کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

گزارنده:روح الله بهرامیان

    

 
جایگاه عشق در شعر نزار قبانی

 

 

 
می‌ترسم آن‌را که دوست می‌دارم، بگویم:
«دوستت‌دارم»
چراکه شراب چون ازساغر ریخته شود
اندکی ازآن کاسته می‌شود
نزارقبانی
اشاره:
نوشتن وبه‌تبع‌آن سرودن نیروی شگرفی است، در تعریف ساده‌ی این‌نوع نگاه می‌توان شعررا نوعی کنش ذهنی تلقی‌کردکه به‌ واکنش‌های رفتاری بدل می‌شود، زیرا سخن‌گفتن یا به‌رغم‌آن سرودن بدون شک نیاز به نیروی بالقوه دارد، هم سرودن وهم سخن‌گفتن باری‌که به فعالیت بدل شود عملاً باعث ایجاد صلح وجنگ؛خشم ونفرت وعشق وعمل می‌گردد. هایدگرکه «زبان را خانه‌ی هستی» می‌دانست ودر ادبیات‌ما که «سخن را هم قلا* وهم بلا خوانده اند» بدون شک ریشه درهمین باور داردکه همه‌چیز به‌ویژه انسان، با سخن هستی پذیرفته است ودر یک کلیت ایجابی بودِامن و نبودِ ناامن بشر همین «قٌله‌ی» زبان اوست؛ حالا نسبت سخن وگفتن با کلمات ونگاه قدسی به‌کلمه بماند به‌بحث‌های تاریخ هستی‌شناسانه‌ی زبان و سیرِتاریخی زبان‌شناسی؛ آن‌چه اما دراین مجال قابل بحث است، رسوخ اسطوره‌هایی چون عشق‌ونفرت درزبان است‌که چگونه درآن «خانه» سیطره می‌یابد واز جهان فهم ودرک یک انسان به‌جهان فهم ودرک انسان دیگر انتقال می‌یابد وفرمان‌فرمایی می‌کند.
تاریخ گواه بوده است‌که چگونه زبان وبه‌تبعیت ازآن کتابت توانسته تجربه‌های عمیقاً وجدانی وعاطفی بشری‌را بر‌آینده‌گان انتقال‌دهد وبشر با سودجستن ازآن درنقشِ تازه‌تری باعث ایجاد فرصت‌ها ودست‌آوردهای شگفتی‌انگیزِ احساسی‌وعاطفی شودکه به‌شکلی از اشکال، یا با بازسازی‌آن زمینه‌ی تعمیم وگسترش‌اش را فراهم کند یا هم با نوسازی‌آن، اما هیچ‌گاه نمی‌توان ادعاکردکه انتقال تجارب بدون درنظرداشت پیش‌داده‌ها وفرهنگ زبانی‌که پشت هرکلمه‌ی استوار ایستاده ممکن شده باشد.
این اشاره برای‌آن ‌است‌که ما دررمزگشایی ونسبت فرهنگی تاثیرگذارِ عرب، با زبانی‌که باری چندین شاعر بزرگِ جهان ازآن بستر برخاسته‌است؛ مواردی را دریابیم که با زبان وساختمان اسطوره شناسانه‌ی عشق و شور ما مشترکاتی داشته باشد، برای‌همین هنوز می‌پنداریم در زبان عرب‌هم پرداختن به‌عشق کلمات‌را و درکل زبان‌را مانند زبان فارسی عمیقاً چندپهلوولایه‌دار ساخته‌است‌که جا دارد نظری به‌بیان عشق از نگاه نزار قبانی یکی‌از شاعران نامدارِ آن زبان افگنده شود.
کلید واژه‌گان: شعرعرب، عشق، نزار قبانی

مقدمه
ظاهرا دگرگونی‌ها درساحتِ شعرعربی‌وفارسی، ازترجمه آغازیافته وتا امروز جریان موازی وتاجایی یکسان داشته‌است. رویکردهای موضوعی وساختاری هردو زبان، مقارن جنگِ‌جهانی‌دوم و پس ازآن مشابهِ هم به بلوغ وتکامل رسیده‌اند. چنان‌که آقای‌کدکنی‌را باور براین است‌که هرکسی به تاریخ ادبیات دوزبان عربی وفارسی اندکی آشنایی داشته باشد به نیکی می‌داندکه در تاریخ حیات فرهنگی فارسی وعربی هیچ قرنی به اندازه قرن بیستم میدانِ دگرگونی سریع وچشم‌اندازهای رنگا رنگ نبوده است. چنان‌که پس‌از لافونتن بیش‌ترین تاثیر را که توانست ساخت وصورت‌های شعر معاصرعربی وفارسی را به‌تمامِ معنا دگرگون‌کند الیوت ولورکا، در فاصله اوآخرقرن 19 وآغاز قرن بیستم بود. آقای‌کدکنی ازین پیش‌تر می‌رود واظهار می‌دارد: « آب درظروف مرتبطه دریک سطح قرار می‌گیرد که آن‌چه دراین صدسال در شعرعرب اتفاق افتاده عینا در شعرفارسی نیز رخ داده است"(کدکنی، 1380، 13)
به‌باور این‌قلم جنگِ‌جهانی‌دوم مانند یک‌تکانه‌ی قدرت‌مند بشررا بیدارکرد. در ساحت هنر، واقع‌گرایی را باچابکی‌وجدیت برتورمِ‌کارهای‌ بدون‌اوج که تولیدانبوهی بیش نبود غالب ساخت. شاعران متوجه شدندکه با رویا نمی‌توان دل‌خوش‌بود وممکن نیست ‌با انتزاعات جلوِحرکتِ‌آهن یا سرعتِ‌گلوله‌ها راگرفت، خیال پردازی های موزونِ معمولی، جایش‌را به‌نگاه‌ها وصد‌های صریح وعینی‌تری دادکه بتواند شعررا تا سطح یک‌زبان جهانی وهمه فهم بالاببرد. آسیب شناسی جریان‌های موازی پس‌از جنگ‌جهانی دراین‌مجال اندک ممکن نیست اما به-طورکلی، رگه‌های گرایش به‌سوی پٌست‌مدرن درهمین روزگار به‌مشاهده رسیدوشعر را وارد حیات تازهِ خود ساخت.
هرچند شعرهنوز به‌ابزارتبلیغات‌محض وبیلبورد اعلانات، تقلیل نیافته بود. اماحداقل آن‌تورم دیگرمجالِ گسترش‌وچیره‌گی نیافت، باور براین‌است‌که یک‌نواختی‌کسل‌کننده‌ و سیر وسلوک‌کُندِ ادبیات‌کلاسیک رنگ ورونق خودرا در جریان‌های به‌روز شعری آن‌روزگار ازدست داد. ضد شعر نیز جسته‌وگریخته‌ زیرپوست این‌هنر زبانی همین‌موقع ‌درحرکت شدوهمه‌چیز -البته در آغاز- شکل طنز به‌خودگرفت. بااین همه امید فراوانی برای تولدورشد شاعران متعهد و بارسالت هنوز وجود داشت که در ادبیات‌عرب با تماسِ مستقیم با ادبیات‌جهان و باتوجه به تحولات سریع اجتماعی کشورهای عربی زبان، به انتخاب آقای دکترشفیع‌کدکنی این شاعران، دوره‌یِ جدیدِ شعرعرب‌را بنیان‌گذاشتند « صلاح عبدالصبور(مصری) ا.ع. حجازی (مصری) عبدالوهاب البیانی (عراقی) بدر شاکر السیاب(عراقی) ادونیس (سوری) نازک الملائیکه( عراقی) نزار قبانی(سوری) محمود درویش(فلسطینی) خلیل الحاوی( لبنانی) والفیتوری (سودانی)( همان،کدکنی،1380، 25)
دراین نوشته به‌رویکردهای عاشقانه‌ی یکی ازاین شاعران( نزار قبانی) پرداخته خواهد شد.

زنده‌گی نامه‌ی نزار قَبّانی

نِزار قبّانی در 21/3/1923 ترسایی دردمشق متولد شد. تحصیلات خودرا دراین شهر به‌پایان برد ودر 1945 در رشته حقوق ازدانشگاهِ دمشق فارغ التحصیل شدوسپس به استخدام وزارت خارجه سوریه درآمد، مدت 21 سال در سمت‌های دیپلماتیک در قاهره، انکارا، لندن، مادرید، پکن وبیروت خدمت‌کرد تا در 1966 از مشاغل دیپلماتیک استعفا نموده به بیروت رفت. در آن‌جا موسسه‌ی انتشاراتی به‌نام خود را دایرکرد. پس‌از درگرفتن جنگ‌های داخلی در لبنان وکشته شدن همسراش در 1982 نخست به ژنو وسپس به لندن رفت وتا آخر عمر درهمان جا ماندگارشد او در سال 1998 درگذشت وبنا به وصیت‌اش در آرم‌گاهِ خانواده‌گی‌شان در دمشق به خاک سپرده شد(اسوار،1392، ص13/14)
نِزار در سرده‌های خود ازعشق، بسیارسخن رانده است. با اذعان به شخصیت کامل شعری وچند بعدی وی- گروهی اورا «شاعرعشق»گروهی دیگر «شاعرِزن» و منتقدان‌اش اورا « شاعر پستان»(کدکنی،1380،116) و به‌نام های دیگر از این دست خوانده اند. برخی معتقداند این نام‌گذاری‌ها، ترسیم کننده‌ی ویژه‌گی‌ای است‌که رویکرد شعر نزاررا مشخص می‌سازد، چنان‌که گروه‌دیگر باورمنداند« نزار چنان سرگرم داستان عشق شدکه این‌امر اورا از اندیشیدن به‌مسائل جهان‌عرب بازداشت...»(عباسی،1384، 267)
نزار خود اعتراف می‌کندکه:« من از خانواده‌ای هستم‌که شغل آن‌ها عاشقی است. عشق باکودکان این خانواده زاده‌می‌شود همان‌گونه‌که شیرینی باسیب متولد می‌شود، وقتی به‌یازده سالگی می‌رسیم عاشق می‌شویم ودر دوازده‌سالگی دلتنگ می‌شویم و درسیزده‌سالگی از نو عاشق می‌شویم ودرچهارده‌سالگی از نو دلگیرودلتنگ ودر خانواده‌ما هرطفلی درسن پانزده‌سالگی پیری است ودرکارعشق وعاشقی صاحب طریقه‌ای، پدر بزرگم چنین بود پدرم چنین بود وبرادرانم چنین‌ودراین راه شهید می‌دهیم ...خواهرم به‌خاطر این‌که نتوانست بامرد دلخواه‌اش ازدواج کند خودکشی کرد... وقتی با جنازه‌ی خواهرم -که از عشق خودکشی کرده بود- راه می‌رفتم و پانزده‌ساله بودم عشق با من قدم برمی‌داشت ودست به‌شانه‌ی من می‌نهاد ومی‌گریست» (کدکنی، 1384، 116)







نِزارقبانی در ادبیات ‌عرب

پس‌از بدرالشاکر ونازک‌الملائیکه، نزار را نخستین شاعر نوجوی شعرمعاصرعرب می‌دانندکه در رویکرد عاشقانه ‌ورمانتیک فراتراز ایشان رفت، عشق نخستین واساسی‌ترین محوروموضوع در شعراوبود ونگاه او دراین قلمروکلاملاً نو، زیباشناسانه وجستجوگرانه بود؛ همچنان کاوشگر سایه‌روشن‌های ذهن وضمیر زن ومرد شرقی ...(اسوار،1392، ص11)
هرچند شعرعرب پس‌از جنگ‌جهانی‌دوم که ادبیات اروپا برادبیات عرب تاثیر خودرا گذاشت بیش‌تر بر محورها وباورهای غربی می‌چرخید اما نزارقبانی توانست یک‌تنه موازنه هنرمندانه ومتعادلی را میان این-دوفضا(جهان زیباشناسانه‌ی عربی وغربی) حفظ وتعمیم دهدکه درشعرهای عاشقانه‌اش می‌شود آن‌را به‌وضوح دید.
گرایش عرب‌ها به شعر را امرغریزی وفطری گفته اند و در روایات آمده است که «عرب شعر را رها نمی‌کند، حتی اگر شتر را رها کند»(عباسی، 1393، 25) برای همین رعایت رگه‌های اصیل و باپشتوانه‌کار نزار قبانی درعشق است که درمیان شاعران امروزِجهان‌عرب نمی‌توان از لحاظ نفودِ دامنه‌دار درجهمورِشعرخوانان والقای شور وحال در عامه‌ی مخاطبان وهم برخورداری ازشهرت وشناختگی بسیار، اقبال بی‌حدومرز همگانی وچاپ بیرون ازشمارآثار، شاعری چون نزارقبانی یافت؛ او صرف‌نظر ازهرگونه ارزش‌گذاری هنری ونحله بندی ادبی یا پژوهش نقادانه وجریان‌کاوی وجریان شناسی؛ شاعری است بس نامی وپُرصیت وشعراش در پهنه‌ی جغرافیای همزبانان او عاشقان بسیارومجذوبان پرشماردارد. کدام شاعر را می‌توان یافت‌که روی‌هم‌رفته شماره‌گان آثاراش از ده‌میلیون نسخه فراتر برود؟ (اسوار،1392، ص11)
اویکی‌از تجدد خواه‌ترین شاعران سوری بودکه پس‌از جنگ‌جهانی‌دوم، در صددآن شد تا در دفتر شعر عرب فصل وباب تازه‌ای را رقم بزندو با این امتیاز، درصدر جدول شاعران طراز اول عرب قرارگیرد.تا هیچ شاعرِ صدسال اخیر نتواند درعاشقانه سُرایی با او مقایسه‌گردد. او باآرودن کلماتی ازگویش محلی‌خود میزان تعلق‌اش را به‌فرهنگ وسرزمین‌اش بیان داشته است( مشایخی،1391، 26) به شدت اما خواستارتغییر ودگردیسی شاعرانه بوده. تمایل به‌عشق اساسی‌ترین عنصر شعراو است که تشخص ویژه ومنحصری به‌کار او می‌بخشد، واورا درتاریخ یک هزار واندساله‌ی شعر عاشقانه‌ی عرب تنها درکنار اسطوره‌های عاشقانه سُرایی چون امروالقیس و عمر بن ابی ربیعه قرار می‌دهد.





چیستی عشق

عشق کمال‌یافته‌ترین پیوندِ احساسی‌وعاطفی میان همه‌آدم هاست. به باورمن در شعر نزار دنبال این‌گونه عشق بایدرفت که باحواس قابل‌درک وبساوش است، نه درپی عشقی‌که فقط با ذهن وتفکر ارتباط دارد ودرصورت کلمات تجلی می‌کند نه درعمق جان وروان مخاطب.
عشقِ نزار چنان‌که خوداش روایت‌کرده است، عشقی‌ست از نوع اول وحسی‌که درسلول هایش جریان دارد واو آن‌را چنان زمین‌وجای‌داد ازگذشته‌گان‌اش به ارث می‌برد، برای‌همین عشق دراوحتمی واین‌قدر مسلم است که زبان اورا بافت‌ورنگ منحصر به‌فرد بخشیده، ازاین فراتر؛ حضورعشق بوده است‌که نزار خود چنان تصّوری‌که‌ازعشق وزن دارد «خلق» شده است. باتوجه به‌این نکته روکرد این‌نوشته را بایست به این‌امر معطوف کردکه عشق نزار چگونه وبر پایه‌ی کدام فرومل بنا شده؟ وقتی نزار می‌گوید «به‌من عشق ببخش... تاسبزشوم وهم‌این پرسش‌که آیا زن دراصل شعراست یا شعر دراصل زن؟» (اسوار،1392، ص345/365) نوعی هیستری است یا نه چیزی فراتر ازاین ؟
باری‌اگرتنها به‌نام‌های آثار نزارتوجه‌کنیم سه چهارم این نام‌هارا چنان باغلظتِ عشق‌ومیل می‌یابیم‌که کم‌تر کسی این‌همه درهوای سبز واهورایی عشق نفس‌کشیده باشد. باور براین است‌که او یک لحظه بیرون ازمیهنِ‌عشق قدم نزده ونیز براین وقوف‌کامل داشته‌که بایست نام‌های آثار را برای ثابت ساختن این‌گرایش اکثر عاشقانه بگذارد، چنان‌که درگزیده‌ی خودرا «صاحب‌کتاب عشق» دانسته ودر مجموعه‌ی دیگر پنجاه‌سال ستاینده زن انگاشته خودرا وکل گزیده‌هایش را به‌این نام‌های قشنگِ‌عاشقانه مسماکرده است، زیبای گندمگون به‌من-گفت(1944) طفولیت یک نارسینه(1948) توازآن من هستی(1950) شعرها (1956) دلدارمن(1961) نقاشی باکلمات(1966) یادداشت‌های روزانه‌ی زن‌لاابالی(1968) شعرهای‌وحشی‌خو(1970) کتابِ عشق(1970) صدنامه‌ی عاشقانه(1970) شعرهای قانون شکن(1972) دوستت دارم...دوستت دارم...والی‌آخر(1978) برای بیروت مونث همراه با عشق(1972) ام‌سال وهمه سال تودلدارمن بمان(1978) شهادت می‌دهم که جزتو زنی نیست(1979) تاریخ زنان‌را این‌گونه می‌نگارم(1981) قاموس عاشقان(1981) شعربلقیس(1982) شعرهای مجنون-وار(1983) عشق دربرابر چراغ قرمزدرنگ نمی‌کند(1985) عشق هم‌چنان سالارمن خواه بود(1987) برگ‌های محرمانه‌ی عشقی قرمطی(1988) تنهاعشق پیروز است(1990) آیا شیهه‌ی اندوهان مرا می‌شنوی؟(1991) مرکب خوانی‌های نزار دردستگاه عشق(1996) پنجاه سال در ستایش زنان(1944) (همان،اسوار،1392، ص14) که درک می‌کنیم عمده‌ترین توجه اوبه‌گرایش همه پذیرِ عشق بوده ودرتقدیر همه‌کارهایش جاخوش‌کرده است. چنان‌که گفتیم عشق درکاراو وجهِ حاکم است واین مقاله به این امرخواهد پرداخت تا چگونه‌گی ومنزلت این عشق‌را درکار او برسی‌کند.

جایگاه‌ عشق در شعر نزار قبانی
نزار قبانی را شاعر زن وشراب می شناسند( کدکنی، 1384، 114) واقعیتی‌که خود آن‌را پذیرفته ودر دفاع از این واقعیت و موقعیت جسورانه ایستاده است. او درکنار تجددخواهی‌ ونوعی برگشت به عشق سنگی واسطوره-ای خود رنگ‌ورمق تازه‌ای به عشق بخشیده؛ گویی نزار را باور به این بوده‌که چکامه‌گرانی که شعر را در خدمت به غیر از ستایش عشق استخدام می‌کنند هرگز نمی‌دانند با شعر چه بایدکرد.
واقعاً شعر نزار را اگر پرنده‌ی تلقی کنیم که دراوج ها در پرواز است ناگزیریم پروبال این پرنده را عشق ومیل بنامیم زیرا نزارقبانی عشق‌را جوهرشعر وجزء فطری زیبایی شعر خود انتخاب کرده است. تا سرحدی‌که او انسان‌را «حیوانی‌که شعر می‌سرود» گفت و این تعریف از انسان را برای آن ارائه داد که فکر می‌کرد تنها انسان می‌تواند از شعر لذت برد، واین باور را برای تجدید هویت انسان وبرگرداندن او به جایگاهی که بایسته اوست تعبیر وتلقی کرد.( اسوار، 1392 ص19) با توجه به این همه، پرداخت‌های عاشقانه‌ی نزار را دکتر عباس درکل چنین معرفی کرده است که «نزار از عشق در معنی ومفهوم عاطفی مورد نظر دیگران، سخن نمی گوید، بلکه وقتی‌که آن را یکی ازدو نیروی نزاع بزرگ می‌شمارد، از عشق در معنای جدید آن سخن می گوید.( عباسی، 1394، 270) واقعاً درشعر های عاشقانه نزار بیش از هرچیز، جرئت وبی پروایی در اختیار مضامین بکر وبی سابقه، لطف دستمایه ها، زیبایی تشبیهات واستعاره ها وشکوه تصاویر محسوس وجاندار مشهوداست. واین همه در زبانی نو و نرم همچنان سهل وممتنع ودر وزن وموسیقایی، سازوار وروان القا می شود، رسانایی این مضامین،تنها از وسیله کارآمدن چون زبان شعری نزار برمی‌آید که به زبان گفتار نزدیک وازمفاهیم وعناصر فرهنگ عامه سرشاراست وگاه از مفردات گویش‌ها هم مایه می‌گیرد، دامنه‌ی تغزل او چنان رنگ رنگ ، پرتنوع وگسترده است وشعر او چندان با زمان پیش رفته است که چندین نسل آوازها وترانه های بسیاری را که برگرفته از شعرهای اوست مکرر زمزمه کرده اند وپژوهشگران ومنتقدان نیز صدها کتاب ورساله ومقاله در بررسی وتحلیل شعر های او نوشته اند (، اسوار، 1392،12)
بیشک او یکی از آن شاعران پرشور ومتجدد است‌که در شرایط خفقان آور سرمایه داری و بیداد ماشین وپلاستیک، شراب‌وزن را در صدرکارهایش قراردادگویی از توجه آینده بشر به معاشقه با رباط ها خبر داشت. روی هم رفته تمامت کار نزار به این دو خلاصه نمی شود دانشمندانی هستند که در ارزیابی های موشگافانه‌تر او را شاعری معرفی می‌کنندکه با روکردهای نوین شعر جهان آگاهانه‌تر از دیگران نغمه‌گر عشق،آزادی وجنسیت شد.(عباسی،1384، 276) او این مثلث را آفرید تا برای گسترش افق سروده هایش از آنها استفاده کند.
به باور عده ای او{ نزار}از سوی پیوند عاطفی با ارزش‌های کهن دارد واز سوی دیگر علیه آن‌ها به-گونه‌ی عقلانی طغیان می‌کند. از عشق سخن می‌گوید واز زبان شعری بهره می‌جوید که رام او وقلمش است. مدام دیدگاه‌های خودرا تغییر می‌دهد.گاهی از شاعر عاشق حرف می‌زند وگاهی از معشوق سخن به میان می-آورد. زیرا به باور نزار عشق همیشه به معنی دیدن زیبایی وانواع تضادها در زنده‌گی است واحساسات آخرین پناه گاه و هم یگانه عامل پیوند با زنده‌گی است.(همان، عباسی،1394، 277)

ای محبوبم دراین روزها
پروانه ای تابستانی از گریبانمان پرمی گیرد که وطن را ره میگیرد
ازلب های مالطافتی شامی که وطن را نجوا گراست بر می آید
از پیراهن های ما، مناره ها بلبلان، جویباران، قرنفل ها و به ها سر برمی آرند.
حتی گنجشکک آبی نیز فریادگر وطن است.
اما دراین هراسم که مبادا احساس وطن را در درونم خدشه دارکنم
محبوب من ، آرزو مندم هرشب با نگاهی، یادی، ارتباطی هم سختت گردم!
اما خوف آن دارم که روزنه های وطن گوش فرا ما ندارند محبوبم
همه خواسته ام سلوک پی در پی عشق است
اما چه کنم که من نادان بسته پای
پیشاپیش غم ها واندوه های وطن سرافکنده ام(علویجه،1382ص254)
قبانی بدون شک به واسطه‌ی احساس پیوند عمیقی انسانی با ما ایجادکرد. و زبان تازه‌ی را هم که برگزید ادغام دو سطح زبانی متفاوت از هم بودکه اگر نزار با تلقیق آن دو زبان این سطح سومی را نمی‌آفرید امروز هیچ‌کدام آن‌دوسطح زبانی( سطح کلاسیک و سطح زبانی مدرن بی لگام) به درد ما نمی‌خورد.
آیا متوجه چیزی شده ای؟
آیا متوجه شده‌ای که عشق میان من وتو در زمان جنگ سیمایی تازه یافته و وارد گودی تازه گردیده است؟
توزیبا تر از همه روزهای گذشته
ومن شیفته‌ی بیش از پیش تو... (همان، علویجه، 1382، ص240)
تکه‌ی از شعر درزمان پیروزی، تورا دوست میدارم
... تنها تو را طلبم!
من عشقم را بر صحیفه‌ی همه‌ی ابرها می نگارم
ومجموعه نوشته های عاشقانه ام را به هرکبوتر چاهی می بخشم
من، تو را در روزگار سختی وعسرت دوست میدارم
چه کسی گفته است من عافیت طلبم؟
ای زیبای سرزمین من، من تو را شیفته ام
و برلبان تو اقامت خواسته‌ی درونی من است.
چنان‌که می بینیم عشق در تب‌وتاپ خواستن دراشعار نزار به نمادی از چیزی‌که دست یافتنی‌وزمینی است کسوت یافته وتعمیم پذیر به سرزمین هم است، وباید قسمت اعظم جدال ها برامرتشخص این هویت بر سر این باشد که عده‌ای با توجه به نسبت‌هایی، این نمادرا سرزمین تلقی کنند. اما من احساس می‌کنم با وجود تعمیم پذیری این زبان به سرزمین، عشق به زنی‌که سرزمین به عنوان مادر وطن به‌آن نیز بی نسبت نیست، بازهم می‌تواند همان زیبای جنسی وحسی زن تلقی‌شود نه سرزمینِ زیبا، وصدالبته تنها دراین شعر چنین نیست ما نمونه‌های فراوانی دیگر هم داریم‌که شناسایی این دو را قدری عینی‌تر وساده به امکان می‌رساند.هرچند در آن‌ شعرها هم با توجه به نسبت‌ها نزار جانب‌دار زن است تا سرزمین؛ با آن‌که تصمیم می‌گیرد آبروی عشق را با نگاه اخلاقی نسبت به زن وتا حدودی با نگاهی عاطفی نسبت به سرزمین حفظ کند وبا این‌کار از مرز اروتیک زبانش را بگرداند.
آنگاه که با من به رقص بر می خیزد
کلماتی به نجوا می گوید...که چون دیگر کلمات نیست
مرا زیر بازو می گیرد
ودریکی ابر می نشاند
باران سیاه در چشمانم
نم نم... نم نم می بارد
مرا با خود به شامگاهی می‌بردکه مهتاب‌هایش گلفام است...( اسوار،1392 ص95)
ویا
این گونه مرا به زور می بوسی
گل انار تاب آن را ندارد
مرا مبوس
اگر لبانم آب شود چه خواهی کرد( کدکنی، 1380، 130)
برای‌همین یکی‌از حسن‌های ویژه‌ی‌که در عشق به سرزمین یا زن نزار در نظرگرفته است. تعادل است ، بیشک تعادل وهماهنگی باعث وسوسه انگیزی وتاحدودی در هنری‌ترکردن شعر وزبان کمک می‌کند. به این نمونه توجه شود.
عشق تو به من آموخت... که اندوهگین شوم
ومن از روزگارانی پیش
محتاج زنی بوده ام که به محزون شدنم وادارد
زنی که به بازوانش
چون گنجشک بگریم
زنی که پاره هایم را
چون پاره های بلور شکسته گرد آرد
*
عشق من ای بانوی من ، مرا به بدترین عادت‌ها خوگر کرده است
به من آمخته است که هرشب
هزاران بار در فنجان قهوه خود نظر کنم
طبابت عطاران را امتحان کنم
ودر خانه‌ی پیشگویان را بزنم
به من آموخته است که از خانه‌ی خود خارج بشوم
تا پیاده روها را پاکسازی کنم
ودرپی رخسار توو باشم در بارانها
ودر روشنایی نور خود روها
ودر پی پیراهنت باشم درمیان پیراهنهای ناشناسان
و درپی خیال تو حتی حتی
در برگ آگهی‌ها
عشق تو به من آموخته است که چگونه ساعتها سرگردان پرسه بزنم
درجستجوی گیسوانی کولی وار
محسود همه کولی‌ها
درجستجوی رخساری صدایی که خود همه رخسارها وصداهاست
تا آخر...(اسوار 1392 ص 105/113)

دراین شعربلند نزار به منزلت زن ونیاز خود به عنوان جنس مخالف در مقاطع متفاوت زنده‌گی اشاره دارد. همین‌گونه روی‌دیگر بحث- باتوجه به این شعر- نگاه نزار به عشق ازمنظر تقدس است، او باری به معشوقه‌ی خود با وجود منزلت بخشیدن دید عارف مابانه می‌یابد، تا بتواند آن‌را بلندکند و دست نیافتنی ‌سازد، هم از او می-آموزد وهم اورا درهمه جا حاضر می بیند، با او گریه می‌کند و در او آرامش می جوید،هم آن را در جایگاه یک قهرمان می ستاید وهم‌چنان سرزمین بی دست وپا افتاده وبی‌صاحب به معرفی می‌گیرد، اما زیبا ترین نگاه نزار به معشوق همان نگاه مشخص شیطنت آمیز همراه با میل اوست، که احساس وعواطف فردی شاعر در آن انعکاس می یابد واین نوع نگاه خود عشق‌را وارد مرحله‌ی تازه‌تر وعینی‌تر می‌کند.
هرکس‌که شعر نزار را مرحله به‌مرحله وگام به‌گام مورد بررسی قراردهد در می‌یابدکه غرابت شعری نزار، در آغاز با به‌کار گیری لوازم و اشیاء زن ورنگ هایی آغاز می‌شودکه عامل پیوند زن با طبیعت است( همان عباس، 1384 ،270) این سخن خیلی دقیق است به باور این قلم فضا سازی رمانتیک، عینیت و تجسم، عدم صراحت به کمک درونی کردن محتوا، مراحل‌ کلی کار نزار قبانی است ، او با فضاسازی انفرادی گاهی مسایل عمومی را عمیقن درونی وخاص میگرداند. او در ساختار زبانی فقط به رویداد ها چنان تماس می‌گیرد تا بتواند نشان دهد آن اندوه یا حادثه فراگیر مربوط تک تک افرادی است‌که با توجه به مناسبت های بشری میتواند امر فردی تلقی شود، به ویژه وقتی او پای عواطف واحساسات را با نماد قرار دادن عشق ومیل به مخاطب پیش‌کش می‌کند این اتفاق هنرین از بافت زبانی به محتوا ودرون سخن او انتقال می‌یابد تا قابل سرایت وتعمیم باشد. من یکی از ویژه گی های عمده کار نزار را درهمین بیان وعینیت بخشیدن می بینم چنان که در آغاز روایت وبیان حوادث با زبان درمی‌آمیزد تاز زمینه فروشدن در محتوا وجان‌کار را درمرحله ای پیش از پایان پیدا کند.
چنان‌که گفتیم گاهی کارهای نزار قبانی معروف به«شاعرالمرهّ» از مرز اروتیک برمی‌گردد. (عطاش،1393، 83) وچه بسا که آن حس‌را هم به مخاطب انتقال دهد. اما بی هیچ شکی منطق عاشقانه‌ی نزار با کشف‌ها وتکنیک های‌همراه است‌که امکان استتار آن خواهشات تنانه وعریان با جنس مخالف را دارد. اگر کلی گویی نشود نزار با توجه به ترجمه های که از او شده است با وجود این‌همه پرکار بودن‌اش به ظرفیت های زبانی خوبی رسیده است که توانسته زبان شعر عاشقانه‌را چند لایه وچندکانونی کند واین موفقیت در این گونه رویکرد در عصر ما توفیق کمی نیست.




نتیجه گیری
زبان شاعر –باتوجه به مخاطب- در هرزمانه‌ی امکانِ روایت سیال گذشته‌ی مکنون اوست. و کلمات ابزارهای برای انتقالِ آن‌گذشته وآن‌حال، به آینده وحالِ ما، پس لزوماً این کلمه است که (حال) است هم در عصر شاعر وهم در زمانه ما که روایات، حوادث، احساسات، اتفاقات وعواطف را در خود تا آینده‌ی دیگر انتقال می دهد. انگار بدون کلمه حتا زمان نمی تواند (حال) خود را محفوظ دارد ودرک‌کند چنان‌که نمی‌تواند لحظه‌ی را برگرداند.
حالا شاعر موفق آنی است‌که گذشته وحال را چنان احساس‌کند که بتواند در پیکر کلمه حلول وانتقال دهد. شاعری‌که نتواند با درک این مهم شعر بسراید -که تنها کلمه میتواند قاصدِ نکته سنجِ، دقت ومعرفت او باشد – وخودش را درکلمه حلول ندهد سراینده‌ی موفقی نخواهد بود. از سینه‌ی تنگ زمان عبور نخواهد توانست و به آینده گان نخواهد رسید. برای همین است که در قانون افلاطونی شروط ماندگاری زیبایی عبارت بود ازهماهنگی وموزون بودن وحدت وتوافق(میرحاجی،1394، 157) که به تعبیری، موزون بودن را می‌توان ورزیده-گی موضوعی وتوافق را حلول دریافت در جسم وپیکرکلمه تلقی کرد.
بدیهی است شاعرانی بدون دریافت این مهم نتوانستند با وسواس ودقت به کلمه جاری شوند که سرانجام عبور ایشان به آینده گان ناممکن شد و در همان آینده خودشان جا ماندند و شاعر حال وآینده ما نشدند.
یکی از عوامل این بازدارنده گی تقلید بود باور براین است که تقلید از آنجا که با حال ما بی ارتباط است میتواند این آسیب را بر شعر وشاعر وارد آرد، چون تقلید سیالیت وهمان حالیت را وارد فاز تصنع می‌کند وتصنع با زمان سازگار نیست، هم هنر هیچ‌گاه با صنعت کاری کنار نمی‌آید.
هنر به بلوع رساندن ذهنیت هاست. تا آن ذهنیت بالغ بتواند به وسیله‌ی کلمات زمان را درک ومکان را هم دریافت کند و آن حوادث وعواطف یا هرچیز دیگری را در این ظرف ورزیده‌گرداند. چنین پدیده‌ای می‌تواند همه چیز را در اختیاز داشته باشد. به گفته‌ی دیگر بلوغ ذهن آفریننده همانا دریافت، حفظ وبازدهی است. در امر دریافت وحفظ بیشتر ذهنیت نقش دارد اما در بازدهی، ورزیده‌گی ذهنی و واژگانی نقش دارد تا باشد آن دو _ دریافت وحفظ) را به مخاطب بدون توجه به زمان وزمانه ها انتقال دهد. زبان دراین نوع نگاه فقط نقش محرک را دارد، باتوجه به این نکات نزار قبانی یکی از کسانی است که با درک نقش‌کلمه، زمان واتفاقات خجسته زنده‌گی اش را با ورزیده‌گی تمام در این ظرف ریخت که تا هنوز(حالا) صدایش صدای آشناست وبرآینده گان نیز چنین خواهد بود.



منابع وارجاعات:
1- آدونیس، علی احمد سعید،(1393) سیری در شعر عربی، تالیف وتدوین حبیب الله عباسی، انتشارات سخن، تهران.
2- عباس، احسان،(1384) رویکردهای شعرمعاصرعرب. ترجمه‌ی دکترحبیب الله عباسی، انتشارات سخن، تهران.
3- عطاش، علیرضا والهه پی‌سپار(1392) سیمای زن درشعر نزار قبانی وفروغ فرخزاد، مطالعات ادبیات تطبیقی، شماره 27
4- قبانی، نزار(1392) تا سبزشوم ازتو، شعرهای عاشقانه ونثرهای نزار قبانی، ترجمه‌ی موسی اسوار، انتشارات سخن، تهران.
5- قبانی، نزار (1382) قصایدخشم برانگیز ودمشق، برگردان، علی زمانی علویجه،نشرمترجم، تهران.
6- محمدرضا، شفیعی‌کدکنی(1380) شعرمعاصرعرب .انتشارات سخن، تهران.
7- مشایخی،حمیدرضا وسیده‌زینب‌خدادی(1391) دوفصلنامه‌ی علمی‌پژوهشی نقدادبی معاصرعرب،سال‌دوم شماره‌دوم، هران.
8- میرحاجی، حمیدرضا(1394) مبانی زیباشناسی متن در زبان عربی، پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی.
 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۲۱      سال  چهــــــــــــــــــاردهم                میزان ۱۳۹۷          هجری  خورشیدی      اول اکتوبر    ۲۰۱۸