چندروز قبل ایمیلی را با پیوست یک مقاله از دکتور محمد حیدر استاد و رئیس
اسبق پوهنتون کابل را غرض مطالعه و نشرآن در صفحهء خود یا سایت های انترنتی
دریافت نمودم ، بادرنظرداشت اهمیت موضوع لازم دانستم تا در نشر این مقاله
همکاری آقای ایشورداس و سایت وزین کابل نات را معطوف بدارم.
برهمگان مبرهن است که از مدت مدیدی، درج واژهء افغان به معنی پشتون در طرح
تذکره های الکترونیکی ممانعت و مخالفت های را ایجاد نموده که موجب به تعویق
انداختن صدور تذکره ها شده و این موضوع موجب نگرانی مردم عادی و دانشمندان
و پژوهشگران افغانستان گردیده که همه ء آنها بالنوبه تا حد توان باایراد
مقالات و یا مصاحبه های تلویزیونی درزمینهء این اختلاف ها روشنی انداخته
اند ، به همین منوال دکتور محمد حیدر هم که از پشتون های بارکزی می باشد
باایراد مقالهء بطور بیطرفانه در مورد اینکه چگونه افغان بااسم پشتون معنی
واحد پیدا کرده است قضاوت عادلانه نموده اند.
باید متذکر شد که دربارهء مقام والای علمی و هنری این دانشمند عالیمقام
استاد داکتر محمد حیدر چند سال قبل جناب داکتر عنایت الله شهرانی مطالب
مختصری را در یکی از شماره های جریدهء (امید) به نشر رسانیده بودند و
ایشانرا شخصیت فرهنگی باوقار بدون تعصب دارای عزم متین و آهنین و دارای
جرئت عالی و فتوت نامیده اند. این استاد سالخورده که همین اکنون در گوشهء
از ایالت کالیفرنیا زندگی می نماید آثاری را چون « افغانستان در قرن بیست و
موانع تاریخی درراه استقرار قانون دولت قانون درین کشور» که تمام موضوعات
ممکن در آن تذکر یافته و میتواند راهنمای خوبی به رهبران افغانستان باشد
بااثر دیگری تحت عنوان مجموعهء مقالات زمان جهاد مقدس مردم افغانستان و بعد
ازان را به طبع رسانیده اند. (1)
با ذکر مراتب فوق مقالهء این استاد گرانمایه جناب دکتور محد حیدر را که در
بردارندهء مطالبی پیرامون چگونگی کلمهء افغان با اسم پشتون را که
دربردارنده ء دلایل مقنع اجتماعی ، فرهنگی و تاریخی است به حضور صاحبدلان
تقدیم میداریم بدین نهج :
یک اسه (2) یا جهد پیرامون اسمای افغان و پشتون:
«از عمر افغانستان به حیث یک دولت قریب سه صد سال گذشته است اما
باشندگان این سرزمین درداشتن یک وجه تسمیهء ملی واحد تا حال به موافقهء
کامل نایل نشده اند. حتی در بین مردم غیر پشتون هم اتفاق نظر دیده نمیشود ،
چنانچه برخی وسیع ازآنها خودرا افغان می شمارند اما برخی دیگری هنوز در
افغانستانی بودن شان پافشاری دارند و خودرا افغان نمیدانند ! به نظر این
مخلص اینهمه حساسیت ها در قبال کلمهء افغان ریشه در عملکرد و اعمال نادرست
زمامداران گذشته داشته و علاوه برآن سیاست های خلاف مصالح ملی توسط دولت در
سنوات سی قرن بیستم و تحریکات خارجی و رهبری ساسی نا سالم موجوده آنهارا
عمیق تر ساخته است. جهت روشن شدن قضیه ، خصوصاء برای نسل جوان وطنم ، لازم
است تادرین باره صحبت صورت گیرد که بدین منظور این خادم وطن ، نقاط نظرم را
درین نوشته بیان میدارم.
علیرغم کار کرد های خصمانه ءامیر عبدالرحمن در قبال مردم افغانستان در قرن
نوزده بازهم همبستگی ملی در مراحل سرنوشت ساز تاریخ کشور مادیده شده است.
در تاریخ مبارزات سیاسی نیمهء اول قرن گذشته ، جریانات نهضت مشروطه خواهان
زمان امیر حبیب الله خان و تااندازهء در مبازرات شورای دورهء هفتم صدارت
شاه محمودخان ، فعالین سیاسی کشور ما در مبارزات شان همیش در یک صف قرار
میگرفتند. اما دریغ که این روحیه ء ارفاق وروند تکاملی زیست باهمی بین
الاقوامی از سایست های مبنی بر تبعیضات قومی و عوام فریبانه ء سنوات سنی ،
قرن گذشته صدمه دید که به عقیدهء این نویسنده جنجال بر سرداشتن یک هویت ملی
واحد در حال حاضر از جمله، بازتاب آنها میباشد.
سر آغاز این همه اقدامات نامیمون عکس العملی بود در قبال کشور همسایهء ما
ایران که در 1935 تحت زمامداری رضا خان نام آن دولت از فارس به ایران تبدیل
شد ، نامی که بااندکی تغییر آریانای باستان را تداعی میکند و مایملک تاریخی
مشترک دولت افغانستان وفارس میباشد. جانب افغانستان در وهلهء اول به اهمیت
تاریخی و سیاسی موضوع پی برده نتوانست اما چندی بعد متوجه شده و چنان یک
عکس العملی بی معنی و بی ارتباط به این قضیه نشان داد که برای کشور ما ، به
مراتب از اصل قضیه، رنج آور تر ثابت گردید.
اولیای امور پخپل سر کشور ما که خودرا مالکین افغانستان فکر میکردند به
اساس این فرضیه ء واهی که چون افغانستان کشور افغانها یعنی پشتونهاست ، به
یک عمل غیر عقلانی و ناشد متوسل گردیدند و سیاست های ناممکن پشتون سازی
،(3) جامعهء افغانستان را رویدست گرفتند . برای اینکه منبعد افغانستان از
ایران کلاملاء مجزا دانسته شود ، لسان پشتو لسان رسمی و ملی اعلان شد ودر
دوایر دولتی برای مامورین کورس های اجباری لسان پشتو تاسیس گردید. لسان
فارسی ، لسان رسمی دوایر دولتی و دربار های افغانستان وسیلهء قبول شده ء
افهام وتفهیم (3) تمامی اقوام کشور ما ، از نصاب تعلیمی مکاتب حذف گردید که
به اثر آن متعلمین مکاتب افغانستان تا سال 1946 میلادی از فراگیری آن ، که
این نویسنده از آن جمله بودم ، محروم شدند.
این همه تجاوز نا میمون ، تراژیک و تحقق نا پذیر نه تنها باعث عکس العملها
، حساسیت ها و تنفر کاملاء منطقی نزد سایر اققوام کشور ما شدند و سرآغاز
روحیهء بدبینی بین ملیتهای کشور ما گردیدند ، بلکه صدمهء مهلکی بود بررشد
فرهنگی چندین نسل مردم ما ودر تحلیل نهائی باعث عقب مانی بیشتر ملیت پشتون
افغانستان شد. زیرا در لسان پشتو کدام اندوخته ء علمی قابل توجه موجود بود
که ازان استفاده میشد نه کدام مرکزی بود که به این لسان حد اقل مواد درسی
برای متعلمین تهیه میکرد. این سیاست دروغین و بی اساس و فریبکارانه <پشتون
سازی> را که تعدادی از پشتون ها هنوز هم تایید می کنند ، باعث عقب مانی
بیشتر پشتون های افغانستان گردید! اگر در اواخر سلطنت محمد ظاهر شاه کدام
احصائیهء گرفته میشد و امروز هم ، به یقین که تعداد مرگ ومیر ، بیسوادی
ووضع پریشان اقتصادی در بین قبایل پشتون نسبت بهر منطقه ء دیگر کشور بیشتر
بود واست. ازاین واقعیت نمیتوان چشم پوشید که علیرغم « سیادت» سه صد سالهء
سدوزاییها و محمد زاییها در کشور ، ساختار قبایلی پشتونهای افغانستان درین
قرن بیست ویکم یکی از کهنه ترین میباشد که آثار چوپانی هنوز هم در آن مشهود
است.
تبلیغات و تلقینات دروغین مبنی بربرتری پشتون ها علیه دیگران بمرور زمان
فرهنگ سیاسی سائر اقوام کشور نیز شد (جنگ های مدحش قومی بین هزاره ها و
تاجیکها در کابل بعد از سقوط داکتر نجیب). خلاصه به نظر این نویسنده ، بد
بینی های بین الاقوامی موجوده و جنجال بر سر کلمهء افغان و یاافغانستان
بیشتر میراث شوم سیاست های سنوات سنی ، قرن گذشته می باشد که حتی وحدت ملی
مارا در حال حاضر در تهلکه انداخته است. درین باره مراجعه شود به اثر این
جانب تحت عنوان <تشکیل قانون اساسی در قرن بیستم>.
افغان
«بودن یا نبودن ، این است سوال»
از همه اولتر باید به خاطر سپرد که در جهان صرف دو الاسه کشور ، مثلاء
ایسلند در شمال اتلانتیک و ملیت کوچک سویتو درداخل اتحادیهء دولت افریقای
جنوبی از همگونی تقریباء کامل برخوردارند . متباقی همه دولت – ملتهای جهان
بالا استثناء نا متجانس ، کثیرالاقوام باالسنه و فرهنگ های متفاوت بوده اما
در عین زمان هر یک با وجه تسمیهء واحد زیست با همی دارند. در افغانستان این
معضل تاحال حل نشده است و یک تعداد از وطنداران چنین میپندارند که گویا
افغان و پپشتون معنی واحد دارند و در بارهء کلمهء افغان به حیث وجه تسمیهء
مشترک ملی ، دل واپسی نشان میدهند. خوشبختانه به عقیدهء این مخلص ، حل این
مشکل لاینحل نیست اگر با خونسردی و از همه بیشتر با حسن نیت به آن برخورد
صورت گیرد !
مقدم برهمه این حقیقت راباید پذیرفت که ملت ها هرگز هویت شانرا تغییر نمی
دهند و همیش یک هویت ملی و مشترک داشته اند. مثلاء جرمنها ، ملت های
سلاونژاد ، فرانسوی ها ، انگلیس ها و سکاتلندی ها که همیش خودرا به یک نام
یاد میکنند . اما اگر این ملت ها به کدام اسم دیگر توسط ملت دیگر یاد
میگردند در آن صورت نباید این اسم داده شده توسط دیگران نام اصلی چنین ملت
ها پنداشته شود. در بارهء پشتونها هم این اصل باید مراعات گردد زیرا کلمهء
افغان برای یک اسمی است که در طول تاریخ از سوی دیگران به پشتون ها داده
شده است. برای اثبات این نظر که اسم افغان برای پشتون ها از سوی دیگران
داده شده است ، می پپردازم به وضع مشابه بعضی از کشور های دیگر و خواهیم
دید که عین واقعه در بارهء پشتون ها تکرار شده است. به عقیدهء این نویسنده
اسمای افغان و پشتون از هم مجزا بوده ودر جریان تاریخ به اثر اشتباهات مکرر
این دو اسم معنی واحد پیداکرده اند. دلایل ذیل این نظر را تایید میکند که
افغانها حتماء پشتونها نخواهد بود..
اول ، دلیل تاریخی:
گفته شد که هویت ملی نزد ملت ها همیش یکی و یگانه میباشد و نام
دومی از سوی دیگران به آنهاداده شده است. برای
روشن ساختن این واقعیت میپردازم به چند مثال از ملت های اروپایی . مثلاء یک
جرمن حین تعارفات اولیه و معرفی شدن با یک جرمن دیگر خودرا دویچه معرفی
میکند . اما اگر درمقابل فرانسوی قرار میگیرد خودرا دویچ نگفته بلکه آلمانی
(4) معرفی میکند . چرا؟ بااین دلیل تاریخی که در زمانه های بسیار قدیم کدام
قبیله ء ژرمانیک بنام < الامان> همجوار قبیله ء فرانک ( بعد ها فرانسویها)
سکونت داشت ، فلهذا فرانسویها ازآن زمان تا حال تمامی باشندگان کشور جرمنی
را لس الیماند یعنی آلمان ها میدانند. در حالیکه قبیلهء آلمانها فعلاء بکلی
در بین باشندگان ملت جرمن منحل شده اند.
همچنین جهانیان کشور یونان را بنام «گریس» و باشندگان آنرا از دو هزار سال
به این طرف « گریک»مینامند. اما ما مردم افغانستان گریس نگفته بلکه آن
کشورا یونان و مردم آنرا یونانی میخوانیم ، زیر دوهزار سال قبل امپراتوری
هخامنشی ها با کشور «گریس» در ترکیهء امروز هم سرحد بود ودرین جا یک قوم از
اقوام گریک بنام (انان) یا (یونان) سکونت داشت و مثلیکه کشور جرمنی نزد
فرانسوی ها (5) نام دارد نزد مردم ما مردم «گریس» یونان گفته می شود و گریک
ها یونانی.
دوم ، دلیل اجتماعی:
گفته شد که ملتها همیش خودرا به یک نام میشناسند و نام دومی از
سوی دیگران به آنهاداده شده است . برهان قاطع دیگر درین مورد اینست که عوام
پشتون هم در مکالمات دوبدو هرگز یک دیگر را افغان خطاب نمیکنند بلکه یک
دیگر را پشتون میخوانند ، مثلاء (زه پشتون یم) یعنی به اسم حقیقی شان که
پشتون یا پشتانه است یک دیگر را می شناسند. هیج وقت یک پشتون یه یک پشتون
دیگر خودرا افغان معرفی نمیکند مگر زمانیکه با یک غیر پشتون ملاقی شود آن
وقت است که میگوید (زه اوغان یم) یعنی شعوراء فکر میکند که با این نام داده
شده بهتر و خوب تر معرفی شده میتواندو عیناء مثل جرمنها که در تعارفات شان
با فرانسوی ها خودرا آلمانی معرفی میکنند که این نویسنده بارهادر طول زندگی
شاهد آن بوده ام.
سوم ، دلیل فرهنگی:
و همجنین زمانیکه یک فرد پشتون از یک پشتون دیگر ، بریک موضوع
متنازع فیه، قول قطعی و تعهد میخواهد ، یک اصطلاح که مخصوص ملیت پشتون است
بکار میبرد. مثلاء میگوید (راشه راسره پشتووکه) یا (راشه چه سره پشتووکوو)
یعنی بیا تا با هم قول محکم بدهیم ! هرگز نمیگوید که (راشه سره افغانی وکوو
! ) این طرز تفکر و این اصطلاح غرور آفرین پشتونها میرساند که یک پشتون در
نهاد و در ضمیرش خودرا پشتون میشناسد نه افغان !
برعلاوه قوانین مطلقاء اصیل و مختص به اقوام پشتون جهت تنظیم روابط ذات
البینی که از صد ها سال بدینسو موجودیت دارند که پشتونولی گفته می شود نه
افغانولی !
اینهمه دلایل میرساندکه در تحلیل نهایی اسم پشتون یگانه اسمی است که هویت
اصلی این قوم را تمثیل میکند وموصوف ساختن پشتونها به افغان بودن توسط
دیگران صورت گرفته است ، مثلیکه در بارهء جرمن ها و گریک ها دیده شد. به
اساس این همه تعلقات مقایسوی و انکارناپذیر ، باز هم اگر پافشاری صورت
میگیرد و گفته میشود که پشتونها حتماء افغان میباشند ، گمانم همان زبانزد
عام تداعی میشود که « آن یکی از دعوا تیر است وآن دیگر از شاهد بودن
نمیگذرد !
در جهان ملل دیگر هم هستند بیک نام غیر آنچه دارند معرفی شده اند مثللیکه
پولند را ایرانیان (لهستان) مینامند در حالیکه این نام نزد پولندیها شاید
کاملاء نامانوس باشد. مثال دیگر ملت جاپان خواهد بود که نیپون نیز گفته
میشود.
پس چرا پشتونها افغان گفته شده اند و
چگونه کلمهء افغان بااسم پشتون معنی واحد پیدا کرده
است ؟
از موجودیت اوگانها یاا فغانها به هیچ وجه نمیتوان انکار کرد .
چنین قومی حتماء در طول تاریخ موجودیت داشته است که دوهزار سال قبل
هخامنشیها و ساسانیها از آواگان ، اوغان و اوغانا در کتیبه های شان تذکر
داده اند
بادر نظر داشت این واقعیت که با گذشت ایام هر چیز بشمول ملتها تحول میکند و
خصوصاء وطن ما که در یکی از گذرگاه های مهم تاریخ آسیا قراردارد ، چنین
میاندیشم که کدام قومی بنام اواگان درآن زمانه های بسیار قدیم در محوطه
افغانستان امروزی زندگی داشته است که بامرور زمان به اثر تهاجمات ، در
اقوام دیگر منحل شده باشد و از آواگانها تنها شهرت و نام باقیمانده باشد و
بعد ها مهاجمین دیگر ودراخیر اعراب در لشکر کشیهای شان حین تماس با قبایل
پشتون ، بگمان اینکه پشتون ها همان آواگانهای افسانوی خواهد بود ، پشتون
هارا افغان نامگذاری کردند و از آن زمان به بعد پشتون وا فغان یک معنی پیدا
کرده و آنقدر تکرار شده است که منورین و نخبگان پشتون ، نه عوام پشتون
قسمیکه گفته شد، نیز آنرا قبول کرده اند و برخی از منورین هم ان را تکرار
نموده اند.
دلیل دیگر این است که اوگانها دوونیم هزار سال قبل حتماء یک قبیله بزرگ از
لحاظ کمیت بوده است که کتیبه های هخامنشی ها ازآنها نام برده اند و اگر
واقعاء پشتون ها بازماندگان همان آوگانها باشند ، امروز پشتونها از لحاظ
کمیت ، طبق قوانین مشخص و ثثابت شدهء دیموگرافی ، میبایستی چندین مراتبه
ازآنچه امروز ، هستند می بودند ، در حالیکه تمامی پشتون ها در هردوطرف خط
دیورند شاید در حال حاضر از چهل یا پنجاه ملیون بیشتر نباشند.
تمامی این همه دلایل میرساند که اوگانها یا افغانها حتماء و حتماء پشتونهای
امروزی نخواهد بود و از کجا که اوگانها بادیگان های اوقات گذشته بیشتر
قرابت قبیله یی داشته تابا پشتونها ! چنانچه پشتون های اطراف غزنی هنوز هم
دری زبانان منطقهء شانرا دیگان می نامند.
پس اگر مجزا بودن اسمای پشتون و افغان را که بادلایل فرهنگی ، اجتماعی و
تاریخی ارائه شد ، قبول کنیم ، کلمهء افغان میتواند وجه تسمیهء مشترک تمامی
باشندگان کشور باشد و میتوان ازآن به نفع جمیع مردم کشور ما به حیث یک هویت
مشترک ملی ، استفاده کرد. مثلیکه ملیت بلجیک دوصد سال قبل عیناء به چنین یک
مشکل مواجه شده بود و به حل آن موفق شد.
در بارهء بلجیک رویداد چنین بود که بعد از شکست ناپلئون ، انگلیسها جهت
جلوگیری از نفوذ فرانسه دراروپا، کشوری را در شمال فرانسه ، از دو قوم
همسایه اما باالسنه ء متفاوت ، والوانها وفلامنها ، ایجاد کردند. ام این دو
قوم بالای یک هویت مشترک ملی با هم جور نمی آمدند اماارادهء تاسیس یک دولت
، ملت واحد را داشتند. بالاخره بعد از یک سلسله کش و گیر ها مشکل با
استمداد از تاریخ مشترک شان ، چنین حل کردند:
دو هزار سال قبل درین منطقه قبیلهء بنام بیلجا (5) والوانها و فامنها کشور
شان را بلزیک و خودرا جمعاء بیلجی (6) نامیدند و مشکل شانرا حل کردند.
خلاصه ما هم ، باز هم تکرار میگردد ، اگر نیت خیر وارادهء تفاهم داشته
باشیم ، همچو بلز ها یا بلژیکها میتوانیم اسم افغان را که ، به عقیده ء این
مخلص ، به پشتون ها کدام ارتباط تباری و عرقی ندارد، برای خود هویت ملی
مشترک قبول کنیم و این چنین مشکل موجودرا حل سازیم.»
جور باشی وطندار !
والسلام
1- زندگینامه دوکتور عنایت الله شهرانی ابر مردی بر سکوی هنروفرهنگ ، مرتضی
پردیس ، چاپ تهران
2- Essay – 3- Patronization 4- Langua Franka 5 – Deuche 6 – Allemand 7 –
Les Allemands 8 – Lo Allemagne
|