدوی و مردسالار دسته‌بندی از خوبی و بدی، تقابلی و مطلق است؟



در مردم‌شناسی و فرهنگ‌شناسی استراوس این ساختارگرایی تقابلی و دوتایی در فرهنگ‌های بدوی از اصل‌های شناخت ذهن است. راست/ چپ، روز/ شب، جوانی/ پیری، مرد/ زن، خدا/ شیطان، انسان/ حیوان، زنده‌گی/ مرگ و… . ذهن انسان بدوی برای ساده‌سازی شناخت، این ساختار تقابلی و دوتایی را تاسیس و ایجاد کرده‌است تا بتواند از خوبی و بدی به‌صورت مطلق، مفهوم‌سازی کند. درست است‌که این مفهوم‌سازی ساده‌انگارانه است اما ذهن انسان بدوی توانسته راه‌حلی به‌عنوان نرم‌ابزار شناخت از چیزها و رویدادها و مفهوم‌سازی چیزها و رویدادها ارایه کند.

پس از هزاران سال ما هنوز بر اساس همان مفاهیم که ذهن انسان بدوی ایجاد کرده‌است، می‌اندیشیم. این‌که زن را سیاه‌سر می‌گوییم و مردان را محاسن سفید؛ بیانگر دسته‌بندی مفهوم‌سازی بر اساس ذهنیت بدوی است. نتیجه این می‌شود که هرچه نحس و بدی به سیاه‌سر تعلق می‌گیرد و هرچه نیکویی و خوبی به مرد.

اگر بخواهیم از این ساده‌انگاری عبور کنیم باید در درون زبانی‌که زنده‌گی می‌کنیم، بیندیشیم و تفکر کنیم؛ زیرا مناسبات معنادار و فرهنگی، مناسبات زبانی است. این مناسبات زبانی را باید مورد انتقاد و روشنگری قرار داد تا ساختار تقابلی فرهنگی خوب/ بد زبان دچار تحول شود. زن را نگوییم سیاه‌سر. زن را باید بگوییم «بانو»، «خانم». بهتر از همه اسم زنان را بگیریم.

تفکر و شناخت‌شناسی مدرن، تقابلی و دوتایی نیست‌که دسته‌بندی و مفهوم‌سازی‌اش از خوبی و بدی سیاه و سفید باشد. در تفکر مدرن یک چیز یا یک رویداد به‌صورت مطلق بد نیست و به‌صورت مطلق خوب نیست. بنابراین درست نیست زن را سیاه‌سر بگوییم و هرچه بدی را متعلق به زن و زنانه‌گی بدانیم. مرد را نر و شیر بگوییم و هرچه خوبی را متعلق به مرد بدانیم. مردان و زنان به‌عنوان فرد، در موقعیت‌ها و شرایط‌های متفاوت از خود ویژه‌گی‌های انسانی می‌توانند تبارز بدهند که بنابه آن موقعیت‌ها و شرایط می‌تواند نسبتا خوب یا نسبتا بد باشد.

در فرهنگ زبانی ما حتا زن گفتن بار معنایی منفی و تحقیربرانگیز و اهانت‌آمیز دارد. در واقع زن‌گفتن دشنام است. اگر مناسبات فرهنگی واژه‌ی زن را در زبان جامعه‌ی خود بررسی کنیم؛ متوجه می‌شویم انواع برچسپ‌های زشت و ناروا به واژه‌ی زن ربط داده شده‌است‌که ناشی از ساختار فکری بدوی فرهنگ جامعه‌ی مردسالارانه‌ی ما است.

در یادداشت‌های قبلی تعدادی از این برچسپ‌ها را توضیح دادم: «زن‌ذلیل»، «زنِ مردصفت»، «بهترین زن، زنِ گمنام و بی‌نام»، «بهترین زن، زنِ بی‌زبان» و… . این برچسپ‌ها ظاهرا از طرف فرهنگ جامعه‌ی مردسالار، صفت زن درنظر گرفته شده و خواسته به زنان اعتبار داده‌شود. برچسپ‌هایی‌که دشنام‌هایی واضح و صریح استند؛ آگاهانه از نوشتن آن برچسپ‌ها خودداری می‌شود. تکرار و گفتن آن دشنام‌ها نیاز نیست، هر خواننده می‌داند که منظور چیست و چه می‌گویم!.

واژه‌ی زن از نظر ننگ و ناموسی کاربردهای متفاوت دارد. مردی که به مرد دیگر می‌گوید زن استی، اینجا واژه‌ی زن دشنام معنا می‌دهد. در فرهنگ و زبان جامعه‌ی مردسالار بار منفی معنای سیاه‌سر بر واژه‌ی زن نیز تحمیل شده‌است. زن یعنی سیاه‌سر؛ زن یعنی مطیع؛ زن یعنی شرمنده؛ و… . مردان گاهی می‌گویند فلان مرد زنم است. یعنی پیش من مطیع، سرافکنده و شرمنده است.

بنابراین بهتر است به زنی‌که شریک زنده‌گی ما است «همسر» بگوییم. همسر بار معنایی مثبت دارد. زن در موقعیت فرودست قرار نمی‌دهد؛ به‌عنوان شریک زنده‌گی برابر و معادل مرد دانسته‌می‌شود. درصورتی‌که بخواهیم در فرهنگ و زبان غیر جنسیت‌زده، غیر بدوی و مردسالارانه زنده‌گی کنیم، باید در چگونه‌گی کاربرد واژه‌گان در زبان توجه کنیم تا تمرینی برای تحول در ساختار ذهنی بدوی تقابلی و مردسالارانه‌ی ما شود.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۲۹         سال  چهــــــــــــــــــاردهم             دلو     ۱۳۹۷          هجری  خورشیدی  اول فبوری   ۲۰۱۹