انديشه برانگیزترین امردر
زمانه ی اندیشه برانگیزما این است که ما هنوز فکر نمی کنیم مارتین
هایدگر
مروری كوتاه برجمهورى
افغانستان به رهبری محمد داوود
از کودتای هفتم ثور( 27 اپريل 1978 م ) درست چهل سال سپری می شود. کودتا ،
نظام جمهوری افغانستان ودر رأس آن محمد داوود را از قدرت برانداخت .
بنابرین لازم می آید که نگاه مختصری به دوره ی حاکمیت محمد داوود بیندازیم
، زیرا این دوره بسترِ رشد وپیش زمینه ی کودتای هفت ثور است.
محمد داوود ، پسرکا کای ظاهرشاه ، پس از کودتای بدون خون ریزی در 26 سرطان
1352 ( 27 جولاى 1973 م ) به قدرت رسید . او متولد 27 سرطان 1288 خورشیدی (
18 جولاى 1909 م ) و کودتایش هم مصادف است با یک روز قبل از سالروز تولد وی
. محمد داوود درسال 1332 خورشیدی ، مطابق فرمان محمد ظاهرشاه پادشاه
افغانستان ، به سمت صدراعظم منصوب گردید.
عده يی از مؤرخان دوره ی زمام داری بیشتر از یک دهه صدارت و پنج سال ریاست
جمهوری او را ، دوره ی آرامش و ثبات و اعمار زیرساخت های اقتصادی افغانستان
می دانند. محمد داوود با احراز کرسی صدارت ، به تمامی آزادی های نیم بند
مشروطه خواهی زمان شاه محمود خان پایان داد و احزاب سیاسی را ممنوع اعلام
کرد . اختناق دوره ی هاشم خان و سرکوبی مخالفان ٢ سیاسی ، به گونه ی اندکی
متفاوت آغاز گردید و جریان باز تولید استبداد دوباره از سر گرفته شد.
در زمان صدارت شاه محمود و اوایل صدارت محمد داوود تلاش های دیپلماتیک
زیادی صورت گرفت تا مناسبات نزدیک سیاسی میان دولت افغانستان و ایالات
متحده آمریکا به وجود بیاید . متاسفانه داعیه ی ابطال خط دیورند از جانب
محمد داوود ، یکی از دلایلی بود که آمریکا ، پاکستان را به عنوان دوست
ومتحد ِاستراتژیک خود در منطقه انتخاب نماید. در نتیجه علاقه مندی محمد
داوود برای داشتن یک بدیل قدرت مند بین المللی ، به نزدیکی با اتحاد شوروی
افزایش یافت و اتحاد شوروی نیز در کمین چنین فرصتی بود تا با جانب داری از
داعیه ی افغانستان درمورد خط دیورند ، روابط سیاسی - اقتصادی و نظامی خود
را با افغانستان، گسترش دهد . اکثر پروژه ها و زیرساخت های اقتصادی مانند
بند های آبگردان ، شاهراه ها وفابریک ها ی صنعتی به شوروی سپرده شد . قرار
داد خرید تسلیحات روسی وآموزش افسران نظامی افغانستان با اتحاد شوروی به
امضا رسید . دانشگاه پولی تخنیک کابل به کمک شوروی اعمار گردید . توافق بر
سر استخراج گاز وفروش آن به شوروی ، به اجرا در آمد . نفوذ شوروی در بخش
های نظامی و تعدد افسران آموزش دیده ی افغان در شوروی ، باعث شد که محمد
داود در سال 1352 خورشیدی (1973م) به کمک همین افسران کودتایش را علیه
ظاهرشاه، با موفقیت و بدون کدام مانع به پیروزی برساند . محمد داوود در
ابتدای تاسیس ریاست جمهوری ، بر تداوم استحکام روابط دوستانه ی افغانستان و
اتحاد شوروی مهر تائید نهاد و در نخستین بیانیه اش این دوستی را "خلل
ناپذیر" خواند.
٣
آغاز ریاست جمهوری محمد داوود همانند شروع صدارت اش ، با پایان دموکراسی
نوپای سلطنتی و حذف آزادی های بیان و مطبوعات همراه است . طرفداران محمد
داوود ، اورا رهبری ناسیونالیست ، ترقی خواه ، وطنپرست سیکولارو عاشق
استقلال افغانستان می دانند . اما مخالفان وی بدین باور اند که محمد داوود
رهبری بود اقتدارگرا، بسیار خود رأی و خود شیفته، دیکتاتور و یک
ناسیونالیست تبارگرا و همین تبارگرایی او بود که در پا فشاری بی نتیجه و
غیرواقع بینانه برابطال مرز دیورند ، به مثابه یکی از دلایل محوری به سنگ
پایه ی دشمنی پاکستان با افغانستان رقم خورد. این اختلاف بالآخره میدان
رقابت های استعماری ابرقدرت های شرق و غرب را در افغانستان وسعت و دامنه
بخشید که در این میانه نقش پاکستان بسیار چشم گیر و غیر قابل اغماض است .
ریاست جمهوری محمد داوود در واقع همان مونارشی سلطنتی يی بود که حاکمیت
مطلق العنان و خودکامگی اش شرایطی را پدید آورد که همهء اطرافیانش مطیع و
بلی گوی او باشند . محمد داوود در دولت اش از نخبه گان دموکرات ، مشروطه
خواه ودارای تخصص و تجارب کافی استفاده ی لازم ننمود ودر یک توافق امضانشده
با جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق ، اعضأ و هواداران این حزب را به همکاری
گرفت وبدین گونه رضایت اتحاد شوروی را نیز جلب نمود. محمد داوود مى خواست
حزب دموکراتیک خلق انحلال خود رااعلام نماید و بطورکامل در نظام جمهوری
ادغام شود. اما حزب دموکراتیک خلق از این خواست محمد داوود سرباز زد و با
وجودیکه شایع ساختند که دیگر کدام فعالیت سیاسی ندارند، جلسات شان
رامخفیانه ادامه می دادند. اطلاعات استخباراتی محمد داود تمام ٤ حرکت های
آن ها را زیرنظرداشت . این آغاز اختلافات میان هوا داران اتحاد شوروی و
محمد داوود بود که بالاخره به سردی و تیرگی روابط وی با اتحاد شوروی
انجامید .
از جانبی هم محمد داوود پیر شده بود ؛ درسطح رهبری حاکمیت ، جناح های دیگری
هم چون حیدر رسولی ، عبد الالله ، قدیر وزیر داخله و خانواده ی محمد داوود
به رهبری محمد نعیم ، برای احراز قدرت باهم به رقابت و دسیسه می پرداختند.
این جناح ها به استثنأ قدیر که با حفیظ الله امین سروسِری داشت ، در مجموع
با حزب دموکراتیک خلق و اتحاد شوروی مخالف بودند. محمد داوود خود نیز درسال
آخر حاکمیت اش تلاش ورزید تا از اتحاد شوروی فاصله بگیرد. اما زمان مجالش
نداد و حزب دموکراتیک خلق، گوی سبقت را در انجام کودتا از مخالفان ربود و
رژیم جمهوری محمد داوود را با کودتای خونین هفت ثور 1357 خورشیدی سقوط داد
.
کودتای هفت ثور 1357
خورشیدی( 27 اپريل 1978 م )
تا سیس جمهوری دموکراتیک افغانستان کودتای هفتم ثور به رهبری و
فرماندهی حفیظ الله امین آغاز شد و محمد داوود ، اعضأ خانواده اش با برخی از
همکاران وی به قتل رسیدند. خبر سقوط نظام جمهوری به رهبری محمد داوود،
شامگاه هفتم ثور توسط حفیظ الله امین و محمد اسلم وطنجار از طریق رادیو
افغانستان اعلام شد. پیش از آن که تنش ها و اختلاف های رهبران جناح های حزب
دموکراتیک خلق را در فردای هفتم ثور به بحث گیریم، لازم می آید تا از وجود
قوت ها و شاخه های نظامی وفراکسیون های داخلی حزب دموکراتیک خلق، معلومات
مؤجزی ارايه دهیم.
١- شاخه ی نظامی جناح خلق
٥
حفیظ الله امین مسوول جلب و جذب ورهبری افسران این جناح در ارتش افغانستان
بود . شاخه ی نظامیان خلقی به دو دسته ی طرفداران نورمحمد تره کی وامین ،
تقسیم می شدند که در ظاهر همه از حفیظ الله امین دستور می گرفتند. از جمله ی
افسران وفادار به نور محمد تره کی که در کودتا نقش داشتند، می توان از محمد
اسلم وطنجار، اسدالله سروری ، سید محمد گلاب زوی، شیرجان مزدور یار و ...
نام برد. این قوی ترین شاخه ى نظامی حزب در ارتش بود.
٢- شاخه ى نظامی پرچم
بعد از مرگ میراکبر خیبر ، نوراحمد نور به رهبریِ این شاخه گما شته شد.
نگفته نماند که این بخش در مقایسه با خلقی ها چندان قوی نبودند. دلیل آن هم
این بود که از زمان امیر عبد الرحمن که دولت مرکزی ایجاد شد ، از جانب دولت
ها توجه جدی می شد تا در ساختار های نظامی افغانستان ، بيشتر پشتون ها جابه
جا گردند. خلقی ها نیز از آن جهت که اغلب ساختار قومی داشتند، بااستفاده از
احساسات و باورهای قومی به نفوذ بیشتری دست یافتند.
٣ - شاخه ی ضعیف سومی
جنرال عبد القادر بود که با سازمان استخبارات نظامی شوروی (جی. آر. یو )
رابطه ی نزدیک به هم رسانده بود. جنرال عبدالقادر به جز چند تن معدود در
میان نظامیان ، کدام طرفدار دیگری نداشت .
در حزب نیز سه جناح عمده وجود داشت :
۱ - هواداران نور محمد تره کی رهبر حزب
۲ - جناح پرچم تحت رهبری ببرک کارمل
۳ - جناح قدرتمند نظامیان کودتایی شاخه ی خلق ودر راس آن ها حفیظ
الله امین
.
٦
حفیظ الله امین در شب پیش از هفت ثور ، تصمیم خویش را مبنی بردستورکودتا با
نوراحمد نور رهبر شاخهء نظامیان پرچم شریک ننمود. در شروع کودتا ، محمد
رفیع و تعدادی از افسران پرچمی به ابتکار خودشان بدون دستورنور احمد نور ،
با کودتا چیان خلقی همراه شدند. به استناد از میتروخین کارمند ارشد ( کی .
جی. بی ) در كتاب " كى جى بى در افغانستان" گلاب زوی وجنرال عبدالقادر از
طرح و انجام کودتا به شوروی ها خبر داده بودند و از استخبارات نظامی شوروی
به جنرال عبد القادر مشوره داده شد که قوای هوایی را برای حمایت از نیرو
های زمینی به کار اندازد .
فردای هفت ثور نشست رهبران حزب در مورد تاسیس نظام آغاز شد . حفیظ
الله امین
طرح ایجاد یک شورای انقلابی نظامی را برای اداره ی کشورپیشنهاد نمود .
نورمحمد تره کی و جنرال عبدالقادر به نحوی از این طرح حمایت کردند . جنرال
عبدالقادر تلاش داشت تا به کمک استخبارات نظامی شوروی در رهبری شورای
انقلابی نظامی مهره يی تاثیر گذار باشد. تنها کسی که در برابر این طرح
مقاومت و مخالفت کرد ، ببرک کارمل بود . از همین جا است که نخستین
رویاروییِ آشکار ببرک کارمل و حفیظ الله امین به عنوان دو دشمن متخاصم ، شکل
می گیرد . رهبران حزب بالا خره پس از بحث های داغ و تنش آلود ، به ایجاد
شورای انقلابی با ترکیبی از رهبران حزب و نظامیان توافق نمودند.
نور محمد تره کی به سمت رئیس شورای انقلابی ، ببرک کارمل معاون شورای
انقلابی و معاون صدراعظم ، حفیظ الله امین معاون صدراعظم و وزیر خارجه و عبد
القادر وزیر دفاع تعیین شدند . در این میان سمت های ببرک کارمل وجنرال
عبدالقادر ، نمادینبودن
٧
حفیظ الله امین طرفداران خود را در سمت های بالای وزارت دفاع جابه جا نمود و
جنرال عبدالقادر را عملاً در محاصره قرارداد..حفیظ الله امین برای رسیدن به
بالاترین پله ی قدرت ، دو مانع بزرگ را دربرابر خویش می دید:
نور محمد تره کی و ببرک کارمل او ابتدا در کنار نور محمد تره کی قرارگرفت
تا با استفاده از وی ، ببرک کارمل و پرچمی ها را از صحنهء قدرت حذ ف نماید.
٥
شوروی ها درمنازعه ى قدرت میان خلق و پرچم یا دقیق تر ، ببرک کارمل و حفیظ
الله امین ، دیدگاه یکسانی نداشتند . حفیظ
الله امین خلقی ها را بلشویک
مینامید و پرچمی ها را منشویک . او خلقی ها را ادامه دهندگان راستین راه
بلشویکی لنین می دانست که به طبقات پایین جامعه تعلق داشتند و در مقابل
پرچمی ها را از طبقات بالای جامعه و همکار با رژیم های ارتجاعی گذشته می
خواند ؛ چنان که درمصاحبه اش با خبرنگار مجلهء "هوریزنت" جمهوری دموکراتیک
آلمان در4 میزان 1357 خورشیدی ، پرچمی ها را " اشراف زادگان نازپرور" خطاب
نمود . گرچه هیئت هایی از جانب حزب کمونیست اتحاد شوروی چند بار جهت
میانجیگری و توصیه برای حفظ وحدت حزب ، به افغانستان آمدند و ملاقات های
جداگانه و مشترک با نورمحمد تره کی ، حفیظ الله امین و ببرک کارمل انجام
دادند ، اماچندان سودی نه بخشید و شوروی ها هم موضع روشن و مشخصِ آشکار در
جانب داری از یک جناح از خود بروز ندادند.
شامگاه 6 آگست 1978 م بیروی سیاسی حزب جلسه ی فوق العاده دایر نمود ودر آن
از کودتای پرچمی ها ، گزارشی توسط نورمحمد تره کی و حفیظ
الله امین ارايه
گردید و از دستگیری جنرال عبدالقادر وزیر دفاع ، جنرال شاه پور احمدزی لوى
درستيز ٨ ( رییس ستاد ارتش ) ، سلطان علی کشتمند وزیر امورپلانگذارى، جنرال
محمد رفیع وزیر فوایدعامه و تعداد زیادی از پرچمی های دیگر از اردو ، حزب و
دولت تذکر داده شد . از فردای آن دستگیری تعداد زیادی از پرچمی های دیگر
نیز آغاز شد . درنتیجه شماری در جریان تحقیق و یا پولیگون ها کشته شدند و
بقیه هم تا سقوط حاکمیت خلقی ها ، در زندان ماندند . شوروی ها یاوجود سرکوب
خشن پرچمی ها ، کماکان به کمک هایشان به دولت ، بیدریغ ادامه دادند . ببرک
کارمل ، داکتر اناهیتا راتب زاد ، داکتر نجیب الله ، محمود بریالی و چند تن
دیگر از رهبران پرچم به سفارتها برگزیده شدند و یا به نوعی تبعید ناخواسته
وادار گردیدند . پس از تصفیه ی پرچمی ها در حزب و حذف آن ها در دولت ، حفیظ
الله امین توجه اش را به مخالفان رژیم و دگراندیشان کشور متمرکز کرد . فضای
اختناق آلود چنان حاکم گردید که هرمسوول حزبی ، هر ولسوال و هر منشی سازمان
حتا در سطح ولسوالی ها، هرکسی را که به نظر شان مطلوب نمی دیدند دستگیر و
سربه نیست می کردند . خلقى ها ، زندانیان را شبانه گروه گروه به کشتار گاه
می بردند تا برای زندانی های تازه وارد جای خالی وجود داشته باشد. برای
زندانی ساختن و کشتن ، نیازی به پیگرد قانونی ، تحقیق عدلی و حکم محکمه
نبود . کسی که دستگیر می شد به یکی از اتهام های اخوانی ، شعله يی ، مرتجع
، اشرار ، ضدانقلاب ، اشراف زاده ، ملا ک ، خان فئودال ، جاسوس، سکتاریست و
ناسیونالیست تنگ نظر، متهم می گردید .
پیامد این سبعیت، وحشت و کشتار ، شرایطی را پدید آورد که جامعه درمجموع از
رژیم ناراض و متنفر شدند. آدمکشان امنیتی ریاست اگسا به قومانده اسدالله
سروری و جنایتکاران متعلق به گروه حفیظ الله امین در قوای مسلح ، وزارت
داخله و سایر نهاد ٩ های کشفی و استخباراتی ، در شکنجه و کشتاروسیع مردم
باهم مسابقه می دادند.
به تاریخ 14 فبروری 1979 م چند تن از ربایندگان ، سفیر آمریکا ، آدولف دابز
، را گروگان گرفتند و او را به هوتل کابل انتقال دادند . دابز پیش ازاین ،
به حیث سکرتر اول سفارت امریکا در ماسکو، وظیفه داشت . کی. جی. بی از تقرر
او در افغانستان نگرانی زیادی داشت و او را یکی از دیپلمات های کارکشته ی
آمریکا و مرتبط به سی. آی.ای می دانست . ربایندگان در بدل سفیرامریکا،
رهایی بحرالدین باحث و مولانا فیضانی را مطالبه نمودند . به نقل ازمیتروخین
، در جریان عملیاتِ نیروهای امنیتی وزارت داخله برای نجات سفیرامریکا،
ولگین مشاور امنیتی سفیر و سکرتر اول سفارت شوروی ، کرابز سکرتردوم سفارت و
کلاشینکوف مشاور امنیتی در وزارت داخله ، حاضر بودند . آن هاهرگونه مذاکره
با ربایندگان را منتفی دانستند تا این که در جریان تیراندازی بر ربایندگان
، سفیر آمریکا نیز یکجا با ربایندگان به قتل رسید .
کشته شدن سفیر امریکا ، در واقع نقطه ی عطفی در جنگ سرد میان دو اردوگاه
غرب و شرق بود . پس از این تاریخ است که نهاد های امنیتی امریکا و جهان غرب
به شمول چین از طریق پاکستان تنظیم های جهادی را در امر جهاد علیه دولت
خلقی افغانستان، تمویل و بسیج نمودند. اتحاد شوروی به این برداشت رسیده بود
که دولت افغانستان با حاکمیت تک حزبی خلقی ها ، به تدریج تضعیف و به آستانه
ی سقوط روبرو می شود . بنابرآن نورمحمد تره کی را متقاعد ساختند تا با وحدت
و همد ستی ببرک کارمل ، حفیظ الله امین را از قدرت ساقط نمایند . حفیظ
الله
امین از توطئه ی تروری که توسط شوروی و ١٠ نورمحمد تره کی چیده شده بود ،
زنده بیرون آمد و نور محمد تره کی را بقتل رسانید.
بعد از مرگ نور محمد تره کی، حفیظ الله امین به تصفیه ی خلقی های
هوادارنورمحمد تره کی پرداخت و خود سمت رهبری حزب و دولت را در اختیار گرفت
. مناسبات حزب ودولت افغانستان با اتحاد شوروی ، وارد مرحله ی از ابهام و
تردید گردید.
اتحاد شوروی نیز به این باور رسیده بود که حفیظ
الله امین ممکن است با تنظیم
های مخالف جهادی از یک سو وبا کشورهای غربی و بخصوص پاکستان از سوی دیگر
ارتباط برقرار نماید ؛ چنان که شایعه هایی به گوش می رسیدند كه حفیظ
الله
امین با حزب اسلامی حکمتیار در تماس شده است. گرچه حفیظ
الله امین هنوز هم
به دوستی و کمک های اتحاد شوروی باور داشت و فکر میکردکه شوروی ها به جز
حزب دموکراتیک خلق افغانستان به رهبری وی کدام بدیل و الترناتیف دیگری
ندارند، بنابرآن مجبور اند از وی حمایت نمایند .
اتحاد شوروی در نهایت تصمیم به اشغال افغانستان گرفت. قوای نظامی شوروی با
ساز وبرگ عظیم نظامی به تاریخ 5 جدی 1358 وارد افغانستان شدند و در شامگاه
6 جدی حفیظ الله امین را از قدرت برانداختند و به قتل رساندند.
آغاز مرحله ی نوين و تكاملى ، ششم جدى 1358 خورشیدی( 27 دسمبر 1979 م )
تجاوز شوروی و انتصاب ببرک کارمل به حیث رهبر جدید در یاد داشتی که
ازگرومیکو پس از مرگش در سال 1997 م به نشر رسید ، این گفته ی بریژنیف را
در پلنوم حزبی سال 1980م ، تا ئید می کند که" امریکا به هرقیمتی می خواست،
دولت ١١ حفیظ الله امین را توسط مجاهدین سقوط دهد و از آنجا مرزهای
جنوبی اتحاد شوروی را بی ثبات نماید ". از جانبی هم شوروی ها اعتماد لازم
را بر امین نداشتند که او هم زمانی ممکن است در نقش انور سادات ظاهرشود و
یا رویکرد محمد داوود در آخر زمام داریش را دنبال نماید .
برژینسکی مشاور رئیس جمهور امریکا ، در 1988 م از " کشاندن عمدی پای شوروی
به افغانستان " پرده برداشت .
سر انجام بنا بر تصویب دفتر سیاسی حزب کمونیست شوروی بریاست برژنیف تصمیم
گرفته شد که لشکر نظامی شوروی به تاریخ 25 دسامبر 1979 م از مرز اوزبکستان
و افغانستان ، داخل خاک افغانستان شوند . ببرک کارمل باوجود مخالفت نظامیان
شوروی ، بنا بر اصرار کی. جی. بی از چکسلواکیا به ماسکو فراخوانده شد و پس
از دریافت دستورهای لازم راهی اوزبکستان گردید . او به تاریخ 6 جدی 1358
خورشیدی ( 27دسمبر 1979 م) یک روز پس از لشکرکشی نظامیان شوروی ، بیانیه اش
را ازتاشکند ایراد نمود ودر آن خطاب به " وطنداران مسلمان ، علما و
روحانیون ، سرمایه داران ملی ، زمینداران وطندوست ، پیشه وران، اقوام و
قبایل و... " خبرسقوط دولت ومرگ حفیظ الله امین را اعلام نمود" ببرک کارمل
پس از رسیدن به کابل ، در رأس حزب و دولت قرار گرفت . او نورمحمد تره کی
را" شادروان " گفت و از حفیظ الله امین به حیث جاسوس امریکا نام برد. اعضای
رهبری جدید مرکب از خلقی های وفادار به تره کی و پرچم انتخاب گردیدند و
شورای انقلابی نیز از اعضای حزب تشکیل یافت . بیرق افغانستان از یک رنگ به
سه رنگ تغییر داده شد . فرمان عفو زندانیان سیاسی صادر گردید . اسدالله
سروری به صفت معاون شورای انقلابی و معاون صدراعظم و سید محمد ١٢
گلاب زوی از جناح خلقی ها در وزارت کلیدی داخله منصوب شدند. اصول اساسی
جمهوری دموکراتیک افغانستان بمثابه قانون اساسی تصویب گردید که در آن از "
دموکراسی واقعی " که کارمل در نخستین بیانیه اش وعده سپرده بود و نیز
انتخابات و قوای سه گانه دو لت ، حرفی به میان نیامد . فرمان شماره هشتم
نورمحمد تره کی در مورداصلاحات ارضی تعدیل گردید . جبهه ی ملی پدروطن از
ترکیب اعضای حزب وعده يی از شخصیت های مسن غیرحزبی ساخته شد . سیاست نرمش
در برابر پاکستان و ایران اعلام گردید . تعدادی از وزیران و دستیاران نزدیک
به امین ، محکوم به اعدام گردیدند وعده يی هم زندانی شدند. ریاست استخبارات
کام به ریاست عمومی "خاد" تغییر نام یافت و داکتر نجیب
الله به ریاست آن
گمارده شد . کی . جی. بی . بیشترین توجه را در تقویت ریاست خاد به کار برد
و بیش از 600 مشاور برای آموزش و تنظیم امور رهبری درریاست خاد جایگزین
شدند. بودجه ی خاد از 36 ملیون افغانی طی شش سال به هشت میلیارد افغانی
افزایش یافت . دفترهای نمایندگی خاد در ولایات و ولسوالی ها ایجاد گردیدند.
زندان های متعدد مربوط به خاد در کابل و ولایات به وجود آورده شد . فضای
مخوف امنیتی در سراسر جامعه حاکم گردید. خاد با مدیریت داکتر نجیب در
گرفتاری مخالفان و افراد مشکوک، اِعمالِ شکنجه در زندان ها ودر جریان تحقیق
از هرگونه خشونت و بیرحمی کار می گرفت. بگیر و ببند به حدی زیاد بود که تا
سال 1986 م ، تعداد زندانیان به بیش از یکصدو پنجاه هزار نفر و اعدام شدگان
به هشت هزار نفر رسید. ببرک کارمل با چالش ها و دشواری های زیادی روبرو بود
که مختصری از آن هارا بر می شمریم :
١٣
۱- حضور قوای بیش از یکصدهزارسرباز شوروی در افغانستان ، دلیل عمده ی
نارضایتی مردم افغانستان بود .
۲- وجود مشاوران روسی در تمامی اداره های کشور و ایجاد یک فضای امنیتی توسط
اعضای حزب و اشغال تقریبا کلیه پست های مدیریتی به وسیله ی آن ها. مشاوران
روسی حتا در حد تقرر یک مدیر هم مداخله می کردند. وزیران و رؤسای اداره ها،
با وجودیکه حزبی بودند صلاحیت های لازم را نداشتند .
۳- شوروی ها گویا خود به دوبخش خلقی پرچمی تقسیم شده بودند . کارمندان کی.
جی. بی. از پرچمی ها و افسران نظامی شوروی از خلقی ها حمایت می کردند .
۴- عدم تحقق امر وحدت در حزب . خلقی ها از انتصاب ببرک کارمل در رأس حزب و
دولت ناراضی بودند . زیرا استمرارتاریخی حاکمیت پشتون ها رعايت نگردید و
برای نخستین بار یک فارسی زبان غیرپشتون درصدر رهبری حزب و دولت تعیین شده
بود. از طرفی هم فراکسیون بازی های ضد خلقیِ ببرک کارمل ، که عادت پیشینه ی
او بود ، به خصوص تصفیه ی خلقی ها در ریاست خاد و دیگر نهادهای ملکی دولت ،
بر نارضایتی خلقی ها افزود. چون نظامیان شوروی ازخلقی ها درارتش حمایت می
نمودند ، کار تصفیه ی ارتش از وجود خلقی ها چندان موفقانه نبود. بدین ترتیب
شکاف میان خلق وپرچم در حزب و دولت ، روز تا روز بیشتر دامنه می گرفت .
۵- شدت جنگ و سرازیر شدن کمک های امریکا و متحدان غربی اش به مجاهدین ،
اوضاع امنیتی را بیش از پیش نامطمئن می ساخت ، تا جایی که در نتیجه ی
ناامنی و بی ثباتی بیش از پنج ملیون نفر از افغانستان متواری گردیده به
پاکستان ، ایران و کشور های غربی مهاجر شدند .
١٤
۶- صفوف خود پرچمی ها رفته رفته ترک بر می داشت . محمد رفیع، نجم الدین
کاویانی، عبدالوکیل و تعدادی دیگر نیزبه صف منتقدان پیوستند . ریاست خاد
خود به یک دولت مقتدر دیگر در داخل ساختار نظام تبدیل شده بود و اغلب بی
اعتنا به دستور های حزب ، خودسرانه عمل می کرد .
۷- در رهبری حزب ودولت شوروی نیز به تدریج شکایت ها از عدم موفقیت حزب
دموکراتیک خلق به رهبری ببرک کارمل شکل می گرفت ؛ به ویژه که این موضوع از
سوی جنرالان ارتش شوروی دامن زده می شد . میخائیل گورباچف رهبر جدید شوروی
که خود از منتقدان حمله ی نظامی شوروی به افغانستان بود ، رهبری حزبش را
متقاعد ساخت تا رهبری حزب و دولت را در افغانستان تعویض نمایند. از جانبی
هم ببرک کارمل با دیدگاه های ایدئولوژیکش ، دیگر با برنامه های تازه ی
پروسترویکا و گلاسنوست پیشنهاد شده ی گورباچف همخوانی نداشت .
رهبری حزب و دولت شوروی ، سه نفر پشتون تبار را از جمله ی رهبران حزب
دموکراتیک خلق برگزیدند و آن هارا به ماسکو فرا خواندند :
1 - داکتر نجیب الله – پرچمی
2 - نور احمد نور - پرچمی
3 - سید محمد گلاب روی- خلقی
این سه نفر حدود سه ماه در ماسکو ماندند تا یکی از آن ها به عوض ببرک کارمل
انتخاب گردد. نور احمد نور از ابتدا شانس زیادی نداشت . زیرا روابط چندان
عمیقی با سازمان های استخباراتی شوروی قایم نکرده بود . سید محمد گلاب زوی
با آن که از گذشته با کی . جی. بی ارتباط داشت به علت کم سوادی اش درسیاست
و بدنامی اش نزد اقوام غیر پشتون ، انتخاب نگردید .
١٥
بنابر آن داکتر نجیب الله که درریاست خاد ، نهایت وفاداری اش را به شوروی
ثابت ساخته و با سازمان کی. جی. بی . پیوند بسیار نزدیک بر قرار کرده بود،
به سمت رهبر جدید به جای ببرک کارمل انتخاب شد .
پلنوم حزبی در افغانستان دایر گردید ؛ با وجودی که کارمل راضی به انصراف از
رهبری حزب و دولت نبود ، تحت فشار
شوروی به علت " مریضی " کنار رفت و داکتر نجیب
الله رهبر جدید تصویب گردید .
افغانستان پس ازانتصاب
داكتر نجيب در رأس حاكميت
گیورگی کورنینكو معاون اول وزارت خارجه ی شوروی در زمان گورباچف نوشت :
نجیب الله " فرزند موطلایی " کی.جی.بی خوانده می شد و به شدت مورد عنایت این
ارگان قرار داشت . از دید کی.جی.بی او در رهبری ریاست خاد به نماد تعذ یب
وسرکوب مخالفان و دشمنان انقلاب ثور، به خصوص دشمنان مرحله ی تکاملی آن
تبدیل شده بود .
با آمدن داکتر نجیب الله ، حزب درگیر تفرقه و تشتت بیشتر گردید. پرچمی های
جناح ببرک کارمل ، همچنان در مقابل داکتر نجیب الله قرار گرفتند و از مخالفت
دست بر نداشتند . خلقی ها نیز که پست رهبری را حق مسلم خود می دانستند ،
معترض بودند . داکتر نجیب الله سعی کرد تا یک تعداد از پرچمی ها و خلقی هایی
را که تا هنوز در دسته بندی ها جذب نشده بودند ، با تطمیع و دادن امتیاز
باخود متحد نماید. اورهبران خلقی طرفدار حفیظ الله امین را از زندان رها
نمود و با پیشنهاد مقام های بالای حزب و دولت ، خواستار حمایت آن ها گردید
. البته عده يی از آنها با دولت همکاری کردند ولی درکنار داکتر نجیب
الله
قرار ١٦ نگرفتند . داکتر نجیب الله در زمانی که رییس خاد بود ، پرچمی ها را
در تمامی بخش های آن جایگزین نمود. در وزارت دفاع اکثر افسران و جنرالان
خلقی بودند. اما وزارت داخله دست نخورده باقیمانده بود و تمام وکمال در
اختیار خلقی ها قرارداشت . بنابرآن داکتر نجیب الله به مشوره ی شوروی ها ،
ابتدا گارد جمهوری را که اندکی بعد گارد ملی نام گذاری شد ، موازی با وزارت
دفاع وداخله ایجاد نمود . در گارد ملی ورزیده ترین افراد از نهادهای دفاعی
و امنیتی انتخاب و با حقوق بسیار بالا استخدام شدند. پیشرفته ترین سلاح در
اختیار گارد ملی قرار داده شد . وظیفه ی گارد ملی محافظت از ریاست جمهوری ،
ميدان هاى هوايى و دیگر نقاط حساس و مهم کشور بود . مصارف گارد ملی را
مستقیماً کی.جی.بی پرداخت می نمود . متعاقب آن گارنیزیون کابل از فرقه های
پنجم ، هشتم و دهم وزارت دفاع ، داخله وامنیت تشکیل گردید و وظیفه ی دفاع
از ولایت کابل را به عهده گرفت . گام سومی در جهت مسائل امنیتی ، تقویت بیش
ازحد و تسلیح ملیشه ها بود که در زمان ببرک کارمل شروع شده بود .
فرقه ۵۳ به فرماندهی عبدالرشید دوستم در ولایت جوزجان فرقه ۸۰ به فرماندهی
سید منصورنادری در ولایت بغلان
فرقه ۴ از ملیشه های پروان و کاپیسا دراطراف میدان هوایی بگرام گروهی از
مجاهدین و مخالفان ملحق شده به دولت تحت فرماندهی عصمت مسلم در ولایت
قندهار مجاهدین و مخالفانی که به دولت پیوسته بودند به فرماندهی
شیرآقا و سید احمد در ولایت هرات حقوق و اعاشه ی ملیشه ها تقریبا دو چند
حقوق سربازان اُردو بود. فرار سربازان از اُردو و مهاجرت جوانان به خارج از
کشور به دلیل فرار ازسربازی ، دولت را بیشتر دراین راه سوق داد تا با پول
١٧ های اوپراتیفی برنامه ی تقویت و توسعه ی ملیشه را شدت بیشتر دهد. این
امر سبب شد که روزانه ده ها نفر وزارت دفاع و داخله را ترک می نمودند وبه
صفوف ملیشه ها می پیوستند تا جایی که توازن قوا میان اردو و پولیس از یکسو
و قوت های ملیشه از سوی دیگر ، بهم خورد. به تدریج شکا یت های نهاد های
دفاعی و امنیتی افزایش می یافت و ملیشه ها را در برابر خود خطر بزرگی می
دیدند. زیرا ملیشه ها با سلاح ثقیله و تانک های محاربوی مجهز شده بودند.
قومی ساختن ملیشه ها و استفاده از آن ها علیه اقوام دیگر ، از سیاست های
تفرقه افگنانه يى است که تنش های قومی را بیش از پیش شدت و حدت بخشید.
طرح سیاست یا مشى مصالحه ی ملیِ داکتر نجیب
الله ، در واقع ادامه ی همان
تیزس های ده گانه ی ببرک کارمل به نام آشتی ملى درسال 1365 خورشیدی ( 1986
م ) بود که بعداً دنبال نگردید. به استناد جنرال گروموف و م. ف. سلینکین
شرق شناس و هم چنان تائید کاروال ( هوادار داکتر نجیب الله ) ، مشی مصالحه ی
ملی ، ابتدا در کرملین نوشته شد و سپس به اختیار داکتر نجیب
الله قرار داده
شد . طرح آتش بس ، مصالحه ی ملی و تشکیل دولت ائتلافی در اول جنوری 1987 م
توسط داکتر نجیب الله ارائه شد.
کمیسیون عالی مصالحه ی ملی ( 295 نفر ) مرکب از اعضای حزب و جبهه ملی پدر
وطن بودند.
احزاب جهادی در 27 جدی 1365 خورشیدی درپشاور جلسه نمودند و طرح مصالحه ی
ملی داکترنجیب الله را رد نمودند .
داکتر نجیب الله پس از بازگشت از سفر ماسکو ، در آگست 1987 م طرح دولت
ائتلافی را اعلان نمود ودر آن معاونین شورای انقلابی، معاونین ریاست جمهوری
، قاضی القضات و سیزده وزارت را به مجاهدین پیشنهاد نمود.
١٨
کنفرانس سرتاسری حزب دموکراتیک خلق در اکتبر 1987 م دایر شد و در آن اتحاد
سازمان ها و گروه های چپ با حزب دموکراتیک خلق ، آزادی احزاب سیاسی ، ایجاد
ارگان های ائتلافی با مخالفان مسلح ، آتش بس یک جانبه ، تدوین قانون اساسی
جدید و انتخاب رئیس جمهور به تصویب رسید .
قانون اساسی جدید در 30 نوامبر 1987 م مورد تصویب لویه جرگه قرار گرفت .
نام جمهوری دموکراتیک افغانستان به جمهوری افغانستان تغییر داده شد . مگر
تنظیم های جهادی پاسخ مثبت نگفتند . در عوض یک تعداد سازمان های کوچک که
بیشترشان ساخته ی خود دولت بود ، در حزب و دولت ادغام شدند . داکتر محمد
حسن شرق به عوض سلطان علی کشتمند صدراعظم تعیین گردید . اتاق های دوستی
افغان- شوروی در نهاد های تعلیمی و تحصیلی برچیده شدند . دفتر های مشاوران
شوروی در ارگان های دولت تعطیل و انحصار دولتی مواد نفتی و شکر از میان
برداشته شد . قانون اساسی جدید در 13 فصل و143 ماده به تصویب رسید و نام
رفیق داکتر نجیب الله به محترم نجیب الله تغییر داده شد .
فضل الحق خا لقیار با کابینه ۳۶ عضوی اش صدراعظم انتخاب شد . در کابینه
تعداد زیاد وزیران غیر حزبی نزدیک به نجیب
الله راه یافتند .
کنگرهء دوم حزب دموکراتیک خلق در 6 سرطان 1369 م دایر شد و نام حزب
دموکراتیک خلق به (حزب وطن ) تغییر یافت . بیرق حزب از رنگ سرخ به رنگ آبی
تغییر داده شد . نجیب الله افشأ کرد که نمایندگان دولت با صبغت
الله مجددی ،
سید احمد گیلانی ونماینده های حزب اسلامی ملاقات هایی داشته اند . علی
الرغم تمام این تلاش ها ، سیاست مصالحه ی ملی ، دولت ائتلافی، ١٩ آزادی
احزاب و تدوین قانون اساسی ، هیچکدام نتایج مطلوب در پی نداشتند . زیرا
تنظیم های جهادی به آن نه گفتند و مورد قبول امریکا پاکستان ، عربستان
سعودی ، ایران ، چین و متحدان غربی امریکا نیز قرار نگرفت . جناح های خلق و
پرچم مخالف نجیب الله این سیاست را ناکام دانسته و دلیل می آوردند که روحیه
ی انقلابی اعضای حزب تضعیف شده و کدام انگیزه ی جنگیدن برای حزب ، اردو و
نیروهای امنیتی باقی نمانده است . حتا کارمندان سفارت شوروی به این
باوررسیده بودند که سیاست مصالحه ی ملی درواقع به ناکامی سیاست شوروی می
انجامد . روحیه ی افسران اردو در ولایات به ضعف گراییده و دیگر آن برنامه
های منظم احضارات محاربوی را انجام نمی دادند . بسیاری از اعضای حزب و دولت
، آمادگی برای فرار از کشور را تدارک می دیدند .
عبدالقدوس غوربندی می نویسد که هنگام ارائه مشی مصالحهء ملی ازطرف نجیب
الله
، حزب عملاً به پنج پارچه تجزیه شده بود که تنها یک بخش آن از نجیب
الله
حمایت کردند . نجیب الله به این فکر بود که از مجاهدین افراطی ، میانه رو و
قوماندان های داخلی ، حد اقل یکی از آن هارا به همکاری با دولت بکشاند ،
اما میسر نشد .
الکساندر لیخافسکی مشاور نظامی شوروی نوشت ؛ " مکانیزم پیاده سازی این
سیاست سنجیده نشده و تدوین نگردیده بود. مشی آشتی ملی به میزان بایسته
باگام های عملی همراه نگردید. افسونگری رژیم مبنی براعاده ی صلح و تفاهم
ملی به فراخوانی پوچ و یاوه سرابی بیهوده بیش نمیماند " . اواخر سال 1367
خورشیدی ( 1988 م ) قوای شوروی خروج شان را از افغانستان ٢٠ آغاز نمودند و
در 26 دلو 1367 خورشیدی ( 15 فبرورى 1989 م ) آخرین دسته های قشون شوروی
افغانستان را ترک گفتند.
در فبروری 1989 م ، هزاران تن از مجاهدین به کمک ISI به رهبری حمیدگل و
مشورت و همکاری CIA حمله بر جلال آباد را آغاز نمودند . این حمله توسط ارتش
افغانستان با کمک های تسلیحاتی ولوژستیکی شوروی عقب زده شد و مجاهدین شکست
خوردند. متعاقب آن کودتای شهنواز تنی در ماه حوت 1368 خورشیدی صورت گرفت .
قرار بود قوایً حزب اسلامی حکمتیار در حاشیه های شهر کابل از جنوب وشرق
کودتارا حمایت نمایند . اما برنامه ی کودتا افشأ گردید وبا کشته شدن سه
جنرال حزب اسلامی و دستگیری تعدادى ازکودتاچیان، کودتا پیش از وقت آغاز شد
. در اثر مقاومت گارنیزیون کابل و قوای هوایی کودتا به شکست انجامید .
شهنوازتنی و نیاز محمد مهمند به پاکستان فرار کردند و نزد حکمتیار رفتند .
نجیب الله سه سال بعد از خروج قوای شوروی در 25 جدی 1370 خورشیدی (
15جنورى1991 م ) چنین گفت : " قیام ملی مردم افغانستان علیه تجاوز نظامی
شوروی در 26 دلو 1367 خورشیدی به پیروزی رسید " ، و روز 26 دلو راروز نجات
ملی اعلان کرد . نوزدهم آگست 1991 م کودتای کمونیست ها در شوروی به راه
انداخته شد. هنوز سرنو شت کود تا نامعلوم بود که نجیب الله ، پیروزی کودتا
را تبریک گفت . خبرشکست کودتا برای نجیب الله ، بسیارتکاندهنده و تلخ بود .
زیرا در نتیجه ی شکست کودتا ، کمونیست های کودتاچی از صحنه برداشته شدند و
گلیم گورباچف نیز برچیده شد .
درسپتامبر 199 م وزیران خارجه آمریکا و شوروی، موافقت نامه ی قطع کمک های
نظامی به دولت افغانستان را امضا نمودند.
٢١
احتمال سقوط نجیب الله قطعی شده بود . او برای جلوگیری از اعتراض ها
باسراسیمگی به انتصاب جنرالان پشتون در بخش های نظامی و امنیتی شمال پرداخت
. جنرال مومن در حیرتان از قبول فرمان نجیب الله سرباز زد که از حمایت پرچمی
های معترض و مجاهدین شمال بر خوددار شد . جنرال عبدالرشید دوستم نیز با
تقرر جنرال اڅک در ولایت بلخ به مخالفت برخاست. ولایات شمالی افغا نستان
عملاً در معرض سقوط قرارگرفت.
سرانجام نجیب الله با پذیرفتن طرح ملل متحد در 28 حوت 1370 خورشیدی( 18 مارچ
1992 م ) استعفا نمود .
رويكار آمدن مجاهدين (
تنظيم هاى اسلامى)
دولت پاکستان و متحدان غربی اش ، سقوط دولت نجیب الله را حتمی می دانستند .
اداره ی استخبارات نظامی پاکستان در نامه ی شماره 4120 مورخ 22 فبروری 1989
م به امضای دگروال محمد ارشاد چوهدری عنوانی سفارت هاى پاکستان
درافغانستان، هند و کشورهای منطقه برموارد زیر تأکید نمود :
- جلوگیری از نفوذ طرفداران ایران در دولت اسلامی آینده
- آزاد ساختن جلال آباد و نفوذ درحلقات نظامی کابل
- مستشاران پاکستان به مجاهدین در ایجاد یک اردوی منظم کمک می نمایند
- نفوذ پاکستان بر حکومت آینده ی افغا نستان و جابجایی اشخاص مورد اعتماد
پاکستان در حکومت
- انجام فعالیت های تبلیغاتی ماهرانه تا افکار عامه ی پاکستان و جهان برای
آمادگی ایجاد کنفدراسیون افغانستان و پاکستان مساعد گردد .
٢٢
نفوذ پاکستان در اردوى افغانستان با کودتای شهنوازتنی و جنگ جلال آباد ، از
پیامد های سیاست نظامیان پاکستان بود. چندروز پیش از استعفای نجیب
الله،
نیرو های جنرال دوستم که بمنظور دفاع از رژیم به کابل آمده بودند ، در
تبانی با احمد شاه مسعود و جناح پرچمی به رهبری محمودبریالی از فرار نجیب
الله در میدان هوای کابل ممانعت نمودند . نجیب الله به ارگ بازنه گشت وبه
دفتر ملل متحد پناهنده شد.
اعضای حزب ، افسران نظامی و امنیتی هرکدام براساس تعلق های قومی به تنظیم
های جهادی پیوستند . خلقی ها و پشتون های جناح پرچم به رهبری جنرال رفیع به
حزب اسلامی حکمتیار ملحق شدند . عبد الوکیل با پرچمی ها به جمعیت اسلامی رو
آوردند. به همین گونه هزاره ها به حزب وحدت و اوزبیک ها وترکمن ها هم به
جنرال دوستم پیوستند . البته استثنأ ها را نمی توان از نظر دور داشت .
زیراعده اي از تاجیک ها و پشتون ها نزد دوستم به ولایت بلخ رفتند . ولایت
بلخ و دیگر مناطق تحت اداره ی جنبش از امنیت وثبات کافی برخوردار بودند .
طرح پنج فقره يی " بینان سيوان " نماینده ملل متحد مبنی بر انتقال قدرت به
یک شورای پانزده نفری نیز عملی نگردید. وضع روزبه روز به وخامت می گرایید.
تنظیم های حزب اسلامی حکمتیار و مولوی خالص از جنوب وجنوب شرق کابل با
ملیشه ها و افراد اردوى پاکستان، حمله را آغاز نمودند . درشمال هم ولایت
های بلخ ، پروان ، کاپیسا و میدان هوایی بگرام توسط نیروهای عبدالرشید
دوستم وشورای نظار سقوط داده شد .
با مداخلهء CIA و ISI و سازمان استخبارات عربستان سعودی ، تنظیم های افغانی
به تاریخ 4 ثور 1371 خورشیدی ، تحت نظارت نواز شریف ، جنرال جاوید ناصر
رییس استخبارات نظامی ٢٣ پاکستان و تُرکی الفیصل رییس شبکه ی جاسوسی
عربستان سعودی تشکیل جلسه دادند . صبغت الله مجددی بحیث رییس دولت مؤقت برای
دوماه موظف گردید تا پروسه ی انتقال قدرت راانجام دهد . پس از آن برهان
الدین ربانی برای مدت چهار ماه رییس دولت موقت تعیین شد . هم چنان فیصله شد
که :
- گلبدین حکمتیار صدراعظم
- عبدالرب سیاف معاون صدارت و وزیر داخله
- محمد یونس خالص معاون صدارت و و وزیر معارف
- سید احمد گیلانی معاون صدارت و وزیر امور خارجه
- وزارت دفاع متعلق به جمعیت اسلامی
- وزارت عدلیه متعلق به حرکت انقلاب اسلامی مولوی محمد نبی
همزمان با این اوضاع در کابل ، جنگ بین حزب اسلامی و خلقی ها ازیک طرف
وجمعیت اسلامی ، پرچمی ها و عبدالرشید دوستم از سوی دیگر آغاز شده بود. حزب
وحدت به رهبری عبدالعلی مزاری درغرب کابل موضع گرفت و تا هنوز دراین زدو
بند ها سهم فعالی نداشت . محمد نبی عظیمی قوماندان گارنیزیون کابل می نویسد
که درجریان جنگ سه روزه از 5 تا 7 ثور در کابل بسیاری مناطق تخریب ، اموال
و دارایی های مردم تاراج و به ناموس مردم نیز تجاوز صورت گرفت .
صبغت الله مجددی هشتم ثور 1371 خورشیدی با گروه های مسلح مجاهدین وارد کابل
شد و قدرت را ازها تف معاون
قبلی نجیب الله و خالقیار صدراعظم پیشین تحویل گرفت و در بیانیه اش عفو
عمومی را اعلان نمود .
گلب الدین حکمتیار با سازو برگ عظیم جنگی اش در چهار آسیاب موضع گرفت و
صبغت الله مجددی را دست نشانده ی جورج بوش ٢٤ دانست و اعلان عفو عمومی وی را
باطل اعلام نمود . او که از ریاست جمهوری به مقام پایین تری راضی نبود ،
حمله بر کابل را آغاز نمود و آرزوهای ضیأالحق، جنرال حمید گل و دولت
پاکستان را با ویرانی شهر کابل تحقق بخشید . دوماه زمان ریاست مجددی بی
آنکه کاری صورت گیرد ، گذ شت و برهان الدین ربانی به قدرت رسید .
برهان الدین ربانی پس از اشغال قدرت ، از حمید گل رییس ISI خواست به کابل
بیاید و در ساختن اردو و نهادهای امنیتی با ریاست جمهوری افغانستان همکاری
نماید. این پیشنهاد وی ، از جانب حمید گل رد شد . ربانی هم چنان از حکمتیار
خواست تااز جنگ دست برداشته ، به کابل بیاید وپست صدارت را اشغال نماید .
حکمتیارنپذیرفت و راکت باری و جنگ را دوباره از سر گرفت . رادیو صدای
افغانستان در 11 آگست 1992 م گزارش داد که منگل حسین مشاور سیاسی حکمتیار
گفته است که راکت اندازی ها تا زمان خروج قوای ملیشه از کابل ادامه خواهد
یافت . در جریان جنگهای که صورت گرفت ، حکمتیار شکست خورد . اما پاکستان
مانع ادامه جنگ گردید و بر ربانی فشار آورد، به آتش بس تن دهد. آتش بس صورت
گرفت و قوای عبدالرشید دوستم کابل را ترک گفتند و به ولایت بلخ رفتند.
پس از مدت کوتاهی ، دوباره تجهیزات جنگی فراوان از طرف پاکستان به
اختیارحکمتیار قرار گرفت و به تصور اینکه دیگر قوای دوستم در کابل حضور
ندارد و حزب وحدت هم با دولت در حال جنگ است ، می توان با حملات تازه شورای
نظار را شکست داد و دولت ربانی را با سقوط مواجه ساخت . بنابر آن راکتباران
با شدت بیشتر دوباره آغازشد و شهر کابل تمام و کمال ویران و به شهر اشباح
مبدل شد .
٢٥
دور چهارماهه ی برهان الدین ربانی هم سپری شد . ربانی در 28 قوس 1371 م
شورای اهل حل و عقد را مرکب از نمایندگان جمعیت اسلامی ، افراد غیر حزبی از
ولایات ، به اشتراک نماینده های سایر تنظیم های جهادی و حزب اسلامی حکمتیار
دایر نمود.
چون حکمتیار اعتبار خود را در جامعه از دست داده بود و از جنبش ملی و حزب
وحدت هم چند نفر محدود به شورا شرکت داشتند ، ربانی با توزیع پول و نفوذ
جمعیت و شورای نظار ، موفق گردید زعامت خود را برای دوسال دیگر تمدید
نماید.
از این فیصله به استثنأ ی عبدالرب سیاف تمام تنظیم های جهادی به شمول
حکمتیار، عبدالرشید دوستم و عبدالعلی مزاری ، اظهار نارضایتی نمودند و آن
را توطئه ی فریبکارانه خوانده ، به واکنش متقابل پرداختند .
بنابر پیشنهاد حکمتیار شورای عالی همآهنگی به اشتراک حزب وحدت ، جنبش ملی ،
حزب اسلامی و جبههء ملی نجات ساخته شد و در رأس آن صبغت الله مجددی قرار
گرفت . شورای هماهنگی به علت اختلافات شدید درونی و بی اعتمادی بر یکدیگر
کاری از پیش برده نتوانست . عبدالرشید دوستم دوباره توجه اش را به اداره ی
ولایت های شمال متمرکز نمود. حزب وحدت در جنگ با مسعود و سیاف درگیر ماند و
صبغت الله مجددی نیز امید به پیروزی شورا را از دست داد . بازهم حکمتیار
وپاکستان تنها ماندند .
میر آقا حقجو درکتاب " افغانستان ومداخلات خارجی " ، اهداف پاکستان را
دررابطه به افغانستان چنین بر می شمرد:
- تضعیف قدرت و توانایی های ملی در افغانستان و ایجاد یک دولت ضعیف و همسو
با پاکستان
- کمرنگ ساختن روابط افغانستان باهند و ایران
٢٦
- تسلط پاکستان بر راه های آسیای مرکزی و انتقال خط لوله ی گاز ازطریق
افغانستان به پاکستان
- خاتمه بخشیدن به جنجال تاریخی خط دیورند
- سلطه ی کامل استخبارات ارتش پاکستان و ISI بر امور اطلاعاتی و امنیتی
افغانستان
حزب وحدت اسلامی از ترکیب یک تعداد احزاب و سازمان های پیرو مذهب شیعه با
محوریت سازمان نصر به رهبری عبدالعلی مزاری تشکیل شده بود . سازمان نصر یکی
از گروه های مذهبی افراطی بود که با جمهوری اسلامی ایران پیوندی نزدیک
داشت. عبدالعلی مزاری در رهبری حزب وحدت ، رویکرد قومی را بر رویکرد مذهبی
شیعه گرایی ترجیح داد . جمهوری اسلامی ایران که طرفدار تقویت گروه های
مذهبی اهل تشییع بود ، نگاه غالب قومیِ مزاری را نپذیرفت و به حمایت خود
ازجمعیت اسلامی و شورای نظارادامه داد.
احزاب و گروه های شیعه مانند شیخ آصف محسنی ، اکبری و سید حسین انوری به
جمعیت اسلامی پیوستند . عبدالعلی مزاری تنها ماند وبرای مدتی کوتاه بعد از
ایجاد شورای هماهنگی ، کمک هایی از حزب اسلامی دریافت کرد . جنگ حزب وحدت
با دولت ربانی ، سیاف ، محسنی واکبری به شدت جریان داشت . حادثه ی سقوط
افشار که به همدستی دولت و گروه های نامبرده صورت گرفت ، قتل عام
وکشتاربیرحمانه ی ساکنان افشار را از تاراج اموال و دارایی ها تا تجاوزبه
ناموس مردم در پی داشت .
افغانستان عملا"به محور های قدرت جدا گانه ی " ملوک الطوایفی " تبدیل شده
بود . کابل ، پروان، تخار و بدخشان و قسمتی از قندوز را جمعیت اسلامی تحت
اداره ی خود داشت .
٢٧
ولایت ننگر هار و حوالی آن در دست نیروهای مولوی خالص قرار گرفت . ولایت
های بلخ ، جوزجان ، فاریاب و قسمت هایی ازسرپل، سمنگان و بادغیس را
عبدالرشید دوستم اداره می کرد . بخش هایی از لوگر ، لغمان ، سروبی و بغلان
در اختیار حزب اسلامی بود . ولایت بامیان ، بخشی از وردک وغرب شهر کابل را
حزب وحدت زیراداره ی خود گرفت . در هرات ، فراه ، غور وقسمتی از هلمند ،
اسماعیل خان حکومت می کرد . قندهار ، غزنی ، زابل و وارزگان را قوماندان
های جهادی اداره می نمودند.
دولت پاکستان بالاخره در نتیجه ی شکست مداخلات خویش به این باور می رسید که
حکمتیاردر پیشبرد جنگ ناتوان است و دیگربه یک مهرهء سوخته و ناکارآمد تبدیل
شده است .
برنامه ی جدید به همکاری استخبارات امریکا، انگلیس عربستان سعودی و پاکستان
با نام جدید و نا آشنای طالبان روی دست گرفته شد .
در دوم آگست 1995 م نخستین خبر از شروع برخورد مسلحانه ی طالبان با نیروهای
سرحدى محل در ناحیه ی سپین
بولد ک ، گزارش داده شد .
ظهور طالبان
طالبان ازطریق کویته- چمن با سلاح خفیف و ثقیل و حمایت وسیع سازوبرگ نظامی
و سربازان اردوى پاکستان وارد قندهارشدند. برهان الدین ربانی طالبان را "
فرشته های صلح " نامید . به والی و قوماندان قول اردودستور داد ، بدون قید
و شرط به طالبان تسلیم شوند . به قول وحید مژده، ربانی مبلغ 78 میلیارد
افغانی از بودجه ی دولت به وسیله صدیق چکری، مولوی عبدالعزیزو سخیداد فایز
به طالبان فرستاد . ربانی قبل ازآمدن
٢٨
طالبان با ISI توافق نموده بود که با آمدن طالبان به شرطی موافق است که حزب
اسلامی و حزب وحدت را از سرراه بردارند. آنتونی دیویی در کتاب " طالبان
چگونه به قدرت رسیدند " می نویسد که پیش ازآمدن طالبان ، ملا ربانی با
هیئتی ازطالبان به کابل آمدند و ملاقات هایی را با برهان الدین ربانی انجام
دادند . هم چنان یادداشتی از کمیته ی ضد تروریسم مجلس سنای امریکا متعلق به
جمهوری خواهان درسال 1995 م انتشار یافت که " دستگاه استخبارات نظامی
پاکستان ، یک " اردوی افغانی " رابه صورت آشکارا تربیت نموده ، توسعه داده
و آنرا به منفعت حزب اسلامی بکارمی اندازد . درحالیکه بعداً این اردوی مجهز
به نام طالبان ، به جای حزب اسلامی بکارانداخته شدند " .
در قندهار چهارجبهه در قدرت بودند :
۱- قوماندان گل آقا از محا ذ ملی اسلامی
۲- ملانقیب الله قوماندان قول اردو از جمعیت اسلامی
۳- قوماندان عطا محمداز حزب اسلامی
۴- قوماندان امیر لالی ازجبهه ی نجات
پاکستان با آتش توپخانه مواضع جبهات را زیر حمله قرار داد . سپس طالبان
همراه با قوای زمینی ارتش پاکستان وار د قندهار شدند . قوماندان عطا محمد
از حزب اسلامی پابه فرار نهاد. قوماندان امیر لالی دستگیر واعدام شد .
قوماندان
ملا نقیب الله با پاکستان معامله کرد. گفته می شود که در ازای یک ملیون و
پنجصدهزاردالر تمام قول اردو را تسلیم نمود. معاون وی خان محمد جریان را
تلفونی به برهان الدین ربانی گزارش داد ، ربانی در جواب گفت که "از نقیب
الله اطاعت کنید وبا طالبان همکاری نمایید".
٢٩
پس از فتح قندهار ، طالبان هلمند وغزنی را تصرف کردند و از آنجا جانب
چهارآسیاب حرکت نمودند . حکمتیار تمام جنگ افزار های ثقیله اش را برجای
گذشت وبا نیروهایش به سمت سروبی فرار نمودند . حزب وحدت با طالبان به توافق
رسیده بود که سلاح و پایگاه های خود را در اختیار طالبان قرار دهند و
درمقابلِ طالبان از جنگ ومقاومت پرهیز نمایند . همزمان تهاجم شدید
دولت بر مواضع حزب وحدت که خلع سلاح شده بودند، آغاز گردید. عبدالعلی مزاری
هرچند از طالبان درخواست استردادسلاح نمود تا با دولت بجنگد ، طالبان پاسخی
ندادند . حزب وحدت با شکست روبرو شد و عبدالعلی مزاری با تنی چنداز
همراهانش به سمت چهار آسیاب حرکت نمودند . اما درراه توسط طالبان دستگیرو
به قتل رسانده شدند. جنرال ظاهر عظیمی درکتاب خویش " چه گونه طالبان آمدند
" می نویسد که " درتمام روند پیشروی ، طالبان در هرگام به نحوی پشتیبانی و
حمایت کابل را به همراه داشت. در حالیکه طالبان در گلوگاه کابل بودند، هنوز
دولت افطاریه برای ماه مبارک رمضان ، لباس ، غذا و پول برایشان ارسال می
نمود".
به تاریخ 7 دسامبر 1994 م یک مامور امریکایی از تاجیکستان به "ران مک
مولتن" مسوول بخش افغانستان در وزارت خارجه امریکا نوشت که " ربانی برنامهء
ISI پاکستان مبنی بر اشغال مناطق جنوب غربی افغانستان را پذیرفته است ،
مشروط بر آن که به امارت اسماعیل خان در هرات آسیبی نرسد ... " .
برهان الدین ربانی که هوادارانش امروز با قدردانی از او با عنوان " استاد
شهید " یاد می کنند ، چنان دنیا را با ساده انگاری هایش می دید که فکرمی
کرد ، ISI فریب خیال پردازی های کودکانه اش را می خورد. حال که حزب وحدت
وحزب
٣٠
اسلامی از سر راهش برداشته شده ، از طالبان می خواهد که عبدالرشید دوستم را
نیز از میان بردارند. وقتی طالبان پشت دروازه های ارگ رسید ند به ربانی
پیام دادند ، بدون قید و شرط تسلیم شود وجایی برای مذاکره وجود ندارد . آن
زمان بود که استاد شهید فهمید که در تمام این مدت در دست آی .اس.آی بازیچه
ای بیش نبوده است . احمدشاه مسعود درجنگهایی که درجنوب کابل با طالبان
انجام داد ، توانست آن ها را به عقب نشینی ودار نماید .
در 25 ماه می 1995 م مذاکراتی بین احمدشاه مسعود و گلبدین حکمتیار صورت
گرفت ، توافق به عمل آمد که حکمتیار برای احراز مقام صدارت به کابل بیاید و
وزارت های دفاع و مالیه نیز به حزب اسلامی واگذارشد . درهفته ی اول جولای
1996 م حکمتیاربه کابل آمد و در مراسم احراز پست صدارت متذکر شد که " ما
مخلصانه با استاد ربانی و برادر مسعود مصروف و مشغول تنظیم امور حکومت جدید
در کابل هستیم و میان ما کوچکترین اختلاف وجود ندارد".
نخستین تصمیم حکمتیار حاکی از آن بود که درب سینماها بسته شوند ، زنان از
کاراخراج گردند . هیچ زنی اجازه ندارد که در رادیو وتلویزیون کارنماید .
تمام مامور ین و کارمندان باید اجبارا درنماز حاضر شوند و بصورت عاجل
مناسبات دوستانه با پاکستان برقرار و تحکیم یابد .
در 25 سپتامبر 1996 م طالبان از مسیر پل چرخی وچهار آسیاب داخل کابل شدند .
26 سپتامبر برهان الدین ربانی، گلبدین حکمتیار، عبدالرب سیاف و تعدادی
ازوزیران و جنرالان باقافله ای از جنگ افزار های خفیف و ثقیل و ذخیره ی
نقدی بانک ها، کابل را ترک گفتند و به سوی پنجشیر براه افتادند. طالبان
بدون کدام
٣١
مانعی وارد کابل شدند و تا گلبهار، جبل السراج و نزدیکی پنجشیر پیش رفتند .
احمد شاه مسعود در مصاحبه با خبرنگار آلمانی زود دویچه تسایتونگ گفت که "
طالبان قوای ما را در کابل دوسال در محاصره قرار داده بودند . این بار آن
هااز طریق مراکز و پوسته های آقای حکمتیار داخل شهر شدند . در آنجا دفاع
صورت نگرفت .... "
پس از اشغال کابل توسط طالبان ، بیل کلینتون رئیس جمهور آمریکا گفت : "
طالبان یک گروه معتدل اند . ما آنها را بنیادگرا نمی دانیم " . رافایل
معاون وزیر خارجه امریکا نوشت که " نزد طالبان اهداف سلامی ، جهانی نیست "
.
رئیس کمپانی یونیکال ظهور طالبان را انکشاف بسیار مثبت خواند .
بارنت رابین کارشناس ویژه ی افغانستان درسیاست خارجی امریکا، در اکتوبر
1996 م نوشت که " طالبان کمترین روابطی باافراط گرایان بین المللی نداشته ،
بلکه ازآن ها بیزار اند . "
احمد شاه مسعود چند دور مذاکره با کریم خلیلی و عبدالرشید دوستم در خنجان و
پلخمری انجام داد ودر 14 اکتبر باهم به توافق رسیدند که " شورای دفاع از
افغا نستان " را بوجود بیاورند .
امریکا وجه سه میلیارد دالری را برای هزینهء طالبان متقبل شد . اما از وجوه
پرداخت شده از انگلیس و دیگر متحدان امریکا سندی در دست نیست . گفته می شود
که پرداخت بیشترین هزینه ها را عربستان سعودی به عهده گرفت .
٣٢
نصرالله با بر با خوشحالی زاید الوصفی گفت که " طالبان هرچه زودتر تمام افغا
نستان را اشغال خواهند کرد ، چون آنان لشکر اسکندر کبیر می باشند " .
پاکستان اولین کشوری بود که طالبان را به رسمیت شناخت . کاردار سفارت
عربستان سعودی در کابل نیز پیام تبریکی پادشاه عربستان سعودی را مبنی برفتح
کابل به طالبان سپرد . امارات متحده عربی هم طالبان را به رسمیت شناخت .
اولین اقدام طالبان اعدام داکتر نجیب الله و برادرش احمدزی بود .
نظامیان پاکستان که تعداد آنها بیش از هزار نفر گفته می شد ، در نواحی
مختلف شهر کابل قرارگاه ایجاد نمودند . هزاران نفر پاکستانی وعربی در شهر
کابل گشت و گذار می کردند که اغلب آنها نمی توانستند پشتو و فارسی صحبت
کنند.
طالبان به تاریخ 14 حمل 1375 خورشیدی ( 2 اپريل 1996 م ) طی یک گردهمایی در
شهر قندهار ، نام جمهوری اسلامی افغانستان را به " امارت اسلامی افغانستان
" تغییر دادند ، بیرق امارت به رنگ سفید تبدیل شدو ملا عمررا لقب "
امیرالمؤمنین " دادند .
احمد رشید ژورنالیست پاکستانی درمقالله اش " پاکستان و طالبان " نوشت که
بسیاری از طالبان دارای تذکره تابعیت پاکستانی می باشند ... طالبان صد ها
نفراز دانشجویان اسلامی پاکستان را برای اهداف خود وارد جنگ کرده بودند ."
طالبان به هر منطقه يی که هجوم می بردند از قتل و کشتار مردم بی گناه هیچ
ابایی نداشتند ؛ خانه ها ، اموال مردم و حتا کشتزارها و درختان را به آتش
می کشیدند.
جاناتن ستیل خبرنگار روزنامه گاردین نوشت که" بعضی قریه ها باپرتاب بمب و
بعضی دیگر بافیر راکت به آتش کشیده می شوند.
٣٣
مرگ انسان ها با آتش دردناک ترین و تکان دهنده ترین مرگ ها است ". طالبان
فتح ولایات دیگررا روی دست گرفتند. جنگ های شدیدی برای تصرف پروان و کاپیسا
صورت گرفت . گرچه طالبان یک بار در شمالی شکست خوردند و متحمل تلفات سخت
گردیدند ، ولی در حملات بعدی پیشروی کردند تا پروان و کاپیسا را اشغال
نمودند . دراین جنگ ها
" طالبان آنقدر در برابر اهالی کم بضاعت دشمنانه برخورد کردند که حتا
بمنظور خشکانیدن هرنوع منبع عاید آنها، ملیون ها تاک انگور و درختان مثمر
را از بیخ برید ند، منابع و مجرای آب را به وسیله ی مواد منفجره منهدم
نمودند ؛ چاه هاو مراکز تجمع آب آشامیدنی را آلوده بامواد زهری کردند ."
پاکستان به اتصال راه چمن - تورغندی (مرز ترکمنستان ) ، علاقمندی داشت تا
بتواند از آنجا خط لوله ی گاز را به پاکستان امتداد دهد و در ضمن به
بازارهای آسیای مرکزی دست یابد؛ بنابرآن فتح هرات در دستور عمده ی کار
پاکستان بود . جنگ آغاز شد و در اوایل اسماعیل خان بالشکر کشی به فراه،
هلمند ونیمروز به پیروزی هایی دست یافت و طالبان را شکست داد . طالبان
دریافتند که جنگ تنها راه حل نیست .
لذا به تطمیع و خرید قوماندان های جهادی متوسل شدند . اولین قوماندانی که
صفوف نیروهای اسماعیل خان رابا یک هزار جنگجو ترک گفت و راه رابرای طالبان
باز نمود ، قوماندان عبدالحلیم بود که ضربه ی سختی بر نیروهای مخالف طالبان
وارد آورد و روحیه ی شکست بر همه مستولی شد . به دنبال آن قوماندان های
دیگر با طالبان یکجا شدند تااینکه ولایت های جنوب غربی به شمول میدان هوایی
شنیدند، یکی پی دیگر سقوط کردند و هرات نیز در 17 سنبله 1374 خورشیدی ( 9
سپتمبر
٣٤
1995 م ) به تصرف طالبان درآمد. اسماعیل خان به ایران متواری شد .
پاکستانی ها چندبار ملاقات هایی با عبدالرشید دوستم انجام دادند ؛ از جمله
شخص نصرالله بابر به مزار آمد وبادوستم مذاکره نمود . اما نتیجهء مطلوبی
درپی نداشت . طالبان با جنرال عبدالملک برادر رسول پهلوان که ازنفوذ و قوت
کافی درفاریاب برخوردار بود ، کنار آمدند . ولایات بلخ ، جوزجان ، سرپل و
فاریاب پشت هم سقوط کردند . عبدالرشید دوستم به اوزبیکستان رفت . متعاقبا
فرماندهان حزب اسلامی در بغلان بیرق سفید را بلند کردند وپیش از رسیدن
طالبان تمام شهر را چپاول نمود ند . طالبان نیز با خیال راحت وارد پلخمری و
بغلان شدند و از آنجا راهی قندوزگردیدند .
در همین گیر و دار بود که قیام عمومی در مزارشریف شروع شد . طالبان در
سیدآباد مزار که منطقه ی هزاره نشین است به اذیت ولت وکوب و تحقیر مردم
پرداختند . وقتی قیام شروع شد و تعدادی از طالبان کشته شدند ، مردم
مزارشریف نیزجرئت یافتند و به قیام پیوستند . نیروهای جنرال عبدالملک ،
جنبش و حزب وحدت با معترضان همراهی کردند. در نتیجه طالبان شکست خوردند ،
بسیاری از آنها کشته، زخمی و یا دستگیر شدند . مقام های پاکستانی از جنرال
عبدالملک کمک خواستند . جنرال ملک که نمی توانست قیام و خشم مردم را مهار
نماید ، ازجانبی هم از اتحاد خود با طالبان راضی نبود ، معذرت خواست .
طالبان در هنگام عقب نشینی در مناطق قزل آباد و چمتال به کشتار مردم و
تاراج اموال آنان دست زدند . درقزل آباد که منطقه ی هزاره نشین است ، هفتاد
نفر را از پشت گردن بریدند ، پوست کردند و یا مُثله نمودند و اجساد آنها را
از درختان آویزان نمودند.
٣٥
رهبران حزب وحدت ، جمعیت و قوماندان های جنبش از دوستم خواستند تا از ترکیه
واپس به افغانستان بیاید . او هم این درخواست را پذیرفت و دوباره وارد
مزارشریف گردید .
احمد رشید در کتاب خویش می نویسد که طالبان از عربستان سعودی و پاکستان
درخواست کمک نمودند . ترکی الفیصل رئیس اطلاعات نظامی عربستان سعودی به
قندهار آمد و با ملا عمر ملاقات نمود. عربستان دوصد عراده تویوتای پیکپ و
کمک نقدی چند ميلیون دالری را به اختیار طالبان قرار داد . اداره ISI
پاکستان نیز پنج ملیون دالر به طالبان کمک نمود. جنگ در اطراف شهرهای
مزارشریف ، پلخمری ، نهرین ، قندوز و فاریاب میان طالبان و جبهه شمال به
شدت جریان داشت. وحدت میان اعضای جبهه متحد نیزبسیار شکننده بود . گاه و
بیگاه برخوردهایی بین جنبش ، جمعیت و وحدت ، اینجا و آنجا صورت می گرفت .
جنبش در جوزجان ، حزب وحدت درمزارشریف و جمعیت در سرپل و سمنگان تمرکز قوا
نموده بودند.
طالبان تهاجم خویش را بازهم ازفاریاب آغاز نمودند . از حضور نیروهای
عبدالملک در جنگ چندان خبری نبود . قوماندان های حزب اسلامی با طالبان
همکاری نمودند. از قوماندان های جنبش تعدادی با طالبان به معامله رفتند و
بقیه هم عقب نشینی کردند . فاریاب سقوط کرد و طالبان جانب شبرغان حرکت
نمودند . جنرال دوستم با تعدادی از فرماندهان خود به حیرتان رفتند و شبرغان
بدون کدام مقاومتی سقوط کرد . سپس طالبان به سمت مزار شریف روی آوردند. در
مزار هم نیروهای جنبش ، جمعیت و حزب اسلامی سنگر های شان را رها نمودند .
تنها افراد حزب وحدت که از زدوبندها و معاملات بیخبر بودند ، در تله
گیرافتادند و بیش از دوهزار نفر کشته دادند .
٣٦
طالبان پس از اشغال مزارشریف به تلافی شکست قبلی ، دست به کشتار وحشیانه و
نسل کشی بردند . تنها در قریه شیخ آباد بیش از چهارصد نفر را پوست کردند.
صدها دختر جوان را با خود بردند و به قندهار فرستادند. ملا نیازی والی جدید
طالبان در مزار به مساجد رفت و اعلان کرد که " شیعیان مزار سه راه بیشتر
ندارند یا سنی شوند ، یا به ایران بروند ویا مرگ را بپذیرند ".
سقوط مزار چنان روحیه ی مخالفان طالب ارا تضعیف نمود که طالبان به آسانی
سمنگان ، بغلان ، پلخمری و تخار را تصرف نمودند . دره ی کیان پایگاه سید
منصورنادری نیز سقوط کرد و سید منصور با حدود دوهزار نفر از افرادش به
پنجشیر پنا هنده شدند .
حالا در افغانستان دو پایگاه باقی مانده بود : پنجشیر و بامیان .
طالبان پس از فتح دره صوف ، راه های مواصلاتی به بامیان را بستند و مناطق
هزاره نشین را در محاصره قراردادند و از انتقال مواد غذایی و عبورومرور به
شدت جلوگیری نمودند . مقارن این احوال پاکستان کمک شش صدهزارتن غله را به
طالبان متعهد گردیدند. در با میان قحطی فراگیر زندگی مردم را تهدید می کرد
. ملل متحد کمک های بشری رابا هواپیما به بامیان می رساند . طالبان میدان
هوایی بامیان رابمبارد کردند ، چنانکه کمک رسانی از طریق فضا هم ناممکن شد
و شورای امنیت این عمل طالبان را محکوم نمود .
در نیمه ی سپتامبر 1998 م زدوخورد ها میان نیروهای جبهه متحد شدت گرفت.
طالبان با کمک اکبری و طرفدارانش وارد بامیان شدند . کریم خلیلی وافرادش به
ارتفاعات کوه ها پناه بردند . جمعیتی ها به سمت پنجشیر عقب نشینی کردند.
٣٧
طالبان در 11 مارچ 2001 م مجسمه ی بودا را تخریب کردند و یکصد راس گاو
رابخاطر " کفاره" تاخیر در تخریب بودا قربانی نمودند . پول قیمت گاوهای
قربانی را عربستان سعودی پرداخت . طالبان از بامیان جانب یکاولنگ رفتند و
در آنجا مطابق فرمان ملا عمر که " یکاولنگ را بسوزانید " ، خانه ها ودکان
های مردم را به آتش کشیدند ، اموال و دارایی هایشان را تاراج و مردان شان
را ازخانه ها دستگیر و دسته جمعی قتل عام نمودند. تنها کسانی زنده ماندند
که پیش از آن به کوه ها فرار نموده بودند .
امریکا ظاهرا زیر فشار ذهنیت جامعه ی جهانی ، طالبان را به خاطر نقض حقوق
بشر ، پایمال نمودن حقوق زنان و عدم جلوگیری از تولید مواد مخدر ، مورد
انتقاد قرار داد . عربستان سعودی از دولت طالبان تقاضا نمود تا اسامه بن
لادن را به عربستان تحویل دهد . اما ملاعمر از تسلیم دهی بن لادن به
عربستان سعودی سرباز زد . عربستان سعودی و امارات متحده ی عربی کمک هایشان
را به طالبان متوقف ساختند.
در بیست و یکم آگست 1998 م میلادی، امریکا کمپ " ژورکلی " را در نزدیکی
خوست که مرکز پرورش تروریستان القاعده و تنظیم های پاکستانی بود ، آماج
حمله ی 79 راکت دوربرد ( تاماهاک ) قرار داده بود .
چنان به نظر می رسید که ورق بخت طالبان وارونه می شود . پاکستان حامیان بین
المللی طالبان را ازدست می دهد و در بازی سیاست افغانستان تنها می ماند.
امریکا که در آغاز قدرت یابی طالبان ، آن هارا معتدل می خواند ، حال خانم
اولبرایت طی سفری در پاکستان گفت : " رفتار طالبان با زنان و کودکان نفرت
انگیز است ".
٣٨
کارل اندرفورث معاون وزارت خارجه امریکا در ماه جون 2000 م دریک اعلامیه ی
مشترک با روسیه تائید کرد که
" فعالیت های دهشت افگنان که درافغانستان تربیه می گردند ، خطر جدی برای
امنیت آسیای میانه و جهان محسوب
می گردد . "
شورای امنیت درجنوری 2001 م تحریم های زیر را در مورد طالبان به تصویب
رسانید:
۱- منع سفرهای طالبان به خارج
۲- منع خرید سلاح از کشورهای خارج
۳- بستن حساب ها و سرمایه های این گروه در کشورهای خارج . هم چنان دفتر
سیاسی طالبان در نیویورک از هفته ی دوم 2001 م مسدود گردید.
مسافرت احمد شاه مسعود به اروپا و جلب حمایت و مساعدت های مالی برخی از
کشور ها و نهادهای اروپایی و صدور قطعنامه های اتحادیه اروپا در محکومیت
طالبان ، باعث شد که خون تازه در رگ های جبهه ی مخالف طالبان دوباره جریان
نماید و در مقابل طالبان به انزوای بیشتر کشانیده شوند . به خصوص که
اتحادیه اروپا از پاکستان ، عربستان سعودی و امارات متحده ی عربی تقاضا
نمود تا شناسایی رسمی خود از طالبان را واپس بگیرند .
به تاریخ نهم سپتامبر 2001 م ، احمد شاه مسعود در جریان مصاحبه بادوخبرنگار
بلجیمی مراکشی الاصل ، به اثر انفجار کمره خبرنگاران به قتل رسید . خبر مرگ
مسعود دو روز بعد ، یعنی یازدهم سپتامبر پخش گردید . در یازدهم سپتامبر
2001 م دو برج آسمانخراش ( مرکز تجارت جهانی ) در نیویورک با اصابت برنامه
ریزی شده ی دو هواپیمای بزرگ مسافربری توسط
٣٩ تروریست ها مورد حمله قرار گرفت ومرگ حدود سه هزار انسان بی گناه را در پی
داشت .
افغانستان پس از سپتامبر
2001 میلادی
امریکا از دولت طالبان خواست که اسامه بن لادن و سایر رهبران القاعده را به
امریکا تحویل دهد . دولت طالبان گردهمآییِ را از مقام های دولتی و متنفذین
قبایل تشکیل داد . در پایان گردهمآیی فیصله به عمل آمد که دولت طالبان از
تحویل دهی
رهبران القاعده امتناع ورزد .
مطابق فرمان مورخ هفتم اکتبر 2001 م جورج بوش ، امریکا مواضع طالبان را
بمبارد نمود . طالبان بدون کدام مقاومتی عقب نشستند و بخشی از آن ها درداخل
به قریه ها رفتند ، باقی رهسپار پاکستان گردیدند . مخالفان طالبان مانند
قسیم فهیم
عبدالرشید دوستم و عطا محمد نور که ازرهبران جبهه ی متحد شمرده می شدند، در
همکاری با نیرو های امریکا قرار گرفتند. برهان الدین ربانی به کابل آمد و
ریاست دولت را تا زمان فیصله ی اجلاس بن به عهده گرفت .
محمد یونس قانونی دراین چند روز اخیر از راز اجلاس بن پرده برداشت که پیش
از تشکیل اجلاس ، پاکستان به امریکا شرط گذاشته بود که جبههء متحد نباید
بدیل طالبان باشد. جبهه ی متحد به هیچ وجه نباید وارد کابل شود . ورود جبهه
متخد
به معنی ورود هندوستان به افغانستان است . برای بدیل طالبان یک جبهه در
جنوب تشکیل شود و تا زمان ورود این جبهه به کابل نیروهای بین المللی امنیت
کابل را بگیرند . امریکا بنابر دلایل مختلف و روابط عمیق پیشینه اش با
پاکستان ،
٤٠
پیشنهادات پاکستان را پذیرفت و درمورد حامد كرزی موافقه ی روسیه ، ایران ،
هند ، چین ، پاکستان و اروپا را حاصل نمود.
درپایان جلسه ی بن که چند روز ادامه یافت ، در پنجم دسامبر 2001 م حامد
کرزی به سمت رئیس دولت موقت پذیرفته
شد . پیش از جلسه ی بن ، حامد کرزی چهره ی گمنامی بود که به یکبارگی نامش
در میدیا و رسانه ها برسرزبان ها افتاد. امریکا به حامد کرزی که در ارزگان
بود، خبر داد تا به کابل بیاید . به تاریخ 23 دسامبر 2001 م ، حامد کرزی
مراسم تحلیف را درحضور رهبران تنظیم های جهادی بجا آورد. تقريباًهشت ماه
بعد در 13 آگست 2002 م بنا به تصویب لویه جرگه ی اضطراری برای مدت دوسال به
ریاست حکومت دوره ی انتقالی انتخاب کردید . در ختم دوره ی انتقالی ، حامد
کرزی در انتخابات ریاست جمهوری ، نامزدی خود را اعلان کرد و پس ازبرنده شدن
در انتخابات در دسامبر 2004 م مراسم سوگند را انجام داد .
مدت هشت سال اول حاکمیت حامد کرزی را می توان از فرصت های طلایی تاریخ
افغانستان دانست . دراین دوره صدها ملیارد دالر کمک به افغانستان سرازیرشد.
اما از این کمک های باد آورده در زیرساخت های کشور استفاده نشد . کشورهای
کمک کننده اغلب کمک های شان را در پروژه ها به وسیله پیمان کاران و " ان .
جی . او " ها خود به مصرف می رساندند و هیچگونه نهاد دولتی و یا بین المللی
برای کنترول جدی و شفاف مصرف کمک ها عملا وجود نداشت . مدیریت ضعیف و
ناکارآمد حکومت ، اسباب گستردگی فساد درخود نهادهای دولت و پیرامون دولت را
فراهم ساخته بود .
از سال 2004 م به بعد اوضاع امنیتی نیز به تدریج چالش افزا شد . حامد کرزی
بیشتردر شکل یک مَلِک در جامعه ی ملوک الطوایفی
٤١
عمل می کرد . او تنها به فکر پایه های قدرت خود بود که چگونه با افراد
زورمند کنار بیاید. در عرصه ی سیاست خارجی با پاکستان هم ، سیاست مدون
واستراتژیک نداشت ؛ امیال پنهانی اش را نیز در مورد خط دیورند ، نمی توانست
علنی ابراز نماید. رابطه ی کرزی با امریکا هم در زمینه ی عملیات شبانه و
حملات نظامی برمناطق مسکونی درحال تنش بود . طالبان با کمک پاکستان روز
بروز قویتر می شدند و گاه و بیگاه حملات چریکی راعلیه دولت و نیروهای خارجی
انجام می دادند . شبکه های خصوصی امنیتی که مستقیما توسط خارجی ها ایجاد ،
تمویل و مسلح شده بودند ، موازی با نیروهای امنیتی دولت عمل می کردند .
فساد اداری چنان بیداد می کرد که قسمتی از کمک ها توسط خود خارجیان ، قسمتی
هم به وسیله ی مافیای پیمان کار و بقیه را هم مقام های دولتی حیف و میل می
کردند .
کشت خشخاش و قاچاق مواد مخدرسال به سال بیشتر می شد و مبارزه ی جدی و موثر
برای جلوگیری از آن صورت نمی گرفت . باوجود این ها آنچه را در حکومت کرزی
نمی توان ندیده گرفت ، رشد نظام آموزشی ، آزادی بیان و رسانه ها ، موفقیت
های نسبی در زمینه ی حقوق بشر وحقوق زنان بود که هم از حمایت جامعه ی جهانی
برخوردار بود وخود مردم نیز دراین بخش ها مشارکت و سهم فعال داشتند .
سال 2009 م ، حامد کرزی بازهم در انتخابات برنده شد . گرچه امریکا و انگلیس
رغبت چندانی به ادامه ی رهبری وی در حکومت نداشتند ، اما کرزی طرفداران خود
را در ولایات و نهاد های امنیتی و کمیسیون انتخابات جا بجا کرده بود که
رقبای وی به خصوص اشرف غنی و عبدالله بالاخره پیروزی اش را پذیرفتند .
٤٢
حامد کرزی درسال 2011 م در اجلاس دوم بن اشتراک نمود . در این دور حکومت
کرزی نیز ، اوضاع به همان روال سابق پیش رفت و کدام تحول مثبتی در زندگی
مردم رخ نداد. فساد در ارگان های دولتی ، قاچاق مواد مخدر و بی امنیتی و
قوت گرفتن طالبان بیشتر شد . دولت تنها دو کار را انجام داد . یکی تمام
زندانیان طالب را که در زندان های امریکاییان دربگرام و دیگر جاها زندانی
بودند ، از قوای امریکا تحویل گرفت و به زندان های دولت انتقال داد . دیگر
این که گلیم شبکه های خصوصی امنیتی برچیده شد . زیرا خارجی ها اغلب
افغانستان را ترک گفتند ودیگر ضرورتی به این شبکه ها نبود. کرزی پرونده های
زندانیان طالب را به محکمه ارجاع نمود وتقریبا همه ی آن ها را از زندان ها
رها ساخت. تعدادی ازاین زندانیان دوباره نزد طالبان رفتند و در عملیات
خونین تروریستی سهم گرفتند .
سال 2014 م ، سال پایان ریاست جمهوری حامد کرزی بود . او دیگر مطابق قا نون
حق نامزد شدن را نداشت . انتخابات برگزار شد . نتیجه ی انتخابات میان دو
رقیب عمده ، اشرف غنی احمدزی و عبدالله ، به اثر تقلب های گسترده يی که صورت
گرفت ، شفاف و روشن نبود . بنابر آن با " میانجیگری " جان کری وزیرخارجه ی
امریکا "حکومت وحدت ملی" ایجاد شد. اشرف غنی احمدزی رئیس جمهور و
داکترعبدالله رئیس اجراییه انتصاب شدند و در 28 سپتامبر 2014 م رسماً به کار
آغاز نمودند.
توافق نامه ی امنیتی یک روز بعد با امریکا به امضا رسید . این توافق نامه
را حامد کرزی امضا ننموده بود .
از شروع حکومت وحدت ملی تاحال کمتر از چهارسال سپری می شود . فساد اداری
بیشتر شد ؛ ناامنی و بی ثباتی چنان شدت
٤٣
گرفت که صدها هزارنفر مهاجرو بی سرنو شت شد ند . شهر قندوز دوبار توسط
طالبان سقوط داده شد. هم اکنون
بیش از چهل درصد مناطق کشور تحت اداره ی طالبان وتروریستان قرار دارد .
گروه داعش در همین دوره در افغانستان شکل گرفت که درحال حاضر تقریبا نیمی
از عملیات تروریستی را انجام می دهد . کشت خشخاش و قاچاق مواد مخدر
دوچندان شد ، بیکاری و فقر به اوج خود رسید . در دوسال اول حکومت وحدت ملی
، به علت ناامنی سرمایه داران وتاجران بیش از هفت میلیارد دالر سرمایه های
شان رااز کشور خارج نموده اند . عملیات ترور یستی، در شکل های انفجاری
وانتحاری هر روز از مردم افغا نستان قربانی می گیرد . سیاست تبعیض طلبانه و
گروه بازی اشرف غنی ، اقوام مختلف افغانستان را به ستوه آورده است .
امریکایی ها و متحدان غربی شان بخصوص بریتانیا که در سیاست افغانستان دستی
دراز دارند ، حضور شان را در افغانستان ، برای مبارزه با تروریسم توجیه می
نمایند .
جامعه ی مدنی وکنشگران سیاسی افغا نستان به این باور رسیده اند که
حضورامریکا نه بخاطر مبارزه باتروریسم ، بل برای اهداف زیر است :
1 - امریکا و کشورهای غربی و همسایگان افغانستان به منابع معدنی افغانستان
نظردارند . ارزش منابع معدنی افغانستان، چندین تریلیون دلار ارزیابی شده
است .
2 - کشت و قاچاق مواد مخدر در مناطقی صورت می گیرد که در آنجا ها قویترین
پایگاه هاى امریکا و بریتانیا حضوردارند. ولی میزان تولید و قاچاق مواد
مخدر هرسال نسبت به سال قبل افزایش چشمگیرمی یابد .
٤٥
3 - کارشناسان نظر دارند که هرقدر افغانستان نا امن و بی ثبات باشد ، بهتر
می توان از گروه های تروریستی برای اهداف استراتژیک علیه کشورهای همسایه
مانند آسیای مرکزی و روسیه، ایران و چین استفاده برد .
4 - هم چنان کارشناسان باور دارند که با قاچاق مواد مخدر به کشور های رقیب
می شود آن ها را در میان مدت، از لحاظ اجتماعی به زانو در آورد.
این ها پرسش هایی اند که متاسفانه پاسخ های روشن و قا نع کننده ندارند.
منابع :
1- فرهنگ ، میر محمد صدیق . (1374 ش ). افغانستان درپنج قرن اخیر. تهران :
نشر عرفان .
2- اندیشمند ، محمد اکرام . ( 1388 ش ) . حزب دموکراتیک افغانستان . کابل :
نشر میوند .
3- کشتمند . سلطان علی . ( 2002 م ) . یادداشت های سیاسی و رویداد های
تاریخی . نشر نجیب کبیر .
4- پامیر ، پیکار . ( 1393 ش ) . نقش پاکستان در تراژیدی خونین افغانستان .
هالند : نشر شاهمامه .
5- میتروخین ، واسیلی . ک . ج . ب . در افغانستان . مترجم : احمد ضیا
رهگذر. آلمان : نشروبسایت گفتمان
6- غوربندی ، عبدالقدوس . ( 1379 ش ) . نگاهی به تاریخ حزب دموکراتیک خلق
افغانستان . نشر: مولف
7- عظیمی ، محمد نبی . ( 1376 ش ) . اردو و سیاست (در سه دهه ی
اخیرافغانستان ) . پشاور .
8- هریسن ، سلیک و کوردوویز ، دیاگو .( 1385 ش ) . حقایق پشت پرده تهاجم
شوروی بر افغانستان . مترجم :
عبدالجبار ثابت . پشاور .
9- کاروال ، میر صاحب . ( 1384 ش ) . درس های تلخ و عبرت انگیز افغانستان .
کابل : نشر میوند .
10- پلاستون ، ولادیمیر و اندریانف ، ولادیمیر . ( 2001 م ) . افغانستان در
منگنه ی ژیوپولیتیک . مترجم :
عزیز آریانفر . پشاور .
11- پنجشیری ، دستگیر . ( 1377 ش ) . ظهور و زوال حزب دموکراتیک خلق
افغانستان . پشاور .
12- جیوستوزی ، آنتونیو . ( 1386 ش ) . افغانستان ، جنگ ، سیاست و جامعه .
مترجم : اسد الله شفایی .
تهران .
13- لیاخفسکی ، الکساندر . ( 1998 م ) . توفان در افغانستان . مترجم : عزیز
آریانفر . تهران .
14- ودان ، فقیر محمد . ( 1999 م ) . دشنه های سرخ . پشاور . |