کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

   

افسانه واحدیار

    

 
نگاهی به « صلح تن به تن»

 

 


غزل قالب نامیرای شعر فارسی !

 

یکی از برجسته ترین قالبهای شعر فارسی که از ظرفیت بالایی برخوردارمی باشد، غزل است. از زمان پیدایش این قالب تا به امروز همیشه شاعرانی بوده‌اند که در این قالب شعر سوروده اند حتی در برهه‌ای از تاریخ که شعر نیمایی و سپید جریان مسلط زمان بوده، باز هم شعرای چیره دستی چون هوشنگ ابتهاج و سیمین بهبهانی و... همچنین عده زیادی در افغانستان افسار غزل را رها نکرده و به آن وفادار مانده اند. حجم زیادی ازغزل‌های امروز در این قالب سروده می شوند. زبان غزل امروز در تلاش است که خود را از ویژگی‌های غزل کلاسیک دور کند و با وارد نمودن عناصر زندگی انسان معاصر و استفاده از تکنیک‌های متفاوت جان تازه‌ای بگیرد. اما نکته‌ای که در آثار بسیاری از شعرای این منطقه جغرافیایی می بینیم این است؛ که شاعر بیشترانرژی خود را صرف تصویرگری می‌کند، جهان بینی اش احساسی عاطفی می باشد.شعرش‌ چنان که باید از غنای اندیشه بهره‌مند نیست و رسالت و پشتوانه فکری ندارد. در اکثر موارد شاعر با سطحی نگری به مفاهیم و پدیده‌‌ها می‌نگرد. و متنی که می آفریند از لایه‌های معنایی متعدد برخوردار نمی باشد. به جرأت می توان گفت که حجم زیادی از غزلهای تولید شده در این منطقهء جغرافیایی؛ غزل‌های رمانتیک فردگرا تشکیل می‌دهد گاه این اشعار مثل نامه‌ یا درد دلی عاشقانه می گردد و به توصیف عواطف سطحی و ارتباطات «من» و« تو»یی محدود می شود.چنان‌که اشاره شد شعرا تلاش می کنند که عناصر زندگی امروز را وارد شعر کنند؛ اما عزل ما کمتر تصویری واضح از پیچیدگی ها و سرگردانی‌های انسان امروز در بستر مظاهر مدرنیسم را باز تاب می دهد؛ منشأ این مسأله ممکن است به ژرف ساخت ذهنیت سنت زده شاعر ما برگردد.
اما صلح تن به تن
«صلح تن به تن» اولین مجموعه شعر محمد اکرام بسیم می باشد که توسط« نشر جوان» لباس چاپ به تن کرده است؛ این مجموعه مشتمل بر بر ۱۰۰ غزل در ۲۰۴ صفحه می باشد. یک دست بودن قالب شعرها و پختگی شان حاکی از مهارت و تسلط شاعر بر سرایش غزل می کند شعر اکرام بسیم شعری، پر ایماژ، عاطفی، بی تکلف، عام فهم با بار احساسی نیرومند می‌باشد. بافت قوی و انسجام ساختاری اشعار این مجموعه حکایتگرحساسیت و سختگیری شاعر در گزینش واژه‌ها، برای ساخت تصاویر و ایجاد تکنیک می کند. به عنوان اولین مجموعه شاعر به جرأت می توانم بگویم که زیبایی هایش بر کاستی‌هایش می چربد.
در «صلح تن به تن» شاعر برای نزدیک ساختن زبان شعرش با زبان مردم آشنایی زدایی کرده و به یک سری کلمات عامیانه و محاوره‌ای جواز ورود به شعر داده است. ورود لغات و اصطلاحات عامیانه اگر در بافت کلام خوش بنشیند بر غنای زبان شعر می افزاید. چنان که شاعر به جای حرکت دادن سر اصطلاح عامیانه «شور دادن» را بکار برده است.
مانند ماهی بر زمینی نور می دادی
وقتی سرت را رو به سویم شور می دادی
ص۱۶۳
یا ترکیب قال مقال در این بیت:
گوش من است و قال و مقال پرندگان
چشم من است و رنگ غروب ولنگ ها
ص ۱۳۸
یا نفرین بسیار صمیمی«مردم خدا زده» در بیت دیگر همین غزل:
اما به بی وفایی تو سخت دل خوشند
این مردم خدا زده، این چشم تنگ‌ها
همان
از دیگر کلمات و اصطلاحات عامیانه این کتاب « این کرت» به معنای این دفعه، «تن خواه» به معنای دستمزد و گل صبح که به معنای صبح زود است، می باشد. شاعر این واژه ها را به زیبایی در بدنه شعرش بکار برده است.
یکی از شگردهایی که منجر به ایجاد تفاوت میان شعر کلاسیک و امروز می گردد؛ عناصر زیبایی آفرین است. گرچه؛ شعر معاصر برخلاف شعر گذشته فارسی آرایه محور نیست ولی در مواردی برای ایجاد ادبیت کلام گریزی از آرودن آرایه ها نمی باشد.در این میان تشبیه از ابتدایی ترین ترفندها در بردن کلام به سمت تخیل می‌باشد. هر چقدر در شعری تشبیه ها تازه تر باشد فضای کلی آن بروزتر و امروزی تر به چشم می آید، و به همان میزان استفاده از تشبیه های کلیشه ای و نخ و نمایی مثل: -به رسم سنت گذشتگان- تشبیه معشوق به ماه (ای ماه بیا دیدن این خسته که حج است)ص۴۵ یا تشبیه دهان به کندوی عسل (از کندوی لبت به دهانم عسل بریز)ص۹۳ که به علت کثرت استفاده دیگر هنجار گریزی محسوب نمی شود و کیفیت تصویر سازی را پایین می آرود. شعر اکرام بسیم در مواردی هنوز نتوانسته است از این تصاویر مستعمل مبرا گردد. البته بیت هایی که در آن شاعر با استفاده از عناصر و ابزارهای نقاشی خیال تصاویر بکری خلق کرده؛ کم نیستند مثال:
تصویر ملاقات تو در ظرف خیالم
چون عکس غروبی است که تار آمده باشد
ص۵۴
قدی که خم شده است لب پرت‌گاه، آه
(نون) نهاده بر سر (را)ی رسیدن است
ص۸۲

غزل اجتماعی

تعدادی از غزل‌های این مجموعه بن مایه‌های اجتماعی دارند. البته بیان نگره‌های اجتماعی از مولفه‌های برجسته غزل معاصر می‌باشد. شاعر عضوی از جامعه است و روان حساسی دارد؛ نابسامانی‌ها و معضلات اجتماعی احساسات و عواطفش را بر می انگیزد و رد پای این برانگیختگی در شعرش بازتاب می‌یابد.اکرام بسیم در غزلهایی که ته رنگ اجتماعی_سیاسی دارند یک منتقد فعال اجتماعی است و با رویکرد انتقادی-اعتراضی به اوضاع جامعه پرداخته است. او از پادشاه بی خیالی می گوید که در قصرش لم داده و به فکر منافع خودش است و به رعیت نمی اندیشد، از فرهنگی می گوید که سنگ پا شده، از مردمی که آنقدر غرق فقر و گرسنگی اند که اگر به جایی تجمع می کنند و حضور به هم می رسانند هدف شان دفاع از اصل و نصب نیست بلکه به قصد به دست آوردن لقمه ای نان دست شان را دراز می کنند. از حس وحشت و ناامنی که کوچه به کوچه انسان جامعه اش را تعقیب می کند، روایت می کند. او از معضلات جهان شمول دیگری چون بیکاری، مهاجرت، مرگ... می گوید. در مواردی که شاعر به صورت ضمنی و تلویحی به این مسائل اشاره کرده، سخنش دلپذیرتر و دل‌نشین‌تر شده است اما هر جا صراحت کلامش بیشتر گشته ادبیت و جنبهء هنری اثر افت کرده است مثال:
بارها مسیر رفته را، رفته‌ایم و باز می رویم
ما پیاده‌های خود سوار، راه را دراز می رویم
در کنار یک یتیم؟ نه، در صراط مستقیم؟ نه
همچنان به دیدن خدا، جانب حجاز می رویم
ای فقیر از سر سرک این بساط جمع و کهنه را
روز جمعه است، جمع کن، طهر شد نماز می رویم
انفجار نیست، ترس نیست، نغمه ای نشاط آور است
به شب زفاف حورها، با سرود و ساز می رویم
مثل برف کوچ، آخرش پایمال خویش می شویم
در نشیب تند جهل خود، بس که سرفراز می رویم
...
ص ۱۵۷-۱۵۸
بررسی شعر ۱۵ کتاب

گم کرده‌ام خود را که پیدا بوده‌ باشم
من اهل اینجا یا نه، آنجا بوده باشم؟
سر درگمم در حومه‌ء بود و نبودم
حالا نبودم قبلا آیا بوده باشم؟
در عالم تنهایی خود جمع بودم؛
یا در میان جمع تنها بوده باشم؟
شاید که مانند غباری در سیاهی
در جاده‌ها بودم فقط، تا بوده باشم
دیروز هم شب‌های پی هم، مثل امروز
در وحشت از امروز و فردا بوده باشم؟
مردی کماکان خسته و سرد و گرفته
نه اتفاقا خیلی آقا بوده باشم!
مردم نگاهی احترام آمیز دارند
شاید سری در بین سرها بوده باشم
ص ۳۳، ۳۴
شعر با گزاره خبری«گم کرده‌ام خود را» شروع می شود؛ راوی گیج شده است و در این فکر و به دنبال این‌‌که آیا قبلا وجود داشته خود را گم کرده است. در واقع شاعر در غزل بدنبال یافتن خود در گذشته می گردد. «پیدا بوده باشم» فعل ماضی التزامی است؛ که برای بیان انجام کاری در گذشته همراه با احتمال و آرزو بکار می رود. در ابیات بعدی شعر متوجه آشفتگی روانی و فراموشی شدید راوی می شوییم. نشانه‌های متعددی در این متن وجود دارد که به صورت ضمنی به مسأله آلزایمر(زوال عقل یا اختلال حافظه) راوی اشاره دارد مثل گزاره «گم کرده‌ام» که افراد مبتلا به آلزایمیر به علت اختلال حافظه اشیای مختلف شان را گم می کنند و حتی ممکن است خودشان را گم کنند. شاعر می خواهد گذشته خود را پیدا کند در ادامه با پرسیدن سوالات متعدد بیان می کند که هیچ چیز را به یاد ندارد با این جمله های استفهامی زوال عقل راوی برجسته‌تر می شود. با توجه به قراین و شواهد حدس می زند و پی در پی سوال می کند که در گذشته اهل کجابوده؟وجوداشته یا نداشته؟ در بیت دوم عبارت«حالا نبودم» را به گونه متفاوت با قراردادهای ذهنی ما بکاربرده چنان که قید«حالا» در کنار فعل زمان گذشته بکار رفته است و کاربرد نادرست دستوری این گزاره خود می تواند نشانهء دیگری باشد که ادعای فراموشی داشتن راوی را تقویت می سازد. چون از ویژگی‌های افراد مبتلا به آلزایمراین است که در یافتن کلمات مناسب دچار مشکل هستند. در ادامه راوی دو تصویر در مورد گذشته خود بیان می کند؛ در تصویر اول حدس می زند که که از گذشتهء روشن برخوردار نبوده و غباری در سیاهی یی بیش نبوده باشد در این بیت اشراف و آگاهی شاعر را نسبت به زمان حال می بینیم که متوجه و وحشت و سیاهی زمانه اش است و و باز سوال می پرسد که آیا درگذشته هم مثل امروز دچار وحشت و تاریکی بوده است؟
در تصویر دوم با توجه به نگاه احترام آمیز مردم حدس می زند که باید شخصیت مهمی بوده باشد.
راوی فراموش‌کار این شعر در محور جانشینی می تواند جانشین هویت سرزمینی شود که گم شده است و برای یافتن خود پیوسته به گذشته رجوع می کند و آنقدر درگیر گذشته است که اعتنایی به آینده و ساختن آن ندارد.
برای شاعر توانمند و کوشای این مجموعه آرزوی به‌روزی دارم.

 


پانویس
۱_صلح تن به تن، محمد اکرام بسیم، نشر جوان: پاییز ۱۳۹۷
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۲۷          سال  چهــــــــــــــــــاردهم             جدی۱۳۹۷          هجری  خورشیدی   اول جنــــــــوری   ۲۰۱۹