آهسته ونازک بیا
در خیمه ای تنهایی هایم
زیراکه دل
ازصدای پای عشق هراس دارد
نه چنین نزدیک، نه چنان دور
نه اینسان سرد، نه آن سان داغ
زیرااین دل،
از سیاه وسفید میلرزد
چه فکر نازک وغمناکی
نه! دیگر نمیگویم بیا
دلم عجیب گرفته
نه به این لحظاتی که روی پرده شب میشوند خاموش،
نه به این سرعتی که زندگی میدود درپیش
اینگونه خاموش میا ، و آنچنان سرعت مجو
بگذار تا گل تردد خاطرم
صادقانه بشگفد
آنگاه بیا ...
٭٭٭٭
مهرانگیز ساحل |