جنگ افغانستان بااین
منابع پیوند دارد:
۱. منافع ژیوپولیتیک ابر قدرتها و قدرتهای منطقهیی. این جنگ تاریخیِ
آنها تا به حال ناتمام مانده است.
۲. جنگهای فکری مسلمانان به ویژه سعودی و ایران چتر جنگ را بر منطقهی ما
پهنا بخشیده است.
۳. جنگ هژمونی هند و پاکستان بر فراز کشمیر و منافع و امنیت ملی این دو
دولت بر افغانستان اثر کلانی بر جنگ دارد.
۴. دیورند دورنما و خط قرمز پاکستان و ضعف بیپایان و مشکل حلناپذیر برای
افغانستان است. این ابهام، فرصت کلان برای پاکستان و ضعف شدید برای
افغانستان را به بار آورده است.
۵. آینده و امنیت آسیای میانه، پیوند به جایگاه چین و روسیه در افغانستان
دارد. آسیای میانه ثبات اقتصادی و سیاسی این دو قدرت منطقهیی را رقم
میزند.
۶. افغانستان گذرگاه قدرت اقتصادی قفقاز به جنوب آسیا است. بناَ ژیواکونومی
افغانستان برای قدرتها خیلی مهم است.
۷. منبع بزرگترین مافیای قاچاق مواد مخدر افغانستان است. جنگ افغانستان
زمینهساز اصلی این جنگ جهانی است. بناَ دست بزرگترین جنایات سازمانیافته
جهان در این جنگ شامل و تعیین کننده است.
حالا ما آمده ایم که با رفتن حاجی دین محمد به مسکو و همگرایی طالبان در
قدرت سیاسی افغانستان طرحهای خلیلزاد پیروز میشود. عجب تحلیل سادهیی!
آقای سفیرکبیر و نمایندهی ایالات متحده امریکا در افغانستان!
فرق میان مشارکت استراتژیک و اشغال در چه است:
۱. مشارکت استراتژیک، منافع مشترک، دوست مشترک و دشمن مشترک را شناسایی
میکند.
در اشغال، منافع استراتژی، دوست و دشمن وابسته به تعریف و تفسیر اشغالگر
است و دیدگاه دولت اشغالشده در این سه عنصر تعیینکننده نیست.
۲. مشارکت استراتژیک زمینهساز توسعهی اقتصاد ملی، گسترش مناسبات
بینالملل در همگرایی جهانی است.
اشغال، سیاست داخلی، توسعهی اقتصاد ملی و مراودات دولتی دولتِ اشغالشده
را از حاکمیت او برون میکند.
۳. مشارکت استراتژیک نهادهای رزمی، امنیتی و استخباراتی را توسعه میبخشد و
هر دو دولت در زمینه ها هماهنگی فعال ایجاد میکنند.
اشغال، نهادهای رزمی، امنیتی و استخبارات را در حیطهي اقتصادی و تجهیزاتی
محصور میکند.
حال وقتی دهلیزهای سیاست در واشنگتن پیرامون انتخابات ریاست جمهوری و
سرنوشت سیاسی یک دولت تصمیم میگیرند، تفسیر شما پیرامون نقش امریکا در
افغانستان چیست؟
آیا میدانید این رویکردها چقدر دشمنان مردم افغانستان و طالب را زمینه
میدهد تا عملکردهای وحشیانهی خود توجیه کنند؟
به
جای شورای صلح
من به جای شورای صلح موسسهی تخصصی «صلح برای افغانستان» راپیشنهاد
میکنم. این مؤسسه از سه شاخه شکل گیرد:
۱. شاخهء پژوهش و تحلیل تا آسیبشناسی، مسأله شناسی و سفارشدهی کند.
۲. شاخه لابیگری تا بر بنیاد سفارشات و توصیه های پژوهشگران لابیگری
کند.
۳. شاخهی مذاکرات تا متخصصین برجسته که شگردهای مذاکره برای صلح را
میدانند مذاکرات تخصصی و سازنده را با طرفین جنگ مدیریت کنند.
اگر ۱۰ در صد منابع شورای صلح به این مؤسسه داده شود، ما به مراتب بازیگر
بهتری برای مذاکرات صلح با طرفین جنگ میبودیم.
«ترامپ پیروز شد، امریکا شکست خورد.»
در انتخابات اخیر امریکا پیشبینی کرده بودم که هیلاری کلینتن با تفاوت
کمی از ترامپ برنده میشود. این تحلیل من اشتباه بود و ترامپ پیروز شد. اما
همان روز نوشتم: «ترامپ پیروز شد، امریکا شکست خورد.» کسانیکه بحثهای مرا
دنبال میکنند، آنگاه به تحلیلم نگاه شک و بیباوری داشتند. منظور من این
بود که امریکا نه به عنوان یک قدرت شکست خورد بل منظورم این بود که مفهومی
بهنام امریکا به شکست مواجه شد. این مفهوم در قانون اساسی امریکا که بنیاد
آنرا «آزادی» و «حقوق شهروندی» میسازد نهفته است.
حالا نزدیک به سه سال از آن روز میگذرد. به نقل از تحلیلگران و رسانههای
مطرح امریکا این کشور هیچگاهی چنین منقسم و پراکنده نبوده است. ترامپیزم
ادبیات سیاسی کاخ سفید را مطلقگرایانه ساخته است. فرهنگ سیاسی دولت را
صدمه زده است. ترامپ در برابر رسانه ها دشمنی میکند. رابطهاش با اروپا،
چین، کانادا و روسیه پیچیده تر از همیشه شده است. از کلانترین تعهدات
جهانی از جمله حمایت از محیط زیست، تحدید سامانههای نظامی اتومی با روسیه،
مذاکرات برجام و… برون میشود. نگاهش به سازمان ملل، ناتو، اتحایه اروپا و
کنوانسیونهای جهانی دشمنانه است. حقوق بشری پناهجویان تهدید میشود و
دهها نابسامانی دیگر که مفهوم امریکا را به چالش کشانیده است. اگر چنین
ادامه یابد مفهوم امریکایی که در اعلامیه آزادی آن تمثیل شده است در حال
نابودی است. |