بیا بهار بیاور به سرد خانه من
بپاش عطر تنت گِرد آشیانه من
ز گرمی نفس ات آتشی بپا کن تا
بریزد، آب شود برف روی شانه من
سپند دود کنم گِرد تو بگردانم
ز زهر چشم رقیب دور، عاشقانه من
بساط شمع و گل و چند سرود پی در پی
حضور تو و یگان گریه زنانهء من
به حسرت همه روز های رفته زدست
به هر نکرده و هر کار خود سرانه من
که بعد مردن من یاد کس نخواهد ماند
به جز صدا که بماند به هر ترانه من
م.ا.ع |