دراین شب ِ شب مانده
نام آفتاب
نام کمان
نام رستم
از یاد ها رفته
آمو خواب آلود
هندو کش قوز کرده
وآیینه ی خیسانده در خون
باید تنها یکی را بنمایاند!
من با صبر باستانیم
به تماشا نشسته ام
هجوم بی امان لاشخور ها را
هجوم بدوی ها را
که افتخارات رمه چرانی را
با آتش دمو کراسی می سوزانند
وشقیقه ی خون آلود حقوق زن
بوی گرفته!
بوی دستان همه ی پدر کشان
بوی این سده بدنام
باید از واژه های ممنوع گذشت
تا زبان مولانا را
جونده گان نخورند !
زیور نعیمی |