آتش خدایان
بر سراشیب لغزنده دو شانهام
یاقوتهای آتشینی
از بوسههای تو
در تلألو اند
بر زمینهی بلور سینهام
تک گهر آبداری
میدرخشد
از صدف دندانهایت
و بر بازوان تراشیده بلندم
عقیقی، پاکیزه و داغ
هم چو آتش خدایان عتیق
با گهری آراستیام
که هیچ شهبانوی را
هیچ امپراتوری
چنان زیور نبسته است
آتش اضطراب … اضطراب
بر سبز ستان بیقرار روانم
زبانه میکشد
و جوانه ناصبوری از تراکم میلی
بر ساقهی زرد اندامم میروید
غریبتر از گذشتهام
بر سرزمین غریبترین
آه ای ایمان دیر یافته!
چگونه زود گذشت عمر لحظههای عزیز؟
چگونه ؟!
لاس انجلس
"کریمه طهوری ویدا"
کتاب " آیه های منسوخ"
"جام شعر"
با کدامین تقدیر بلند
شعر جامت را خواهی سرایید
ای تقدیر من!
که هستی مرا با انگشتانت تو پیوندی است
و مرگم را با غیابتت
از لای حروف ظاهر میشوی
و از لای صفحه
از لابهلای سطور ظاهر میشوی
و از ورای خطوط
از پس ستون ابرها ظاهر میشوی
و از کنارهی دریای سیمگون آسمان
در شفق شب مینشینی
و از فلق روز سر برمیزنی
در خوابهایم ظاهر میشوی
در بیداریام
در عمق پایای لحظههایم
در دیدار با تو
زاده شدم
با دستانت مرا پیوندی است
و با لبانت پیوندی
پیراهنخوابم را بر تن میکنم
مقابل با آیینه میایستم
و به سراپای تنم می نگرم
که همچون تندیس تراشیده یی
در انتظار گرمای دستان تو
آب میشوند
دستانت را
دریغ مکن.
"کریمه طهوری ویدا"
بین طیاره راه هانکانگ – سانفرانسکو
از مجموعه چهارم "اضطراب فصلها" |