کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

 نصیرمهرین

    

 
از اشک قلم
                  تا
                    فریاد کفش

 



۱
انسانها! من قلم استم.
پیشینه ها دارم و روز گار دیده گی ها. همراه با گریستن و خندیدن زیسته ام.
مانند شما انسانها، چهره ها و اندام های رنگارنگ پذیرفته ام. چهره یی که از نیاکانم تصویر شده است، مانند تصویر نیاکان شما هم است. نیای من پر پرنده بود. پرندۀ تیر خورده با پرخویش. نیاکان من نیز به راه های جدا ازهم رفتند. آبیل وقابیل خودت را به یاد بیاور!
. . .
اما روزها وشبهای بیشتری را گریسته ام. زیرا بیشتر در دست غدارها، دروغگوی ها، سیاهکارها وخونرزیزها بوده ام. مانند برده یی زنجیر درگردن، که در روی مزرعۀ آقا، بالا وپائین رفته است، من هم در دست غداران راه رفته ام وشکنجه شده ام.

 

.

 

نویسنده یی مرا عزیز میدارد، اما توان آب دادن مرا ندارد، من از تشنه گی می خشکم، آنگاه من ونویسنده از حال هم با خبریم. اگر مرا آب میدهد تا همرازش شوم ودرصفحه یی باهم راه برویم، کتاب وی با ما یار سوم میشود و در طاقچۀ اطاق خاک میخورد. من ونویسنده و کتاب، به سوی همدیگر می بینیم. عاقبت نویسنده، کتاب را میفروشد، مانند کودکی که در پیش روی مساجد با لقمه نانی از پسمانده های شب پیش، به فروش میرسد. من بارها چنین یاران وهم نشینان و صاحبانی داشته ام. . .

من قلم استم
۲
". . .اگر مرا نشکنید و از دل خونین من خون نریزید، سخن تلخناکتری را با شما درمیان میگذارم."

 

نسانها!
بسیاری از شما از رفتار پدر و مادر بزرگ و اول خویش نالیده اید که با خوردن گندم خوشبختی زیستن خود وشما را در بهشت، از دست دادند. شما می نالید وفریاد میکنید که ما را چه گناه؟!
شما، گاهی خدا را طرف پرسش وحتا سرزنش قرار میدهید که:
"الهی اگر ابلیس بدآموزی کرد، گندم آدم را که روزی کرد؟ "
و زمانه ها است که با توبه نمودن وفرستادن سنگ برچهرۀ شیطان و یا با استفاده از من مظلوم واسیر شده در دستان خویش، سعی نموده اید در روی کاغذ، دلیل ودلایل بیاورید.
انسانها!
من نیز ناله می کنم. اما شکایت و نالۀ من از خدا و شیطنت های انسان فریبانۀ ابلیس نیست. من از شما شکایت دارم.
نالۀ فروکوبیده وبی صدای من این است که سرنوشت من را شما نشانی نموده اید. من در دست انسان جزا دیده و رانده شده از بهشت رسیدم که قاعده وقانون خود را بالای من نیز اجرا نمود.
شما برادرکشی، همنوع کشی ودیگر نوع کشی کردید. مگر شما از زمین، جهنم بار نیاوردید؟
از نیای من برای نوشتن وکشتن استفاده کردید. من شدم، تیر و قلم. چه بسا با تیری که از پر در دست کمان نهادید و پرنده های ازاد را کشتید وبازهم به وسیلۀ من، کشتن را به ستایش نشستید.
انسانهاً!
میدانید که بهشت من آنجا بود که با پرها همزیستی داشتم. در کنار پرهای دیگر پرواز مرغی را در جهان آرام، پاک وشفاف آماده می نمودم. دستان شما بود که من از آسمان بر زمین افتادم. زمینی اخته شده با جفا های دست شما.
شما در هرجای و با آب وهوایی که به سر بردید، رنگ آنجا را گرفتید. آنانی را که در زیر افتاب سوزان سوختند ورنگ تیره گرفتند، نژاد فروتر نامیدید. آنگاه که بیشتر ثمرۀ عرق واشک سوخته گان را در کشتی ها به سوی خویش آوردید، شدید نژاد برتر! اما هنوز سر درگریبان تفکرنبرده اید وندانسته اید که شما باید انسان باشید، نه فرو تر ویا برتر!
انسانها!
اگر مرا نشکنید و از دل خونین من خون نریزید، سخن تلخناکتری را با شما درمیان میگذارم:
شما برخویش بالیده اید که "اشرف مخلوقات" استید، اما یک بار به چهار طرف خویش بنگیرید، سایر مخلوقات را هم ببینید و در نظر آورید کاری را که شما با سایرمخلوقات و با خود کرده اید، کدام مخلوق دیگر چنین نموده است؟. . .
ادامه دارد.

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۳۱۷      سال  چهــــــــــــــــــاردهم                 اسد ۱۳۹۷          هجری  خورشیدی        اول اگست    ۲۰۱۸