دوش از کاخی بلند و با شکوه،
خنده های دختران می پرست،
قلقل پی در پی مینای می،
با صدای ساغر مردان مست-
در فضای بیکران پیچیده بود .
لیک دانی حاصل این بزم چیست ؟
دور تر-
- در دامن ویرانه ها ،
در میان کلبه های بی نوا،
از درون روزن ویرانه یی
بر فلک می رفت آهنگ عزا.
کودکی از گشنگی جان داده بود ،
بیوه یی بر نعش او خون می گریست . |