احمد ظاهر را از نزديك نمىشناختم اما صدایش را از دل و جان میشناسم، زیرا
با صدايش باران، عشق، اندوه و صميميت را شناختهام. او با همان صدايش که در
واقع آيينهى وجودش است و جاودانهاش ساخته در هر نفس با ما زندگی میکند.
مىگويند انسانها تسليم سليقهى روز گار اند اما صداى او همواره به ذهن
تودهى مردم و ميان اقشار موسيقىشنو کشور ما هميش و تا هنوز توانسته طيف
وسيعتری را با خود داشته باشد. كمتر آواز خوانى را ديده و شنيدهام كه به
این مرتبت والا رسیدهباشد.
او به تمام معنا هنرمند بود و هنرمندانه زيست. مردى كه با حنجرهی جادويى
سرودهاى پاك و نازنين را انتخاب مىكرد. آنچه را مىسرود از اسرار هستیاش
سرچشمه مىگرفت. او حتى دردهاى محيط و مردمش را با همان صداقت و صفاى صدايش
گلايه مىكرد. گاه فریادی مىشد از يك خيال یا رویا كه انگار آدمى را به
سوى روشنايى و يگانهگى و مهر و دوستى مىبرد و گاه زمزمه تنهایی و دلتنگی
انسان میگردید و شنونده را غرق عوالم دیگر میساخت.
هنوز به خاطر دارم كه دخترى همواره از احمد ظاهر مىشنيد و خواهر بزرگترش
او را متهم به "عاشق بودن" مىكرد و مىگفت: "آنهايى از احمد ظاهر مىشنوند
كه عاشق باشند ". آن دختر گل به گونه انداخته و به قصد سر به سر گذاشتن با
حرف خواهرش آهسته مىخواند :
تو گر هستى به پاكى شهرهى شهر
مرا رسوا و بد نام آفريدند
در زندگى احمد ظاهر حرفهایى بود كه اصيلتر از شهرت و آزادگىاش مىنمود و
آن رفتار و كردارش با اطرافيان بود كه میزان محبوبیتاش را بيشتر و بيشتر
میساخت. برخورد صمیمانه این هنرمند با همکاران هنری، دوستان، نزدیکان و
بیگانگان داستانهای بیشمار دارد و هرگز از یادها فراموش نخواهد شد.
میگویند روزى براى ثبت آهنگ «من امسال بيتو بهارى ندارم» آمد اما پس از
لحظاتى منصرف شد و گفت: «اين آهنگ را يونس قشنگتر از من خواهد خواند. صداى
او سوز مخصوص دارد. به همین دلیل ترجيح میدهم تا او بخواند.»
وقتى اشعار انتخابى احمد ظاهر را براى آهنگهايش مرور مىكنم مىبينم چقدر
سختكوش و خوشذوق بود. درین حال، سوالی ذهنم را مىكاود كه آیا اينهمه
سرودهای گوناگون دارای موضوعات مختلف را خودش بر مىچيد يا كسى ديگرى به او
يارى مىرساند تا در هر دلى بتواند بتابد.
جالب اين كه سرودههاى ماندگار فروغ فرخزاد و برخی اشعار فريدون مشيرى قبل
از آن كه در دفترهای شعرى آنان به چاپ و نشر برسد یا به جامعه عرضه شود، از
حنجره احمد ظاهر پخش میشد. استادان بر جستهى ادبيات سرزمين ما بارها
گفتهاند كه احمد ظاهر در انتخاب اشعار براى آهنگهايش سختگیری خاص داشت .
این هنرمند جاودانیاد در سال ١٣٥١ در پاسخ خبرنگارى گفته بود كه "با
پشتكار و عشقى كه به موسيقى دارم، در سالهاى آینده هم هنرمند هر سال
مردمم خواهم بود." این گفته اش جاودانه مصداق دارد، هر چند به یقین که از
مرگ نابهنگامش نمىدانست ولى دقيق و درست دانسته بود كه تا سالهاى زيادى
براى مردم افغانستان نه تنها هنرمند سال، بلکه هنرمند دلها خواهد ماند و
خورشيد وار در مسیر زمانهها درخشندگى بینظیر خویش را نگه خواهد داشت.
مىگويند بشر مانند كف دريايى است كه روى سطح آب شناور مىشود. آن هنگام كه
باد مىوزد ناپديد مىشود چنان كه گويى هرگز وجود نداشته است. در حقیقت
زندگى با مرگ به نقطهى دور رانده مىشود اما درود بر آنانى كه هنرمندانه
مانند خورشيد و ماه و ستارهگان مشعل روشنى به جا ميمانند.
نبض صداي احمد ظاهر تا ساليان دور نبض هستى و پر زدن هر دل عاشق خواهد ماند
و طنين صدايش كودكان و جوانانى بيشترى را با صلح و صميميت آشنا خواهد نمود.
صداى او توانايى آن را دارد تا روحى را همزمان سرشار از شادمانى و يا اندوه
نمايد، صدایى كه به كوچه كوچه چراغ ميآورد، مهربانى مىبخشد و در هر دلى
لاله مىكارد.
احمد ظاهر هرچند بسيار زود و در اوج جوانی از جهان كوچيد اما هنوز كه هنوز
است براى زنده ماندنش در هر دلى پر مىزند و نامش را بر هر ذهن و هر دلى
روشنتر مىنگارد. احمد ظاهر جهان فانی را بدرود گفت اما رفتن او براى
هوادارانش هرگز رنگ باور نگرفته و نخواهد گرفت. دوستداران صدايش هنوز هم از
باده ى عشق صدايش سرشار اند و اينك بعد گذر سیوهفت سال کودک، نوجوان، زن و
مرد همه با اشتیاق زیاد به گرمى صدايش دلبسته اند.
این هنرمند مردمی در بيستوسوم جوزاى سال ١٣٥٨ خورشیدی در يك حادثه مشكوك
در راه سالنگ کشته شد اما زمامداران آن زمان مرگ او را حادثه ترافيكى
خواندند و در سطح یک گزارش ساده خبری از کنارش
گذشتند.
۱۳/۰۶/۲۰۱۸
جرمنی
|