کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

نازی کریم

    

 
هراس

 

 

می‌ترسم
از شب وقتی کنارم می‌خوابد
و بوی بیگانه می‌دهد
از هق هق زن که
نیامدن باران را بهانه می‌گیرد
و دریا دریا تو را گریه می‌کند
از صدای پاهای که دور می‌شوند
و آخرین احتمال آمدنت را باخود می‌برند
می ترسم
از زمستان که رنگ برف را ندیده است
و باغچه های که خشکسالی را ناخواسته به آغوش کشیده اند
از آیینه که تو را بلعیده است
از نگاه های غریبه‌ات که مرا نمی‌شناسد
می ترسم
از بادهای که بوی تو را پرپر می‌کند
از دستانم که گرمای دستانت را فراموش کرده اند
از آغوشت که وطن هر کی شد
جز من...
می‌ترسم
از پهنای دنیا که تو را گم کرده است
از آسمان وقتی نیستی
سقف است برای همه
جز من...
می‌ترسم از خودم
و از دنیای که حکمت بودن تو را در کنار من نمیداند
می‌ترسم
از آن روز که چشمانت پشت در بماند
و در ها دیوار شده باشند
می‌ترسم
می‌فهمی؟

ن.ک

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۱۹      سال  چهــــــــــــــــــاردهم                سنبله ۱۳۹۷          هجری  خورشیدی        اول سپتمبر    ۲۰۱۸