بر باد خواهم داد آخر خانمانم را
با بوسه تقديمت كنم يك روز جانم را
برگرد پيدايم كن و درياب غمگينم
روشن كن از ديدار رويت اين جهانم را
صبح كه بي تو مگذرد يك شام غمگين است
آتش بزن اين شامهاي خون فشانم را
آن خنده هاي بي بدليل ات كار دستم داد
با عث شدي اين گريه هاي بي امانم را
پشت نگاه سركش ات پروندهء قتل است
چشمت به كشتن ميدهد هم ميهنانم را
چشمت به چندين شهر صادر ميكند يك روز
فرمان قتل كابلم را اصفهانم را
من دوستت دارم چرا باور نمي داري
همت اگر داري بيا بو كن دهانم را
تو چهره ي اصلي من استي به زيبايي
باور نداري پرس و جو كن بستگانم را
مژگان ساغر
۳۰/۰۶/۲۰۱۸ |