مردم افغانستان با رنجها
و دردهای بیشماری دست و گریبان میباشند. دردهایی را که با پیشینه گی اش نیز
میتوان نشان داد. در هر سطحی که رنجهای مردم به درازا کشیده و از چاره جویی
به دور امانده اند، با توجه به پیدایش وحضور فعالِ عوامل ویرانگر انه
ومصیبت زا، مزمن تر شده و بر شدت رنجها وبه همان میزان به دشواری چاره جویی
ها در حوزۀ عمل، افزوده اند.
از میان این همه چالشهای موجود، پدیدۀ ضد انسانی تروریسم طالبانی را درنظر
آوریم. اما پیش از آن سزاوار یادآوری است که در نظر گرفتن این پدیده وسیر
حیات آن، در هیچ صورتی تروریسم در افغانستان را در تروریسم طالبانی محدود
نمیکند. نشانی نمودن تروریسم طالبانی در این نبشته از آنروی طرف نظر قرار
گرفته است که ابعادی از کارکرد، واکنشهای پیچیده داشته وبیشترین آسیب ها را
برای کشور ما رسانیده است.
در ارزیابی پیدایش این پدیده، آن برداشت پذیرفتۀ شدۀ خویش را در میان
میگذاریم که:
افراد و شاخه های از تنظیم های جهادی، تحت نظر استراتیژی حکومت پاکستان،
شکل گرفته، بسیج و مسلح شدند. حکومت پاکستان، نظامیان و نهادهای دینی-
سیاسی آنکشور "تحریک اسلامی طالبان" را طرف پشتیبانی قرار دادند. افزون
برچنان پشتیبانی و موجودیت چنان عقبگاه استراتیژیک، جنگهای داخلی پیش از
شکل گیری طالبان، تنظیم ها را به صعف وناتوانی مواجه نموده بود. تنظیم ها
نه تنها امکانات در دست داشتۀ پیشین را از دست میدادند، بلکه مطابق نیاز
اوضاع پدیدآمده از تغییرات در شوروی، پشتیبانی کشورهای مخالف شوروی را نیز
نداشتند. زیرا امریکا، کشورهای اروپایی و چین از تنظیم های جهادی استفادۀ
خویش را می نمودند.
هنگامی که گروه طالبان تحت نظر پاکستانی ها و عرب های جهادی، مناطق مختلف
کشور را یکی پی دیگری میگرفت، کارکردهای دل آزارتنظیم ها، زمینه ساز آن
میشد که بخشی از مردم طالبان را بپذیرند. بدون توجه به آرمانها و کارکردهای
خود گروه طالبان. حتا کسانی که در مخالفت سیاسی و تاریخی خویش با پاکستان
بیش از همه جدی بودند، کسانی که از حقوق زنان، ترقی وتحول، دموکراسی وحقوق
بشر گپ میزدند، در برابر اعمال خشن، پسرونده و ظلم آن گروه و نقش پاکستان،
چشم ها را بستند و دهن را از سخن بازداشتند.
عمده ترین عاملی که چنین عقب گشت زبانبار را می آفرید و به دامنۀ نگرانی ها
می افزود، عامل قبیله یی وقومی بود. عادت به سنت حکومتداری پیشین، در برابر
حکومت لرزانی که به دست قوم "بیگانه" افتاد، تیغ واکنش قومی را تیزتر نمود.
وقتی این دید همراه با نکوهش کارکردهای جنگی تنظیمی ابراز میشد، به زودی
مُهر قوم ستیزی را استتقبال می نمود. متأسفانه وبسیار متأسفانه که این عامل
در جامعه بسیار اندک وآنهم در تحلیل های تعداد کمی از نخبه ها چهره می
نمود.
در حالی چه آن هنگام وچه حالا هرگونه سعی در جهت برتری جویی قومی و به راه
انداختن جنگی در این زمینه، از پسمانده ها حاکی بوده است. سر پوشی هم که بر
روی جنایات و کارکردهای طالبان نهاده میشد، این بود که "امنیت" آورده اند.
در حالی که امنیت آنها، قبرستانی بود.
در نتیجه مظالم و ارتجاع طالبانی را دیدم که همراه بود با تبعیض های قومی،
دینی- مذهبی و اجتماعی .
طی سالیان پس از راندن گروه طالبان از طرف امریکا از کابل و غیره مناطق به
سوی پاکستان، آن دید و برداشت از طالبان و خواستگاه قومی تغییری ندید، بلکه
با داشتن امکان حکومت در داخل، "لابی" ها در امریکا و موجودیت عقبگاه
پاکستان، چنان به سامان نشست که اکنون برای آوردن آن گروه، شاید فاصلۀ
زیادی نمانده باشد.
کشوری که زخم هایش به مداوای بیشتر به ویژه از راه اشاعه و رعایت عملی
فرهنگ تفاهم اجزا، به ترویج الفبای حقوق بشر، به سرزنش و محکومیت فساد پیشه
گان، به محکومیت انسانکشی، و . . . نیاز دارد، به دلیل حضور عملی چنان دید
قومی ومهارنشده، از یکسو، در برابر گ. حکمتیار و طالبان، شاهد اشاعۀ عاطفه
است واز سوی دیگر کارکردهای خشونت بار و خونریزانه را سازماندهی وتشویق
میکند.
اگر رئیس جمهور و گروه همکاری وی چنان رفتار خشونتبار را درفاریاب رهنمود
میدهد، بار نخست نیست. او وپیشنیانش، بارها چنین کرده اند. مطابق آرزوها و
آن فرهنگ سیاسی و پرورش های آن است که جنایتکاران خودی را دوست میدارد و از
ریختن خون مخالفان آنها با شیوۀ داعشی دفاع میکند.
بازهم مانند موارد مشابه یادآوری شود که اگر از موضع دفاع از رفتار انسانی-
نه داعشی، از موضع مخالفت با هرنیرو وفردی که تبهکاری داعش("دولت اسلامی")
را به نمایش میگذارد، به سیاست های حکومت اشرف غنی ودر کل "وحدت ملی"
انتقاد شود، دفاع از گروه های دیگری را که خود سزاوار نقد اند، معنی
نمیدهد. در حالی که تقبیح رفتار پلنگ صفتانه با مخالفان، همصدایی روبه رشد
مردم ما را کمک میرساند. حیف است اگر کسانی بازهم متأثر از انگیزۀ نفرت
قومی ودلبستگی قومی خود، جنایتی را ببنیند ولی از آن دفاع کند.
این عامل و محدودیت های ناشی از نبود جبهۀ مخالف، به ابعاد نگرانی می
افزاید. راه وچارۀ دیگر نیز سراغ نخواهد شد جز این که با افراشتن درفش
عدالت خواهی، ترقی خواهی و تدارک همه جانبۀ عملی که چنان کشوری نیاز دارد،
صفوف مخالف انسانکشی شکل بگیرد وهماهنگ شود.
|