روایتِ سوم: «روایت تلخ با زبان شیرین »، از احمد معروف ک بیری
روایت ِ دوم: «گرگ ها چه گونه می میرند »،از شهر نوش پارسی پور
روایتِ سوم: «روایت تلخ با زبان شیرین »، از احمد معروف کبیری
روایت چهارم: روایتِ «گرگ ها ی دوندر» به روایت ِ گرگ های دوندر، از سیامک
هروی
و در فرجام، گرگ های دوندر به روایت ِپنجم.
به باور « رولن بارت»: «متن جزیره ی کوچکی در میان دریای روابط مشترک
انسانی است، سرشت نا اجتماعی لذت را نشان می دهد. و ماهیت لذت متن نیز بیش
از همه در متنیت آن نهفته است. » روایتِ نخست نوعی از خوانشی است مدرن ویا
سنتی ، میان خوانشی مؤلف محور و متن محور.این گونه روایتها و خوانشها را
در دار بست نقد ساختار گرایانه هم میتوان خلاصه کرد. در نقد ِساختار
گرایانه پرده از عناصر ساختار متن برداشته میشود. از طرح، پیرنگ، جدال،
آدم ها ...رضای محمدی از ساخت معرفتی داستان میگوید. از پیامها و
موضوعها. کشور جادویی، قصه دزدان سر گردنه، ملت تاراج شده، بحران اخلاق و
در پایان مخاطب و خواننده را در چهار راهِ از پرسش ها و پاسخ ها رها
میسازد.ایجاد سلطه در این روایت زمانی برجسته میشو که منتقد بیشترتلاش می
ورزد از دال به مدلول برود و مهر فراتر از یک روایت شخصی ، به داوری اش
بکوبد و این در حالی است که نفد امروز هیچ چار چوپ و یا گرایشی را به منزلۀ
روحیۀ غالب به رسمیت نمی شناسد و هیچ رسمیت ِ را در جایگاه ِحقیقت فراگیر و
ماندگار نمیپذیرد. از همین رو: روایت «توصیف بدون قضاوت» به تاریخ پیشا
متن پیوسته است که فرجامش به دور باطلی میانجامد که به کوچک ترین روزنهیی
پسا متن ره میگشاید.
.....................................
روایت ِدوم :«گرگ ها چه گونه میمیرند ». از شهرنوش پارسی پور
پرسشی که در پایان ِروایت دوم میتواند ، مطرح شود. این است که آیا جنگ
پایان یافته است؟ آن گونهیی که از نام این روایت پیداست. میان عنوان روایت
و خود روایت ،تقابل و تناقص ایجاد شده که راوی قصد آن را نداشته است. این
پرسش نا خواستۀ منتقد به درک بیشتر متن به مخاطب کمک میکند . فضا ونگاه
نقد را از روایت یکدست ، نظم ساختاری و ساده به یک خوانشِ پارادوکسی و چند
لایه میکشاند.
..................
روایتِ سوم:«روایت تلخ با زبان شیرین»، از احمد معروف کبیری
تلخی این روایت نه در پیرنگ وسچه و رفته بیان رویدا د ها و فاجعۀ سر زمین
ما است . بل درخرده روایتهای است که در لایه هایی ژرف این رمان تک خطی و
ساختاری پنهان است که روایت تلخ با زبان شیرین به یک مورد آن به طنز اشاره
داشته است. که همانا گره خورده گی زشتی در زیبایی، جوانمردی در ناجوانمردی
و پارادوکسی از ارزشها وبی ارزشیها به این ترتیب پارادوکسی از ارزشها و
بی ارزشیها خلاف عادت و منطق مسلط، توامان مطرح میشود.
........................
روایتِ چهارم:« روایت گرگ های دوندر » به روایتِ گرگهای دوندر
امروز دگر برای ما مهم نیست که مؤلف در نوشتن متناش چه نیاتی در سر داشته
است. چه معنایی را میخواهد ، بازتاب بخشد.حتا در بهترین صورتش به مثابۀ
یک خوانش برای مان میتواند مطرح باشد نه بیشتر ونه کمتر... چرا که مؤلف در
تولید زیبایی ، تولید معنا، و تولید متن دگر آن جایگاه ِمحوری و مرکزی را
ندارد و این مخاطب و یا خواننده است که نظر به موقعیتاش به تولید متن
میپردازد، همراه با مولف. پس پاسخ هایی که مؤلف چه درپیوند با گره گشایی
متن داده و چه در دگر زمینهها، تنها و تنها در گسترۀ خوانش دوباره متن
برای ما میتواند رهگشا باشد، نه بیشتر و نه کمتر. و دیگر وظیفه مؤلف نه
تفسیر متن است ونه توضیح متن.
........................
گرگ های دوندر به روایت پنجم
گرگهای دوندر را در سه روایت دگر هم چنان به خوانش میگیریم، نخست: «گرگ ها
ی دوندر» در جایگاهِ نماد ِانسان افغانستانی، دو دیگر درجایگاه نمودی از
بحران حاکمیت و سدیگر در جایگاهِ روایتی از بحران انسان معاصر و خرده
روایتِ دگر.
گرگ های دوندر در جایگاهِ نمادِ انسان افغانستانی: گرگ نمادی از خشونت است
و درنده خویی ونمادی ازتجاوز است و خون خواری و با دریغ باید گفت: ...
بحران جنگ در این چند دهه ی پسین این اخلاق را در وجود تک تک ما جاری وساری
ساخته است.حضور روحیۀ انتقام، خشونت وتجاوز باز تابندۀ چنین امر نمادین است
در نبود وحضور حاکمیت نظام ،قانون، فرهنگ وحقوق شهروندی و ارزشهای مدنی،
انارشی و خود کامه گی ها یی لگام گسیخته بر فضا و بستر عمومی ما غلبه کرده
و جریان خشونت ودرنده خویی را تسریع میکنند، از همین رو، آن قدر ما کشتیم
و بستیم و سوختیم که به همه اینها عادت کرده ایم وگرگ بودن بخشی از
عادتهای روزانه ما را ساخته است.
گرگ های دوندر در جایگاهِ نمودی از بحران حاکمیت:
این همه تجاوز ، قتل و غارت، چپاول و تاراج با این حجم گسترده ، وهمواره در
موجودیت یک نظام ممکن و میسر نیست. «گرگ های دوندر روایتی است از بحران
حاکمیت. بحران حاکمیتی که در آن شیرازهیی جامعه دست خوش چنان آشوب و
پراکنده گی میباشد که تصورش برای مان دشوار است.
حاکمیت های رسمی و حاکمیت های غیر رسمی: ما همواره شاهد دونوع حاکمیت بوده
ایم، حاکمیت رسمی و حاکمیت غیر رسمی. حاکمیت ها ی غیر رسمی حاکمیت ها ی
حاشیه یی بوده که در مواردی در تقابل با حاکمیت و در مواردی با حاکمیت رسمی
همکاسه بوده است و انگشت ششم حاکمیت های رسمی میباشد . اما در حالتهایی
بحران و آشوب یکی از عواملی بوده که در برابر حاکمیتهای رسمی قد برافراشته
است.
پس از کودتای ثور: پس از کودتای ثور، این عیاران و به اصطلاح کاکه ها و به
برداشتی و تعبیر دگر، دزدان سر گردنه بوده که در برابر دولت آن و قت و قوت
ها ی مها جم دست به قیام می زنند: نمونه ی زنده آن همان گل محمد تیزانی
میباشد . این به آن مفهوم نیست که ما در این قیام ها ومقاومت ها از
جایگاهِ روشنگرانی هم چون رستاخیزها و عناصر و دسته ها دینی چشم پوشی
نمایم. این یاد آوری به آن مفهوم است که جایگاه ِ کانون ها غیر رسمی
حاکمیت، همواره در درون جامعه به شگل خود جوش آن فعال بوده و در چنین موارد
است که زمینه ی تبارز و باز تاب خود را می یابد. گرگ های دوندر ، در واقع
بر گرفته از چنین فضا و بستری است که از اوج این بحران روایت می کند. از
اوج و آماج بحرانی که تمامی عناصر و ساختار ونظم اجتماعی ــ سیاسی جامعه را
به آشوب کشانده است. و همواره به آشوب می کشا ند. هر چند گرگها ی دوندر از
جایگاه ِحاکمیت رسمی در این بحران پرده بر نمی دارد و آن را در پرده ابهام
مانده ا ست؟
گرگ های دوندر در جایگاه ِ روایتی از بحران انسان معاصر. از آن سخنی توماس
هابس ـ انسان گرگ انسان است ــ می آغازد و به چند پاره گی شخصیت و بحران
شخصیت و من های چند گانه دست می یابد. به گفته ای ژان لکان، من واقعی، من
نا خود آگاه و من نمادین ومن هزار پاره تقسیم و تجزیه می شود . با این نگرش
،گرگ ها ی دوندر در واقع روایت همان دزدان سر گردنه است در سه چهره و سه
سیما: نادر، سبحان و مصطفی با سه کرکتر: دزد، کاکه و عاشق. در فرجام گرگ
های دوندر، روایتی است از این که: چه بر ما گذشته ومی گذرد. گرک های دوندر،
روایتی ست از این که در این سر نوشت، ما چه تقصیر داریم؟ و زن ها چه گونه
هنوز هم قربانی همان افسانه آفرینش میشوند. در هر جایگاهی اگر که باشند.
در جایگاه ِ کودک، در جایگاه ِ معشوق ویا مادر، و این تلخ ترین روایتی است
از تقدیر بی روزن ما و یا از استبداد و خشونتی است که بر آن می بالیم؟ در
واقع گرگهای دوندر، تلخ ترین روایتی است از جایگاه زن، زنی که در این بازی
خشونت، رقابت استبداد و تجاوز خاکستر میشود و بر خاکستر جسدش هنوز که هنور
است شعله ها ی آتش شعله ور است و در فرجام گرگهای دوندر، روایت گر آن،
فرهنگ استبدادی، خود رایی و خودکامه گی ست که بر ما حکومت میکند . با این
ترتیب ما به آغازی از روایت دگر و خوانش دگر، دست مییابیم.
|