مروری بر گفتارهای
دربارهی رسالت دانشمند اثریوهان گوتلیب فیشته
فیخته جوانترین فیلسوف عصر خود است که تاثیر شگرفی بر فلسفه،
اخلاق وفهم عمیق رسالت انسانی درجهان بهجاگذاشته است. او در اثر بینظیر
خود «گفتارهای دربارهی رسالت دانشمند» مینویسد: «یک دانشمند در جهت رشد
فرهنگ هیچگاه دست از فعالیت نمیکشد مگر بهمرگ طبیعی» که اهمیت این
وظیفهی خطیر بشری را حیاتی نشان میدهد وبه صراحت روشن میدارد که ماموریتِ
انسانِ بادانش ارجمندتر از هر ماموریت ووظیفهی دیگر اجتماعی سیاسی است که
ما تصور می کنیم، او بر مداومت این تلاش تاکید میورزد و دانشمند را از
تنبلی وکاهلی برحذر میدارد.
«گفتارهای دربارهی رسالت دانشمند» اولین اثری استکه از فیشته به زبان
فارسی ترجمه شده، جالب است بدانیم فیشته باوجود اینهمه بزرگی واستعداد
شگفتی انگیز همچون سقراط علاقهی خاصی به فراوان نوشتن نداشته است. البته
عامل این بیعلاقهگی معلوم نیست چه بسا فیخته تمام داشتههای خودرا چنان
آرش در زه همین کمان وهمین تکتیر گذاشته باشد.
بههرروی من دراین نوشته به اساس همین تک ترجمه در مورد نگاه او به وظیفهی
دانشمند واهمیت کار او از رهگذر دیدفلسفی وموشگافانهی این فیلسوف برنا
قضاوت خواهم کرد. چون منبع من واحد است به موردی خاصی نظر قطعی نخواهم داشت
اما دریافت من از مجموعهی پنجگفتار آقای فیشته دراین مورد خاص این استکه
او تاثیر عمیقی در بیداری افکارآدمی میتواند داشته باشد. مطالعات
یوهان گلیب فیشته هرچند درعرصهی الهیات بوده وظاهراً درعرصه روشفکری دینی،
تامین عدالت اجتماعی، و رشد فرهنگ بیشترکارکرده است اما نظرات وآرا اش در
قبال انسان به ویژه علم ودانش برای هرکدام ما میتواند از جذابیت های خواصی
برخوردار باشد.
زیرا فیشته مجدانه وپیوسته کوشیده است انسان را به نواندیشی وتاحدودی آزاد
اندیشی دعوت کند.وبرای رسیدن به این مهم شاید بهترین شیوه را انباشت وسیع
دانش وبینش برگزیده است، دور از حقیقت نیست که «هگل» با شنیدن صورت نخستین
بیانیه او گفته است:«شعاع تاثیر اودرمیان دیوارهای یک تالار محصورنخواهد
ماند»
من میخواهم به تبعیت از عادت خود درمورد کتاب وفهم خودم از آنچه ازاین
گفتارها برداشت کردم، مطالبی را برای دوستانم بنگارم. برای جلوگیری از
اطاله کلام از زندهگی فیشته چیزی نخواهم نوشت ولی قابل یادهانی میدانم که
این فیلسوف به گواهی آقای اسماعیل شهادت-مترجم- تنها بایک اثر وپنج
بیانیهکه در دانشگاه ایراد کرده شهرت ومنزلتی به اندازه کانت در آلمان و
جایگاه فراتر از «شیلر» و«راینهولد» را در مجامع دانشگاهی آن روزگاران
آلمان کسب کرده است. پیش از خوانش اینکتاب همین نکته برایم یکی از
پرسشهای جدی بود اما بعد از مطالعه رسالت دانشمند به این امر پی بردم که
واقعاً او درمورد چیزی صحبت کرده است که هرچند موجز و مختصر می نماید اما
محکم وفراگیر است.
او درمورد انسان، فردیت ورسالت انسانی دانشمندان حرف میزند، چیزی که گوش
جهان مدرن درانتظارچنین مانفیست هایی است. سخن از عالم نظری، عالم طبیعی
وحتا عالم مجازی با زیر مجموعه افکار رویایی، مصنوعی و تاریخی با توجه به
موقعیت زمانیوسنیکه به نحوی ما را برای خودما برمی-گرداند وچنان سارتر«
بودن در تن مان» را برایمان نشان میدهد.
فیشته درعصری از بودنِ آزاد و نمودنِ با اراده سخن میگوید که اخلاق جامعه
به شدت فاسد شده است. همه صداها خلاصه به آوازخودخواهانه کلیسا وشاهزاده
گان قدرت معطوف است.حتا خدمات اجتماعی، درمانی وعمرانی نیز مصادرهی اهل
زور وزر اند او از این بی عدالتی که سرمایه در انحصار واحتکار این دوقدرت
قرار گرفته واخلاق اجتماعی وحتا فرهنگی را متاثر ساخته کمتر غصه می-خوردکه
بیشترین از رکود عقلانیت انسان معاصر وقرائت یک نواخت وطوطی وار کلیساهاکه
منحصراٌ به عقل کل وزبان کل بدل است، نگران میباشد. تا این ایده به ذهن اش
میگردد که طلسم این همه جبر را با ایجاد گفتمان خلاق وآزاد اندیشی بشکند.
برای همین داعیه دار فردیت میشود و ازرسالت انسان حرف میزند. به باور
فیشته هدف نهایی همه کارهایی که دانشمندان برای جامعه انجام می دهند شرافت
اخلاقی بخشیدن به همه است زیرا انسان با شرافت راه کمال خوداش را بازخواهد
یافت. برای همین میگوید وظیفه دانشمند آن است که درکنار سایر اعمال خود در
جامعه این هدف غایی را پیوسته در نظر داشته باشد که رسالت «شرافت بخشیدن به
انسان» بردوش اوست ولی چگونه بتوان دانشمندی را دریافت که خود نیز پیش از
دانشمندی «انسان» باشد وشرافتی داشته باشد که هنوز تمایلات ناپسند وضد
اخلاقی در او تا پیش از بیداری ورسیدن به دانش وعقلانیت در آن رخنه نکرده
باشد. با درنظر داشت این مهم او اخلاق را برای اولین بار به دوگونه تقسیم
وبررسی میکند. ودارندهی دو اخلاق را همان کمال مطلوب ودانشمند کامل
میخواند
۱- اخلاق عام یا کلی «همه باید با تفکیک موقعیت استعداد خود را کشف کنند»
۲- اخلاق خاص یا جزئی «استعداد کشف شده را تاجایی که ممکن است مستقلانه
پرورش دهند» که این دو گانهگی اخلاقی پیرامون فرد و جامعه که روحانی واسیر
استحمار است سرانجام باعث درد سر به کلیسا وشاهزاده گان میشود .
آنها فیشته را به الحاد وارتداد محکوم میکنند ودست اش را ازفعالیتهای
علمی ودانشگاهی میگیرند. چون واضع است در چنین روکردی فرد تمام پیش داده
های بیرون را می باید با تصورات علمی واخلاقی خود وفق دهد. که بالطبع سبب
کم رنگ شدن احکام کلیسا ودستورات شاهزاده گان می-شود. اخلاق فردی شخص را به
صورت کامل به موفقیت بدون قید وشرط با خویشتن وامیدارد و در اخلاق عام نوعی
موافقت با حواس و فهم جهان درونی ایجاد میکند که درنهایت جامعه را به
مثابه یک کل از مراجعه به بیرون وقوانین من درآوردی وفرامین مغرضانه بی
نیاز میگرداند.
پرواضح است چنین بی نیازی عمر استحمار وتحکم را کوتاه وحتا نابود خواهد
کرد. چون فیشته اعتقاد داردکه فرد در پیروی از دستورات به ابزاری تقلیل
میابد که بایست همواره درخدمت دستور دهنده باشد، این نوع نگاه درواقع فراتر
از اخلاق بخودی خود به امرتقویت عزت نفس برمیگردد.واین برای استحمار آنروز
وحتا امروز سخت نگران کننده وغیر قابل پذیرش است.
من فکر میکنم فیشته در مقطع خاصی بشر را از نابودی نجات داده ودرسطع
کلانتر فرهنگ تازه را جاگزین فرهنگ واخلاقیات فاسد شده وروبه زوال کرده
است. انسان را متوجه ارزشِ اراده وعملِ معطوف به امور غایی ساخته وبه صراحت
گفته است: اگر انسان خداشدن نخواهد در معنی این موجود رسیدن به هدف غایی
دست نیافتنی نیست. که این گزین گویه خود به تنهایی تعریف آزادی به مفهوم
انتخاب واراده را میرساند که تمام بند وزنجیرهای احتکار وانحصار ها را
قطعه قطعه میکند تا انسان بهخویشتن وشرافت آزادهگی خود برگردد.
یوهان گوتلیب فیشته (۱۷۶۲) فیلسوف آلمانی پس از تدویر پنج کلاس در دانشگاه
«ینا» به جرم الحاد از دانشگاه عزل شد تا در ۱۸۱۴ به سن ۵۲ سالهگی در حالی
که مصروف پرستاری از مریضان بود در عزلتی شکوهمند وشرافتمندانه جان سپرد. |