احساس شرم و احساس تقصیر
همانند احساس ترس، خشم واندوه از احساسات منفی انسانی اند. منفی به این
معنا که تجربه این احساس ها ناگوار است. تمام این احساس ها جهانفراگیر اند
والبته تفاوت های فرهنگی و اجتماعی در شیوه برخورد فرد با این احساس ها و
در شیوه بروز دادن آن ها وجود دارند. احساس شرم و احساس تقصیر درمیان این
احساسات یک کمی متفاوت تر اند. فرهنگ و محیط اجتماعی حتا در چگونهگی تجربه
و در ژرفای تجربه این احساس ها نقش بسیار بزرگی دارند. انسان ها در تمام
جهان هردو احساس را تجربه می کنند، اما توازن میان این دو احساس در انسان
های متفاوت و در فرهنگ های متفاوت، فرق می کند.
احساس تقصیر یک احساس
درونی و فردی است که زیر داوری وجدان فردی قرار دارد. اگر ما یک اشتباه می
کنیم، از یک مرزی می گذریم که نباید می گذشتیم و یا یک نورم یا قانون را
میشکنیم، میتوانیم درین باره احساس تقصیر کنیم. احساس تقصیر به معنای
پذیرفتن مسوولیت اشتباه فردی خود ماست.
احساس شرم برخلاف احساس
تقصیر ارتباط می گیرد به دیگرانی که ما زمان داوری کردن براشتباه خود، حضور
علنی یا خیالی شان را احساس می کنیم. همان سان که احساس تقصیر به یک مرجع
درونی شده یعنی وجدان انسان ارتباط دارد، احساس شرم بیشتر به پدیده های
اجتماعی چون عزت و آبرو ارتباط میگیرد. آبرو یک پدیده برونی است و ارتباط
دارد به داوری دیگران.
در فرهنگ های مدرن و
فردگرا هر فرد مسوولیت رفتار خودش را دارد اگر اشتباهی ازش سر میزند،
درباره آن احساس تقصیر میکند و مسوولیت راه حل آن را به عهده می گیرد. به
گونه مثال اگر یک دانشجو در امتحانش ناکام می ماند، احساس منفی درین مورد
را خودش تجربه می کند. او مسوولیت این ناکامی را به دوش می گیرد و یک تصمیم
منطقی درباره تحصیلش می گیرد. اما به خاطر ناکام ماندنش عزت و آبرویش
دربرابر خانواده و جامعه خدشه دار نمی شود و او مجبور به کتمان این واقعیت
یا دروغ گفتن درباره آن نمیگردد.
فرهنگ های جمعگرا برای
تنظیم رفتار های اجتماعی بیشتر بر احساس شرم اتکا دارند. دستگاه اصلی
کنترول بر کودکان و زنان هم تا اندازهی زیادی با روغن احساس شرم حرکت می
کند (درین مورد دریک بحث دیگری خواهم نوشت.) یک اشتباه فردی پیش ازین که
وجدان یک فرد را به حرکت آورد، هراس ریختن آبروی یک گروه را برمیانگیزاند.
احساس شرم بسیار پیچیده است، زیرا احساس مسوولیت بزرگتری را به بار می آورد
که از توان یک فرد خارج است. احساس شرم با احساس ناتوانی شدید همراه است.
یک دانشجو که در امتحانش ناکام میماند- اما این بار در یک جامعه جمعگرا-
مجال این را ندارد که احساس ناتوانی، نومیدی و اندوه فردی خودش را تجربه
نموده و آن را اول برای خودش حل کند. برای او مسوولیت مقدم تری وجود دارد و
آن حفظ آبروی خانواده نزدیکش دربرابرشبکهی بزرگتر خانواده گی و حفظ آبروی
تمام خانواده اش در برابر قومش، منطقه اش و... است. این دانشجو شاید مجبور
شود به دروغ گفتن، پنهان کردن و یا به جبران این ناکامی، اما با یک انگیزه
برون از خودش. احساس شرم زمینه میسازد برای زاده شدن یک «من کاذب» و وجدان
فردی را به تابعیت از آبروی جمعی وادارمینماید.
احساس شرم همچنان در بروز
خشونت نقش دارد. چون این احساس بسیار دردناک است و می تواند با احساس حقارت
همراه باشد، به این سبب همواره و تا حد امکان از حوزه تجربه در گریز است.
برای همین است که شرم بسیار به آسانی قابل استحاله است به احساس های دیگر
واز جمله به سادهگی به کوچه خشم می گریزد و از راه خشونت به برون می آید.
این پدیده ها در درک و شناخت آسیب پذیری ناشی از «من کاذب» که یکی ازنشانه
های مهم خودشیفتهگی است، کمک می کنند.
|