طوریکه کشور ما افغانستان به تروریزم , بنیادگرایی , کشت , تولید و ترافیک
مواد مخدر و فساد دولتی مقام نخستین را در جهان دارد , شکل و نحوه نظام
دولتی افغانستان هم به گونه سهامی و قومی در جهان متمدن امروزی ما منحصر به
فرد است. افغانستان سالهاست مرکزآزمایش های جهانی و لابراتوار بین المللی
گردیده است . از انواع سلاح های مخرب و کشنده چون( مادر بمب ها) گرفته همه
در کشور من و تو به آزمایش گرفته میشوند . و چیزیکه جامعه جهانی کم داشت
همانا آزمایش انواع و اقسام دولت داری های تیپ جدید و کاغذ پیچ به شکل
سهامی و قومی و فیصد فیصدی آن. طوریکه این دولت مداران خود میگویند این
فیصدی ها بین سهام داران بزرگ 50%-50% است ,ولی اینجا سهام داران کوچکی هم
با سرمایه های کمتر درین دولت با سهم های 10% ,8% , 18% وغیره شریکند. بنآ
تمام هست و نیست دولت و کشور بدست یک اقلیت پولدار و صاحب قدرت و زور
میباشد.
واضح است که در چنین شرایط مردم هیچ نقشی در ساختار دولتی و حکومتی ندارند.
و عواقب اینگونه دولتمداری ها چیزی جز ترور, افرات گرایی , بیکاری ,
فقر,تفرقه و نفاق , زور گویی و یکه تازی چیز دیگری نمیتواند باشد.
وضعیت کنونی کشور دیگر به هیچ وجه جوابگوی خواست ها و نیاز های عصر و
مردمان سرزمین ما نیست. وقتی حرف از ملت زده میشود ملت معرفه های خودش را
دارد. مشترکات ملت عبارتند از فرهنگ ,زبان , اقتصاد و جغرافیای واحد. هر
چند این مشترکات چون دین , فرهنگ, زبان , اقتصاد وغیره بیشتر باشند وجوه
مشترک غرض ملت شدن را قویتر میگرداند.
افغانستان یک کشور کثیرالاقوام بوده ودارای زبانها و ادیان مختلف میباشد .
و هر قوم از خود تاریخ , زبان و فرهنگ منحصر بخود شان را دارند و چیزیکه جا
غرض ملت شدن را در افغانستان باقی می گزارد همانا سرزمین و جغرافیای مشترک
است.
این خطه که اسمش افغانستان است متعلق به همه ساکنین این سرزمین است . هیچ
قومی نمیتواند قوم دیگری را حزف کند و هیچ کس حق ندارد که بگوید این سرزمین
تنها متعلق بمن و یا فلان قوم است. بلکه این مرزبوم خانه و سرزمین همه مردم
افغانستان است و مساویانه در آن سهیم اند.
سهیم شدن در سرنوشت یک کشور همانا با حس وطن پرستی , خدمت بوطن, داشتن حق
شهروندی برابر و حفاظت از نوامیس کشور است.
اگر ما افغانها روی گزینه های مشترک چون جغرافیای مشترک و تا حدودی مشترکات
فرهنگی و تاریخی را در الویت کاری خود غرض اتحاد و گام نهادن بسوی ملت شدن
قرار دهیم , روزی فرا خواهد رسید که چون دیگر کشور های متمدن دنیا مثل سویس
به یک ملت واحد با قبول زبان و فرهنگ های مختلف کشور ما و حق شهروندی
برابر, جامعه شگوفان و مرفعی بنام افغانستان را خواهیم داشت.
جامعه ازبیک ها و ترکمن های افغانستان هم یک بخش عظیم و لاینفک اجتماع
افغانستان در کل میباشد. طوریکه تمامی مردم افغانستان از وضعیت کنونی رنج
میبرند و از روند کنونی بیزارند, جامعه ازبیک ها و ترکمن های افغانستان
متضرر تر از هر قوم دیگر افغانستان است. این قوم های بزرگ هنوز به ابتدایی
ترین حق شان همانا درس و تحصیل به زبان خود شان نایل نگشته اند. هیچ توجه
یی غرض حفظ , رشد و شگوفایی زبان و تاریخ این اقوام بزرگ از طرف دولتمردان
کنونی صورت نمیگیرد. در عوض شیوه سرکوب و به حاشیه راندن در دستور کار
حاکمان کشور است.
با دادن سهمیه دو تا وزیر و یک سفیر و چند رییس مگر میشود حقوق این و یا آن
قوم را تامین کرد؟
این سهمیه و قراردادی ها هم بدست زورمندان قومی قرار دارد و این سهمیه از
تشکیل خانواده و نزدیکان این سهامداران اعم از( همه قوم ها) اضافگی نمیکند.
چه رسد به اینکه آدمان تحصیل کرده ووطن پرست مربوط( همه اقوام افغانستان)
روی زمانه ماموریتی اخذ کنند و بعد از مدتی با طوطیه و دسیسه سهامداران
دولتی به سیل بیکاران کشور اضافه میگردند.
چون دولت بشکل سهامی اداره میشود , بنآ سهم داران هیچ ارتباطی با مردم و
بالاخص با روشنفکران و نخبگان کشور ندارند.
روشنفکر را عقیم کرده اند, به حاشیه اش رانده اند و سرزنشش کرده اند, چون
روشنفکر ,دزد و دهن جوال بگیر نیست, روشنفکر متعهد رشوه خوار و فاسد نیست ,
روشنفکر متعهد جاسوس و اجیر بیگانه نیست. و روشنفکر متعهد به فکر فروش وطن
و اندوختن زر و سرمایه نیست.
درد من درد ملتی است که گدایی و بیکاری و بی نانی را قناعت میشمارد , درد
من درد ملتی است که نمیخواهد زولانه های پایش را از پا بیرون بیاندازد.
درد من درد روشنفکری است که تحصیل کرده و بیکار است و این بیکاری را از قضا
میداند. درد من درد ملتی است که اسیر ظلم , بیعدالتی و نابرابری است و
تقدیرش را در آن دخیل میداند.
این کار قناعت و تقدیر و قضا نیست بل این زمامداران امور اند که چنین فضایی
را ایجاد کرده اند و این تقدیر را بما نوشته اند. ملت من اسیر مرگ تدریجی
شده که تکه دارانش همه چیز را از او گرفته اند.
در کشور من و تو همه ارزش ها را از بین برده اند.( وقتی ارزش ها عوض میشوند
عوضی ها با ارزش میگردند و در کشوری که روشنفکرش از نا مرد ها نان گدایی
میکند و ملتش گرسنه میخوابد از قصر نشینان چه انتظاری باید داشت؟)
وقت آن است که همه روشنفکران متعهد و وطن پرست اعم از همه اقوام ساکن کشور
ما دست از خاموشی و سکوت بردارند , و با دین وطن پرستی که همانا خدمت به
مردم است به میدان بیآیند و با وجدان پاک و ضمیر انسانی دست به روشنگری
بزنند و تسلیم تهدید و تحقیرزورگویی نشوند.
این دین و مسولیت را مادر وطن به دوش هریک ما گزاشته که نگزاریم مادر وطن
بیشتر از این حقیر و ذلیل گردد.
مردم افغانستان سزاوار چنین بی حرمتی نیست که گدا وار زندگی نمایند و نام و
عزت مردم و وطن شان بخاطر یک گروه محدود و خود فروخته سیاه و لطمه دار شود.
همه بخاطر یک افغانستان آزاد, آباد , مرفع و سربلند و بخاطر حق شهروندی
کامل و برابر در جغرافیای کنونی دست ها را بدست هم دهیم و عزت و شرف وطنی
مانرا که دیگران فروختند و معامله کردند دوباره بدست آوریم.
|