آسمان مرده است
و خورشید را به زمین تبعید کرده اند
تاریکی
در چراگاه ستاره گان
خیمه افراشته است
و گوسفندان حادثه دنبه انداخته اند مثل آسیا سنگ
چه روزگاری
نه زمین به زمین می ماند
نه آسمان به آسمان
پیشوایان دراز دست ، سوراخ دعا را گم کرده اند
و نسیمی سبزی از باغ های بهشت نمی آید
و تمام باران ها
روی بال های همایی که بر سر ما سایه انداخته است
گیر مانده اند
و ما هنوز نمی دانیم
که خون های خشکیده روی خیابان ها را کجا بریم
خون های خشکسیده روی خیابان ها را...
ما هر روز یک فصل انتحار خرمن می کنیم
پرتو نادری |