کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

 

    

 
سوم عقرب زیر سایه سنگین یک قتل نا جوانمردانه و یک انتخابات غوغا برانگیز
 

 

 

 

 


دیروز سوم عقرب بود، همان روزی که سلطنت بالای مظاهره چیان مکتب ها و دانشگاه کابل و اهل قلم و کتاب آتش گشود و چند تن را کشت و زخمی ساخت. یاد بود ازاین روز تاریخی هر سال باز تاب گسترده یی در رسانه ها و در دنیای مجازی داشت ؛ اما در این سال های پسین به ویژه امسال از یاد همه حتی از یاد خدا رفته است و من در هیچ جا در این مورد چیزی نشنیدم و نخواندم زیرا سایه سنگین حادثه های پی در پی خونین هفته گذشته براین حادثه غمبار افتاده است . حادثه یی که بخشی از تاریخ معاصر کشور است و تجلیل از آن به یک سنت دانشجویی و روشنفکری تبدیل شده بود. البته این فراموشی قابل درک هم است زیرا از یاد آوری آن برای نویسنده گان سرکاری بوی دالر به مشام نمی رسد و ارزش ها قربانی پیش آمد ها می شوند به تعبیر سپهری در چنین نظامی حتی درخت بید هم سایه اش را رایگان به زمین نمی فروشد :

و اما عرض شود کبه در باره خیزش بزرګ وتاریخی ۳ عقرب ۱۳۴۴ خ ، واقعه نګاران و تاریخ نویسان حقایق زیادی را نوشته اند؛ اما من یاد مانده خود را از آن روز خونین خدمت خواننده گان عزیز تقدیم می کنم تا باشد که یاد کردی شود از آن روزبزرگ تاریخی که کتاب و قلم بر توپ و تانک شيبور پیروزی نواخت و در تاریخ روشنفکری کشور به روز همبسته گی جوانان ثبت گردید

گفتنی است که چون من تا مدتی عضو محکمه نظامی در دوره ریاست جمهوری سردار محمد داوود بودم، شاهد هستم که سردار عبدالولی داماد محمد ظاهر پادشاه مخلوع افغانستان به خط و کتابت خودش درآن هنگام نوشت که امر فیر را بالای مظاهره چیان در روز سوم عقرب داده بود. دوست عزیزم جنرال محمد آصف الم سابق رییس محاکم وزارت دفاع نیز از این موضوع واقف اند.
***
به هر حال ، ساعت ده صبح است. دو سه روز می شود که قطعه منتظره هستیم. فرقه ۷ ریشخور ازکابل دور است و این فرماندهان ما هم چنان سختگیر و تند خو که پشه را نمی گذارند تا از فرقه خارج شود. ما کمر بسته و حاضر وآماده در اتاق های خویش نشسته ایم. خبر ها صرف از طریق رادیو به گوش مان می رسد. شب گذشته از رادیو اعلان شد که فردا حکومت جدید را دوکتور محمد یوسف در مجلس معرفی ورای اعتماد می گیرد. ما گوش به زنگ هستیم و نوکریوال های اعاشه را که برای گرفتن مواد اعاشه به شهر رفته وبرگشته اند ، سوال پیچ می کنیم. اتفاقاْ بریدمن ذاکربدخشی نوکریوال است .

درگوشه یی می ایستیم و وضع شهر را می پرسم. می گوید دورا دور شورا را پولیس محاصره کرده است و دانش اموزان مکتب ها ومحصلان داشگاه کابل در سرک دارالامان به تظاهرات خشمآگین دست زده اند. اگرچه اسلحه ندارند؛ اما با سنگ و چوب مجهز شده شیشه های چند موتر را شکستانده وتایر های آن ها را پنچر کرده اند. ذاکر می ګوید که موتر دگرجنرال محمد عیسای نورستانی قوماندان قوای مرکز را نیز توقف داده ؛ ولی بعد رها کرده اند. می پرسم محصلین چه خواست هایی دارند؟ ذاکر که یکی از همفکران ما است می ګوید، دقیق نمی دانم اما می خواهند جریان رای اعتماد را ازنزدیک ببینند و سخنرانی ببرک کارمل را بشنوند.

ساعت ۱۱ روز طرم جمع سی زده می شود. غند ۵۵ فرقه ۷ درمحل اجتماع ، سراپا غرق دراسلحه و تجهیزات صف می بندد. قوماندان غند پس از سخنرانی کوتاهی به کندک اول غند ۵۵ امر حرکت می دهد. از غند ۳۸ فرقه نیز یک کندک به حرکت می گذرد. قوماندان کندک پیش از رفتن دستور می دهد که بدون اجازه شخص خودش کسی حق فیر را بالای مظاهره چیان ندارد. ما بس از پانزده ، بیست دقیقه در مقابل شفاخانه نور در سرک دارالامان به شکل قطار رفتار متوقف می شویم. بعد از چاشت است، صدا های آگنده از خشم و عصیان تظاهر کننده گان مانند وز وز زنبوران در اطراف کندوی عسل به گوش می رسد. ساعت در حدود چهار بعد از ظهر است که ناگهان صدای فیر ها شنیده می شود. قوماندان کندک به من امر می کند تا با دوسه تن سربازان به شورا نزدیک شوم و جریان را به چشم سر مشاهده کرده ، هرچه زود تر برگردم و گزارش دهم.

تصادم بین افراد پولیس وتظاهرکننده گان بعد ازآن رخ می دهد که مظاهره چیان نخست به ماموریت پولیس کارته چهار به زور داخل می شوند و سپس به سوی منزل صدراعظم پیش می روند.. اکنون مظاهره چیان مکتب حبیبیه را به تصرف خود درآورده و می خواهند به هرشکلی که شود به تالار شورا داخل شوند. درهمین موقع برخی از آنان پولیس هارا لت و کوب کرده کوشش می کنند اسلحه آنان را به دست اورند. بهاء الدین قوماندان امنیه کابل از مقامات مافوقش وازجمله سردار عبدالولی هدایت می خواهد. سردار ولی امر می دهد تا با فیر های هوایی مظاهره چیان را براگنده سازند. اگرچه این خیزش خود جوش است ؛ اما از نظم ونسق و همبسته ګی شگرفی برخوردار است. سخنرانان با سخنان آتشین و رشادت درخور تحسین مرگ بر حکومت ونظام پادشاهی سر داده و در زیر باران ګلوله به سوی شورا درحرکت اند.

من بس از دیدن وشنیدن این جریانات با شتاب فراوان برمی ګردم و به قوماندان کندک گزارش می دهم. لحظاتی نمی گذرند که سردار ولی به قطعه نزدیک می شود. کلاهش را مانند همیشه تاخط ابروانش به پایین کشیده و همان چوب معروف که خنجری درسینه دارد، نیزدر زیر قولش است. خدایا چقدر از این شخص خود خواه و مغرور نفرت دارم . او با چوب زیر بغلش به سوی پارلمان کشور اشاره می کند و به قوماندان غند ۳۸ که نزدیکش به حال تیارسی ایستاده است ، می ګوید قطعه تان را حرکت دهید ، این بچه ها را تیت و پرک کنید و اگر آدم نشدند بالای شان فیر کنید. اما نوبت فیر به کندک اول غند ۳۸ نمی رسد، زیرا برخی قطعات دیگر مانند فرقه ۸ قرغه به سرعت داخل شهر می شوند و همراه با پولیس به تیراندازی بالای محصلان ودانش اموزان نظر به دستور سردار عبدالولی می پردازند که نتیجه آن دو سه تن کشته و تعدادی زخمی ولکه ننګ بزرگی بردامن رژیم شاهی می نشیند. .
***
داکتر رویین شعری دارد به نام «سه عقرب»، او در این شعر به بیان بیداد سلطنت می پردازد که به نام دموکراسی از کشتن شهروندان و راهیان راه دموکراسی روی‌گردان نبست. او هم‌چنان در این شعر ماجرا را به مانند یک تاریخ نویس تا آن‌جای که هنر شعر اجازه می‌دهد، بیان می‌کند.

آفتاب از پشت کوهی آسمایی شاد می‌خندید
روز چون گل در نگاه رهروان شاداب و زیبا بود
در برون درب کاخ مجلس شورا
لحظه‌ها در چنگ غوغا بود
موج مردم در تقلا بود
نوجوانی در تلاش سخت
بی‌قرار از شوق دیدن‌های شورا بود.

افسری زان سو صدا سرداد:
« ناظر کار وکیلان جز حکومت نیست
بازگردید... بارگردید... »
لیک موج منتظر درکار
هم‌چنان در شور و غوغا بود

ناگهان در شرار تیر گرمی سوخت
سینه‌یی، قلبی، سری، پایی
بعد از آن پرواز صدها تیر
ناله‌یی برخاست:
« چی‌ست آخر جرم ما زین‌کار؟
دولت اخر از چی می‌آغازد این کشتار؟»
در خروش گنگ غوغاها
غرش مردی طنین افگند:
« مردمان!
حرف قانون و عدالت نیست
جز به کام این سیه کاران
چشم را از برق تیر این ستم‌گرها کنون دیدی دیگر باید
لانۀ این بدسرشتان را به نیروی که در بازوست
بعد از این زیر و زبر باید
خون قرمز رنگ ما امروز
موجه یی از موج توفان است
راه ما راه شهیدان است ...»

آسمان پرگرد
کشته‌ها بردوش
چهره‌ها پر درد
خون‌شان در جوش
آفتاب این زورق خاموش
برفراز جادۀ غم‌ناک
دیده برصدها نشان لاله رنگ خون
رو به سوی نیلگون دریای شب
- آهسته می‌راند/

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل ۳۲۳          سال  چهــــــــــــــــــاردهم              عقرب ۱۳۹۷          هجری  خورشیدی   اول نومبر   ۲۰۱۸