جگر من و غمی که به شما «تو» گفته باشد
غم آن جهنمی که به شما «تو» گفته باشد
همهجا شما، شمایید به متن دشت و دریا
چه غریبه آدمی که به شما «تو» گفته باشد
به شما «تو» گفته باشد، اگر آنکه کور و دور است
که شنیده شبنمی که به شما «تو» گفته باشد
دلتان چو رود لبریز و چو بیشه زخم در زخم
چه کنم به بیغمی که به شما «تو» گفته باشد
سقَطاست جویباری که به چشمه، پشت کرده
و شغاد، رستمی که به شما «تو» گفته باشد
بهشماست اصلاً آباد، تمام عالم ما
طرفم به عالمی که به شما «تو» گفته باشد
«تو» و «تو»ست وهم شاعر، نشناخته کسی آن ـ
عبث مجسمی که به شما «تو» گفته باشد
جوزای۱۳۹۷ |