یاد داری که آن شبِ نوروز
شب پیمان و پایداری بود
اشک شادی و شوق بر رخما
بیخبر همچو سیل جاری بود
من و تو زیر آسمان بودیم
فارغ از قصهء در و روزن
فرش ما- ریگ های ساحل بود
متکا - شاخه های آن گلبن
یاد داری که باد نوروزی
خرمن زلف ، بر رخت می ریخت
ریگ نر» آن زمان که می خفتیم
بر سر و روی هر دومان می بیخت
یاد آن روزگار خوش، خوش باد
گرچه امروز از آن نشانی نیست
باز هم نوبهار و نوروز است
لیک از آن عشقها گمانی نیست
هر شب سال نو به خاطر آن
شب رؤیایی نشاط انگیز
جشن تجلیل می کنم برپا
لیک جشن خموش و حسرت خیز
|
از چب به راست
شادروان دکتر اکرم عثمان، شهید سرشار شمالی، شادروان لیلاصراحت شمالی روشنی و
ملیحه عثمان ۱۳۵۴ سفارت هندوستان در کابل