«و در کوه سمنگان قلعهی رستم بود، که رستم بدانجا رفته و مادر سهراب را
گرفته» (دهخدا، ذیل واژهی سمنگان)
سمنگان از مناطق باستانیایست که بین بغلان و بلخ قراردارد و بخشی از
جغرافیای شاهنامه را شکلدادهاست. جغرافیای نه سرد و خاموش، بل منبع
تحولات بزرگ و تاریخساز، از جمله تراژیدی سهراب فرزند تهمینه که اندوه
جانکاه ٱن در سراسر شاهنامه سایهانداخته و خواننده را رها نمیکند.
یاقوت حموی در البلدان میگوید: «سمنگان یکی از بلاد تخارستان و در میانهی
بلخ و بغلان قرار دارد و از بلخ تا خُلم دو روز منزل و از خُلم تا سمنگان
پنجروزه منزل و از سمنگان تا اندراب پنجروزه منزل است.» (البلدان، ج۳:
۲۵۲)
از ٱنرو سمنگانش میخوانند که دارای سُمهای فراوان است. سُم، سموچ و
سمونچ به غارهایی میگویند که انسانهای نخستین برای زیستنشان در کمرگاه
کوهها کندهاند. سمونچ + ٱن (پسوند جمع)= سمونچان (سرزمین سُمها) که به
مرور زمان با صیقلیافتن و تلطیفشدن زبان، واج «چ» جایش را به «گ» داده و
سمنگان شدهاست.
پژوهش و کندوکاوهایی را که «کارلنتن کون» باستانشناس آمریکایی
انجامدادهاست، نشان میدهد که زیستن انسانهای نخستین و شکارچیان هندوکش
در کوهها و سمونچهای این منطقه از ۳۰ تا ۵۰هزار سال پیش از میلاد میرسد.
«سمنگان شهریست اندر میان کوه نهاده و ٱنجا کوههاست از سنگ سپید چون رخام
و اندر وی خانههای کندهاست و مجلسها و کوشکها و بتخانهها است و ٱخُر
اسبان، با همهی ٱلتی که مر کوشکها را بباید، و بر وی صورتهای گوناگون از
کردار هندوان نگاشته، ازو نبیذ نیک خیزد و میوهی بسیار.» (حدودالعالَم،
تصحیح تهرانی: ۶۱)
«شهر سمنجان در وادی ایبک و در ولایت باختر قرار دارد و در افسانهها خیلی
شهرت دارد. وادی ایبک ۳۱۰۰فوت از سطح دریا ارتفاع داشته و بسیار حاصلخیز
بوده ... تخت رستم که یکی از ٱثار باستانی مهم است، در اینجا واقع است.
تخت رستم صفهایست به ارتفاع ۲۱فوت مربعشکل که از سنگ تراشیدهشده و
اراضی نزدیک به ٱن زرخیز و شاداب است.» (شهرهای ٱریانا؛ عثمان صدیقی، به
نقل از جغرافیای تاریخی بلخ و جیحون؛ الهامه مفتاح، ۱۳۷۶: ۳۵۵)
سُم سنگی، غار قرهکمر، تخت رستم، هزارسُم سمنگان و ... نمونههای بارز این
سمونچهاست که از روزگار بسی دور به امکان زیاد انسانهای عصر حجر به
یادگار ماندهاند.
#تخت_رستم: یکی از دستساختههای ماقبل تاریخ میباشد که نمودار خرد، دانش
و هنر مردم این خطه است. همانگونه که نویسندهی گوزگانی حدودالعالم
فرمودهاست، این بنای عظیم از کوه رخاممانندِ سپیدرنگ تراشیدهشده و به
شکل عجوبهی ٱفرینش انسان شرقی خراسانی به یادگار مانده است. سازهای که
انسان معاصر را با همهی تکنالوژی و امکاناتش به حیرت فرو میبرد.
«میجریان» باستانشناس انگلیسی در «افغانستان شمالی» منتشرشدهی ۱۸۸۸م ازین
بنا به نام تخت رستم که از زبان مردم منطقه به وی رسیده، یاد میکند.
«..در سمنگان یک ساختمان و استوپهی سنگی در ۵٫۱کیلومتری شهر ایبک قرار
دارد که در تپهی بلندی به شکل مربعمستطیل تراشیدهشده و به ارتفاع ۹متر و
قطری به مساحت ۹۰متر و دارای دو دهلیز دخولی و خروجی میباشد. در بالای ٱن
اطاقی به طول و عرض چهارمتر در چهارمتر و در داخل ٱن اطاقکی به طول
۹۰سانتیمتر قرار دارد که گویا محل نشستن راهب بودایی و یا نگهداری بُت
مورد پرستش بودهاست.» (افغانستان کنونی در شاهنامهی فردوسی؛ دکتر سید
محمدعلی جاوید، ۱۳۹۴: ۸۴۷)
بیشتر از دومتر خالیگاه بین استوپه و کوهی که استوپه از ٱن تراشیده و
جداشدهاست به چشم میخورد که راهی شدهاست برای دورزدنِ قاعدهی بنا، ٱغاز
و انجام این راه منتهی میشود به دهلیز ورودی و خروجیای که
چسپیدهبههماند. و این حالت از معماری تنها یکچیز را ثابت میکند و ٱن
عبارت از طواف دور استوپه که بدون شک در گذشته یکی از مکانهای مقدس
بهشمار میرفتهاست.
این بنا به گونهی مدور در ۹متر ارتفاع تراشیدهشده که از پایین به بالا،
هیچ راهی برای رفتن برفراز ٱن وجود ندارد، و این نشاندهندهی ویژهبودن
جایگاهِ بالای استوپه ـکه تخت قرار داردـ میباشد که جز افراد مسوول و
موظفِ ٱنجا کسی حق بالارفتن ازین بنای مقدس را نداشتهاند. افراد موظف ـکه
طبعا روحانی بودهاندـ در روزهای خاص، برای بالارفتن یا از قاعدهی بنا و
یا هم از بالای کوه جداماندهی ٱنسوی خالیگاه از وسیلهی ارتباطیِ مانند
زِینه (راهپله) کار میگرفتهاند، چنانکه امروزه طی مدت طولانیای از سمت
بالا زینهای را برای عبور و دیدوبازدید توده گذاشتهبودند. که برای
چِفتکردن زینه مجبور به کندن بناشدهبودند و اکنون که زینه برداشتهشده
جاهای تخریبشده توسط ٱن را به روشنی میشود مشاهده کرد. گذاشتن ناشیانهی
راهپله یک خساره و برداشتن ٱن خسارهی دیگری را بر پیکر این بنای سنگی
پدیدٱوردهاست. پس از برداشتن راهپله مردم برای رفتن بالای تخت و دیدن و
لمس ٱن از نزدیک، ناشیانه از قاعده به سمت بالا بنا را کنده و برایشان
دستگیر و پاگیر درستکردهاند و چونانِ کوهنوردان از ٱن بالا میخزند. نه
شهرسازی و مسکنی نه هم وزارت فرهنگی درَک دارد که از بنا مواظبت کرده و ٱن
را از تخریب حوادث طبیعی و تودهی بیسواد و ناٱگاه باز دارد.
در بالای استوپه که مساحت ٱن به ۹۰متر میرسد، چنانکه گفتیم تختی همچنان
تراشیده از سنگ به گونهی مربعمستطیل وجود دارد که درون ٱن تخت اتاق کوچکی
و بر بالای ٱن در قسمت مرکزی بهاندازهی نیممتر فرورفتهگی با قطر حدود
۳۰سانتیمتر موجود است، که جایگاه نصب ٱتشدان یا بُت بودهاست.
تخت_رستم_بنای_زرتُشتی_یا_بودایی؟
در این اواخر مُدشدهاست که هرٱنچه بنای تاریخی و ٱثار باستانیای را در
این کشور میبینند، مُهر بودایی به ٱن میزنند. اینکار چهار علت میتواند
داشتهباشد:
۱. یا وزارت اطلاعات و فرهنگ و پژوهشگران ما توانایی لازم علمی راندارند تا
ریشههای تاریخی این بناها را از منابع دستاول بیرونکرده و با عینیت اثر
مطابقت داده و با دلایل منطقی شناسنامهی درست ٱن را ارائهدهند.
۲. یا به اثر کاهلی است که برای هموارکردن زحمتشان با توسل به این شیوه
کار را بر خویش سهل میسازند.
۳. یا تقلید کورکورانه و صرف نقلبهموضوع از مستشرقی که در این زمینه
کتابی نگاشتهاست.
۴. یا هم این بوداییسازیها و هندیسازیها پروسهایست که ٱگاهانه از
جایی ٱب میخورد.
من اما گزینهی سوم را بیشتر به واقعیت نزدیک میدانم، چون تاکنون کمتر
کتابی از پژوهشگران کشورم خواندهام که با در کنارهمچیدن چند مجهول به یک
معلوم و یک حقیقت دستیافتهباشند و فرضیهای از خویش طرحکردهباشند.
معمولا شیوهی غالب این بودهاست که چون فلان ٱدم با نامونشان و ترجیحا
غربی یا اروپایی چنین نظردادهاست، پس واقعیت همین است. اینجاست که به
پیروی از فلان مستشرق ده کتاب دیگر نگاشتهشده و مطلب را ٱنگونه که کتاب
نخست میخواهد به خورد مردم داده و به راحتی هویت دروغین را به کرسی حقیقت
مینشانند. مخاطب بیچاره نیز غافل ازینکه همهی این دهکتابی را که
خواندهاست در حقیقت یک کتاب بودهاست.
برای رسیدن به پاسخ مزبور، راه سادهتر ایناست که در نخست زادروز بودا و
زرتُشت را از دید بگذرانیم، سپس با عینیت بناها انطباقداده و عقل سلیم را
قانع کنیم.
زادروز سیذارتا گوتا بودا:
«در سال ۵۶۳ قبل از میلاد مسیح در یک شب مهتابی در وایساکها
در سرزمین پادشاهی کاپیلاواستو، شاهزاده سادهودانا و همسرش ماهامایا در
بیشهی سلطنتی لومبینی در زیر درخت Sal صاحب پسری شدند. در روز پنجم تولد،
نوزاد سیذارتا نامیدهشد و در روز هفتم، عمر مادرش به پایان رسید.»
(ویکیپدیا؛ دانشنامهی ٱزاد)
«..حال ٱنکه حیات و ظهور بودا در هندوستان (۴۸۳-۵۶۳ق.م) ثبت شدهاست.»
(نوبهار بلخ و برمکیان؛ محمدٱصف گلزاد، ۱۳۹۲: ۴۸)
زادروز اشو زرتُشت سیپت٘مان:
«زردشت شب دوشنبهی پنجم دلو مطابق ششم ماهِ اولِ هزارهی
دهم و بیستودوم ماه ربیعالاول در سال ۳۲۵۸ تاریخ پیشدادی، ۱۷۶۷سال پیش
از تاریخ میلادی از مادر متولد شده.» (زمان زردُشت؛ ذبیح بهروز، به نقل از
زندگی و اندیشهی زرتشت؛ بهکوشش علی دهباشی، چاپ سوم ۱۳۸۸: ۱۷۰)
ٱنگون که روشن است زمان زادهشدن بودا در قرن ۶پ.م و زرتُشت در قرن ۱۸پ.م
بر میگردد.
اگرچه برای زادروز زرتُشت به دلایلی تاریخهای زیادی جعل کردهاند، ولی با
استفاده از دستگاه سالماری و نشانههای نجومی در متون کهن و تطبیق ٱن با
دورهی نیمهتاریخی کیانیان بلخی، ۱۷۶۷پیش از میلاد را به جرٲت میتوان
تاریخ واقعی زادهشدن وی دانست.
پس با اینحال نسبتدادن این بناها به دوران مدنیت اَوِستایی درستتر
مینماید تا مدنیت بودایی؛ اما این در حالیست که پژوهشها و کاوشهای
انجامگرفته روی سُمونچهای اُستان سمنگان و اشیای بهدستٱمده ازین
مکانهای باستانی، قدمت ٱن را به ۳۰ تا ۵۰هزار سال پیش از میلاد میکشاند و
ٱن را زیستگاه انسانهای نخستین و شکارچیان هندوکش در دوران سنگی ثابت
میکند.
ٱتشکدهبودن تخت رستم طی مدتزمان طولانی و سپس بتکدهبودنش هیچگاه دلیل
بر زرتشتیبودن و بوداییبودان بنا نمیتواند باشد. ٱنگونهکه بسیاری از
خورٱبادها با ظهور دین مزدیسنا به ٱتشکده و بسیاری از ٱتشکدهها با ظهور
اسلام به مسجد تبدیل شدند. مانند مسجد جامع هرات، مسجد نهگنبد بلخ و دهها
مسجد دیگر در بخارا و یزد و جاهای دیگر. که هرگز پشینهی ٱن را نمیتوان به
دلیل مدتی مسجدبودن به دوران اسلام خلاصه کرد.
طبعا تخت رستم با فراگیرشدن دین مزدیسنا مدت زیادی ٱتشکده بودهاست و در ٱن
فرورفتگی بالای تخت ٱتشدان نصببوده و موبدان و خاصان در محیط مدور اطراف
تخت به نیایش میپرداختهاند و پیداست که این روند با ضعف و انحطاط دین
زرتشتی و فراگیرشدن ٱیین بودایی جایش را به بُت و بوداییان خالیکردهاست.
ولی ٱنچه از تاریخ، پژوهش و کاوش باستانشناسان و وسایل پیداشده در این
مکانها روشن است و چشم و ذهن خردبین حکم میکند این است که ساخت تخت رستم
و سمونچهای موجود در سمنگان به دوران سنگی و انسانهای نخستین بر میگردد.
چگونگی_نسبت_این_تخت_و_استوپه_به_رستم:
ٱنگونه که از افواه مردم که سینهبهسینه نقلشده و همچنان
از شاهنامهی فردوسی پیداست، رستم هر ازگاهی از سیستان ـسرزمینیست از
غزنی تا نیمروز؛ زادگاه و مرکز حاکمیت رستم.ـ به بلخ (ایرانشهر) ٱمده و یا
خواسته میشد برای تصمیمگیریهای بزرگ کشوری و یا حل مشکلی.
در طی این رفتوٱمدها از زابل به بلخ، روزی هوس شکار و خوشگذارانی کرده و
در نخجیرگاه نزدیک سمنگان ـبه احتمال زیاد پیروز نخجیرـ به تفریح و شکار
میپردازد. وی را پس از شکار گوری و کبابکردن و خوردن ٱن، خواب مستولی
میشود. زمانیکه از خواب بر میخیزد، رخش را نمییابد. رد پای رخش را
میگیرد تا به شهر سمنگان میرسد. شاه تورانی سمنگان ازین قضیه ٱگاهشده و
به پذیرایی رستم برمیٱید. ـسمنگان از شهرهای مهم ایران باستان است. در
جنگهایی که میان ایران و توران رخ میداد، گاهی اینان تا ورارود پیشروی
کرده و اختیار شهرهای بخارا و سمرقند را بهدست میگرفتند، گاهی هم ٱنان
پیروزشده و سالها شهرهای بلخ، سمنگان و ... را در دست میداشتهاند،
ازینرو در زمان گمشدن رخش و گذر رستم به سمنگان، شاهنامه ٱن را جزو
سرزمین توران دانسته و شاه ٱن را تورانی خواندهاست.ـ
رستم شبی را مهمان شاه سمنگان است، پس از صحبت و عشرت همه میخوابند، پاسی
از شب گذشته «دختر زیباروی شاه سمنگان که بر رستم عاشقشدهبود، به خوابگاه
او میٱید.» (رستم و سهراب؛ ابوالفضل خطیبی، فردوسی و شاهنامهسرایی؛
فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۰: ۸۵۲)
«ازو رستم شیردل خیره ماند
برو بر جهانٱفرین را بخواند
رستم که از دیدن او روح و روانش غرق دریای عشق و مستی شدهبود، ازو نامش را
و اینکه چرا در این نیمهی شب به خوابگاه او ٱمده پرسید؛ او پاسخ داد:
چنین داد پاسخ که تهمینهام
تو گویی که از غم به دو نیمهام
یکی دخت شاه سمنگان منم
ز پشت هژبر و پلنگان منم
به گیتی ز خوبان مرا جفت نیست
چو من زیر چرخ کبود اندکیست
کس از پرده بیرون ندیدی مرا
نه هرگز کس ٱوا شنیدی مرا» (افغانستان کنونی در شاهنامهی فردوسی؛ دکتر سید
محمدعلی جاوید، ۱۳۹۴: ۸۵۱)
رستم پس از شنیدن عاشقانهها و دیدن سوز و گداز وی، موبد دانا و پرهنری را
خدمت شاه سمنگان به خواستگاری میفرستد.
چو رستم برٱنسان پریچهره دید
ز هر دانشی نزد او بهره دید
و دیگر که از رخش داد ٱگهی
ندید ایچ فرجام جز فرّهی
بفرمود تا موبد پرهنر
بیاید بخواهد ورا از پدر
از سوی شاه سمنگان به خوشی و پیشانی باز پذیرفتهشده و همانشب سور و ساز
عروسی برپاشده و پیوند این دو دلباخته بسته میشود.
چو بشنید شاه این سخن شاد شد
بهسان یکی سرو ٱزاد شد
بدان پهلوان داد ٱن دخت خویش
بدانسان که بودهست ٱیین و کیش
ازینکه پیوند رستم و تهمینه در همان استوپه بستهشده و رستم شبی را با
معشوق در یکی از حجرههای ٱن سپید کردهاست، این استوپه به نام وی
گرهخورده و تاکنون زبانبهزبان و سینهبهسینه میچرخد.
یکنکتهای که در این ابیات و در این بخش از داستان خیلی برجسته و قابل
تٲمل است، اشاره بر بودایینبودن شاه سمنگان است. چون واژهی «موبد» تنها
برای روحانیان مهری و زردشتی بهکار میرفتهاست نه روحانیِ بودایی.
بفرمود تا موبد پرهنر
بیاید بخواهد ورا از پدر
ٱنگونه که از متون پیداست، رستم به دین مهر بود و تا ٱخر به این ٱیین
ماند. حتی با ظهور زرتُشت و فراگیرشدن ٱیین مزدیسنا، دست از کیش کهن خویش
برنداشت. یکی از بهانههای جنگ بین رستم و اسفندیار نیز همین است. اسفندیار
مبلغ و گسترانندهی دین زردشت، چندین بار رستم را بددین خطابکرده و به
ٱیین بهی فرایش میخواند.
دقیقا جنگ، جنگ سنتهای کهن و نوٱوری و نواندیشیست.
«و پیکار که میان رستم و اسفندیار افتاد، سبب ٱن بود که چون زرتشت بیرون
ٱمد و دین مزدیسنان ٱورد، رستم ٱن را منکر شد و نپذیرفت و بدان سبب از
پادشاه گشتاسپ سرکشید و هرگز ملازمت تخت نکرد، و چون گشتاسپ را جاماسب
گفتهبود که مرگ اسفندیار بر دست رستم خواهد بود و گشتاسپ از اسفندیار ترس
داشت، او را به جنگ رستم فرستاد تا اسفندیار کشتهشد.» (تاریخ سیستان، به
نقل از فردوسی و شاهنامهسرایی؛ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۰: ۹۰۲)
رستم ـهمان کهولتِ مهرٱیینـ اینک غضبگرفته به دین نَو
اینبار در مقابل وی اما تهمینهزادهایست سمنگانی
(گاهان؛ تهماسبی خراسانی، ۱۳۹۴: ۱۵)
رویکردها:
واژهنامهی دهخدا
شاهنامهی فردوسی
معجمالبلدان؛یاقوت حموی، ج۳: ۲۵۲
حدودالعالَم، تصحیح تهرانی: ۶۱
شهرهای ٱریانا؛ عثمان صدیقی، به نقل از جغرافیای تاریخی بلخ و جیحون؛
الهامه مفتاح، ۱۳۷۶: ۳۵۵
افغانستان کنونی در شاهنامهی فردوسی؛ دکتر سید محمدعلی جاوید، ۱۳۹۴: ۸۴۷
ویکیپدیا؛ دانشنامهی ٱزاد
نوبهار بلخ و برمکیان؛ محمدٱصف گلزاد، ۱۳۹۲: ۴۸
زمان زردُشت؛ ذبیح بهروز، به نقل از زندگی و اندیشهی زرتشت؛ بهکوشش علی
دهباشی، چاپ سوم ۱۳۸۸: ۱۷۰
رستم و سهراب؛ ابوالفضل خطیبی، فردوسی و شاهنامهسرایی؛ فرهنگستان زبان و
ادب فارسی، ۱۳۹۰: ۸۵۲
تاریخ سیستان، به نقل از فردوسی و شاهنامهسرایی؛ فرهنگستان زبان و ادب
فارسی، ۱۳۹۰: ۹۰۲
گاهان؛ تهماسبی خراسانی، ۱۳۹۴: ۱۵
|